English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 141 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
privileged communication U مدارک محرمانه
privileged communication U مکاتبات یا ارتباطاتی که برمبنای اطمینان صنفی با وکیل دادگستری به وجود می اید ووی مجاز به افشای انهانیست بذور کلی هر نوع نامه و مکاتبهای که به دلائل قانونی نباید گشوده و فاش شود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
privileged U دارای امتیاز
privileged U ممتاز
privileged U ممتازه
privileged U مجاز به ادامه مسیر و گرفتن سرعت درصورت رسیدن قایق دیگر به ان
privileged U مصون
privileged U دارای امتیاز یا حق ویژه
privileged U امتیاز دار
privileged vessel U ناو راهدار
privileged vessel U ناو باارجحیت را
privileged shareholder U سهامدار ممتازه
privileged creditor U طلبکار ممتاز
privileged instruction U دستورالعمل ممتاز
privileged mode U وجه ممتاز
privileged mode U حالت ممتاز
privileged share U سهم ممتاز
privileged shares U سهام ممتاز
communication U نرم افزاری که به کاربر اجازه کنترل مودم و استفاده ازسرویس online میدهد
communication U وسیله کنترل خط برای بررسی سیگنالهای متقاضی داده
communication U وسیلهای مانند مودم که داده را ارسال و دریافت میکند
communication U اطلاع
communication U ارسال دریافت داده به جای صوت و تصویر
communication U بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
communication U مجموعهای از وسایل مانند ترمینال ها وچاپگر ها که توسط یک کامپیوتر مرکزی به هم وصل هستند و اجازه ارسال سریع و ساده داده می دهند
communication U پارامتر هایی که نحوه کنترل ارسال داده را بیان می کنند
communication U عبور اطلاعات
communication U سوکت یا اتصال فیزیکی که به وسیله اجازه ارتباط میدهد
communication U پردازندهای که چندین واسط و مدیریت بین کامپیوتر و کنترل خط وط ارتباطی برقرار میکند.
communication U ابلاغ
communication U نقل وانتقال
communication U ارتباط و مخابرات
communication U مراوده وسایل ارتباطی
communication U ارتباط
communication U ابلاغیه
communication U مکاتبه
communication U ارتباطات
communication U مخابرات
communication U ارتباطات مواصلات
communication U اخبار
communication U ماهواره
communication U رادیو یا هر رسانه قابل حمل سیگنال انجام میشود
communication U پردازندهای که شامل چندین تابع handshaking وتشخیص خطا برای چندین اتصال بین وسایل است
communication U کامپیوتری که ارسال داده در شبکه را کنترل میکند
communication U وسیله الکترونیکی که ارسال داده و router مسیر را کنترل میکند
communication U کامپیوتر همراه با کارت مودم یا فکس که به کاربران شبکه در استفاده از مودم حق اشتراک میدهد
communication U ترمینال یا مودمی که قادر به ذخیره سازی داده ارسال شده است
communication U مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
communication U مدار الکترونیکی که به کامپیوتر اجازه ارتباط با مودم میدهد
communication U مسیر فیزیکی که فرستنده را به گیرنده وصل میکند
communication U اتصال فیزیکی که داده روی آن ارسال میشود
communication U مخابره
communication U فرآیندی که در آن ارسال و دریافت داده با استفاده از تلفن
communication theory U نظریه ارتباطات
mass communication U ارتباط جمعی
electric communication U مخابرات
data communication U مخابره داده ها
data communication U داد وستداطلاعات
communication satellite U اقمارمخابراتی
communication security U تامین مخابراتی
communication security U برقراری تامین مخابراتی
communication signal U سیگنال مخابراتی
communication system U نظام ارتباطی
communication technician U تعمیر کارفنی مخابرات
communication theory U نظریه ارتباط
communication theory U تئوری مخابرات
communication zone U منطقه مواصلات
data communication U ارتباط دادهای
data communication U انتقال اطلاعات
lines of communication U خطوط مواصلاتی
one sided communication U ارتباط یکسویه
communication cord U کلید اضطراریقطار یا اتوبوس
network communication U ارتباطشبکهای
communication tunnel U تونلمرتبطکننده
communication set U دستگاهارتباط
communication devices U ماشینمرتبط
communication antenna U آنتنمرتبط
visual communication U مخابره بصری
visual communication U ارتباط بصری
telephone communication U ارتباط تلفنی
tele communication U ارتباط دور برد
tele communication U مخابرات تلفنی وغیره ازمسافات دور
synchronous communication U ارتباط همزمان
routes of communication U کانالهای ارتباطی
routes of communication U مسیرهای ارتباطی
communication interface U میانجی ارتباطی
wire communication U ارتباط با سیم
data communication U ارتباط داده ها
communication satellite U ماهواره مخابراتی
background communication U ارتباط پس زمینه
communication chief U رئیس ارتباطات
communication circuit U مدار ارتباطی
communication cover U پوشش مخابراتی
communication deception U فریب مخابراتی
communication deception U گول زدن دشمن در ارتباط و مخابرات
communication device U دستگاه ارتباطی
communication engineer U مهندس مخابرات
communication engineering U مهندسی مخابرات
communication engineering U تکنیک مخابرات تکنیک جریان ضعیف
communication line U خط مخابراتی
communication channels U وسایل ارتباطی
communication channels U طرق مواصلاتی
basic communication U گزارش یا مدرک اولیه مکاتبات اولیه
communication and electronics U رسته مخابرات و الکترونیک
communication cable U کابل جریان ضعیف
communication cable U کابل ارتباطی
communication center U مرکز مخابرات
communication center U مرکزارتباطات
communication channel U مجرای ارتباطی
communication channel U کانل ارتباطی
communication channel U کانال ارتباطی
communication line U خط ارتباطی
communication of punishment U ابلاغ تنبیه
communication technician U تکنیسین مخابرات
communication protocol U پروتکل ارتباطی
communication of punishment U ابلاغ مجازات
communication network U شبکه ارتباطی
communication network U شبکه ارتباط و مخابرات
communication receiver U گیرنده مخابرات
communication network U شبکه مخابراتی
communication network U شبکه ارتباط
communication link U اتثال ارتباطی
communication link U رابطه مخابراتی ربط مخابراتی
communication link U تسلسل مخابراتی
communication link U پیوند ارتباطی
communication chief U رئیس مخابرات یکان
communication security account U میزان تامین مخابراتی اندازه تامین مخابراتی
combined communication board U هیئت ارتباطات ستاد یکانهای مرکب
combined communication board U هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب
binary synchronous communication U ارتباطات همزمان دودویی
communication security custodian U مسئول وسایل تامین مخابراتی
communication security custodian U مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
communication control character U کاراکتر کنترل ارتباطی
communication relay ship U ناو تقویتی مخابراتی
data communication system U سیستم ارتباطات داده
communication operation instructions (co U دستور کار مخابرات دستورالعمل مخابرات
axis of signal communication U محور ارتباط و مخابرات محور ارتباطات
communication standing instructions U دستورات ثابت مخابراتی
communication security monitoring U کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
We are living in the age of mass communication. U ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
high class communication set U دستگاه مخابراتی با کلاس بالادستگاه مخابراتی پر ارزش
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com