English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
police states U اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police states U حکومت پلیسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
states U سیاسی رسمی وضع
states U مقام ورتبه
states U ابهت
states U افهار کردن وتصریح کردن
states U تعیین کردن وقرار دادن
states U حال
states U وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
states U مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
states U وضعیت چیزی
states U وضعیت
the u states U کشوری که پادشاه داشته باشد
the u states U سلطنت
the u states U پادشاهی
states U دولتی
states U ایالت کشوری
states U کشور
states U جزء به جزء شرح دادن
states U افهار داشتن افهارکردن
states U تعیین کردن حال
states U چگونگی
states U توضیح دادن
states U کیفیت
states U دولت استان
states U ملت
states U جمهوری کشور
states U ایالت
states U حالت
states U دولت
states U دولتی حالت
states U کشوری
nation-states U دولت ملی
confedration of states U دولت جدیدی تشکیل نمیشود
law of corresponding states U قانون حالات همخوان
law of corresponding states U قانون حالات متنافر
neutral states U دول بیطرف
neutralized states U دول بیطرف کرده شده
noninterchanging states U حالتهای تعویض نشدنی
united states U ایالات متحده
nation-states U حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
Organization of American States U سازمان دول امریکایی
the united states of america U ایالات یا کشورهای متحدامریکا
United States of America U ایالات متحده امریکا
united states attorney U دادستان کل ایالات متحده
organization of central american states U سازمان دول امریکای مرکزی
He is known to the police . U هویتش نزد پلیس معلوم است
known to the police U دارای سابقه در شهربانی
police U شرطه
police U مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
police U پلیس
police U اداره شهربانی
police U پاسبان
police U حفظ نظم وارامش
police U کردن
police U بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
police U شهربانی
Please call the police. لطفا پلیس را خبر کنید.
The police stopped me. U پلیس جلویم را گرفت
riot police U پلیسضدآشوب
Metropolitan Police U نیرویپلیسلندن
police officers U مامور پلیس
to register with the police U نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن [نقل منزل]
police officers U پاسبان
police constable U پلیسباپائینتریندرجه
under police surveillance U تحت نظر پلیس
police station U کلانتری
police officer U افسر پلیس
police officer U افسر شهربانی
police officer U پاسبان
police officer U مامور پلیس
police officers U افسر پلیس
police officers U افسر شهربانی
to report to the police U خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
police dog U سگ نگهبان
police dog U سگ پلیس
Police are out in force. U نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
police raid U ورود ناگهانی پلیس
police district U ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
border police U پلیس مرزبانی
frontier police U پلیس مرزبانی
police raid U حمله ناگهانی پلیس
turn over to the police U تحویل پلیس دادن
police state U اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police stations U مرکز پلیس
military police U دژبان
police action U عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
police calls U استمداد پلیس
police stations U کلانتری
police court U ضابطین شهربانی
police station U ایستگاه پلیس
police court U دادگاه خلاف
police stations U ایستگاه پلیس
police force U نیروی انتظامی
police state U حکومت پلیسی
police forces U دادگاه پلیس
police forces U نیروی پلیس
police forces U نیروی انتظامی
police force U دادگاه پلیس
air police U دژبان نیروی هوایی
chief of police U رئیس شهربانی
police force U نیروی پلیس
secret police U سازمان پلیس مخفی سازمان کاراگاهی
police court U محکمه خلاف
police headquarters U اداره کل شهربانی
police licence U ضرورت شعری
police power U دادگاه پلیس
police reporter U خبرنگارنظامی
police reporter U مخبر پلیس
prefect of police U رئیس شهر بانی
punitive police U نیروی شهربانی که بمحلی می فرستندو حقوق افرادبایدازاین محل داده شود
sergeant in the police U سرپاسبان
the police are on his track U مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
the police are on his track U شهربانی اوراتعقیب میکند
the police headquaters U اداره کل شهربانی
police court U کلانتری
police station U مرکز پلیس
police power U نیروی پلیس
police power U نیروی انتظامی
police magistrate U رئیس دادگاه لغزش
police office U پاسگاه پلیس
police office U کلانتری
armed forces police U دژبان نیروهای مسلح
copper [police officer] U پاسبان [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
The thief surrender himself to the police. U سارق خود را تسلیم پلیس کرد
copper [police officer] U پلیس [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
division police petty officer U درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
The police officer took down the car number . U افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
A posse of police officers and soldiers U یک دسته از پاسبان و سرباز
The police held the crowd back. U پلیس جمعیت را عقب زد
to report somebody [to the police] for breach of the peace U از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
The details of the report were verified by the police. U جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد
Anyone found trespassing is liable to be reported to the police. U هر کسی که غیر مجاز وارد شود به پلیس گزارش داده می شود.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com