English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
point race U مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
race course U میدان مسابقه
race U ریل لغزنده
race U سرسره ریل
race U جدار
race U سینی لغزنده
race U ابراهه
race U جوی
race U نهر
race U قاب
race U مسابقه سرعت
race U وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
race U اسب دوانی
race U طبق ه
race U دویدن
race U طوقه لغزنده
race U مسابقه
race U گردش
race U دور
race U دوران مسیر
race U نسل تبار
race U مسابقه دادن بسرعت رفتن
race U طایفه
race U نژاد
race U قوم
sack race U مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده
race condition U حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
race card U برنامه اسب دوانی
flat race U مسیر هموار بی مانع اسبدوانی
harness race U مسابقه ارابه رانی
race glass U دوربین ویژه برای تماشای مسابقه
race ring U سینی دوار
race ring U طوقه سرسرهای
row a race U مسابقه کرجی رانی دادن
race ring U رینگ و پایه مسلسل
race horse U اسب مسابقه
the hu man race U نوع بشر
A hurdle race . U مسابقه دو با مانع
selling race U مسابقه اسب دوانی که در ان اسب برنده بمعرض مزایده گذارده میشود
selling race U مسابقه فروش اسب
he has run his race U دوره
stage race U مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
post race U مسابقهای که صاحب اسب قبلا نام اسب را ثبت میکند
claiming race U مسابقه اسبهای هم قیمت
tail race U کانال هدایت اب از توربین به خارج
endurance race U مسابقه اتومبیلرانی استقامت
endurance race U مسابقه استقامت
conditional race U مسابقه مشروط با ارابه
the black race U نژاد سیاه
the hu man race U نژادانسان
the white race U نژادسفید
the white race U نژادابیض
drag race U مسابقه اتومبیلرانی سرعت
tide race U جذر و مد سریع اب دریا
to time a race U وقت مسابقهای را نگاه داشتن
to run a race U در مسابقه دویدن یاشرکت کردن
to row a race U در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
figure race U مسابقه اتومبیلرانی درمسیری بشکل 8 لاتین
maiden race U مسابقه بین اسبهایی که هرگز برنده نشده اند
master race U نژاد برتر
rat race <idiom> U رها کردن ،تنها گذاشتن
he has run his race U خودراپیموده
he has run his race U است
head race U تنوره اسیاب
head race U کانال هذایت اب به توربین
mill race U جوی اسیاب
mill race U اب اسیاب
race relations U روشیکهافراددرمسابقهبایکدیگررابطهدارند
race meeting U برگزاریچنددورمسابقهاسبدوانیدریکدورمسابقه
horse race U مسابقه اسب دوانی
bearing race U جدار یاتاقان
hurdle race U اسب دوانی با پرش از موانع
human race U بشریت
produce race U مسابقه بین اسبهایی که هنوزکره نداشته اند
match race U مسابقه دو بین دو نفر
arms race U مسابقه تسلیحاتی
to ride a race U در اسب دوانی شرکت کردن
relay race U دو امدادی
rat race U عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
obstacle race U مسابقه دو با پرش موانع
front race U پیشتازی
nursey race U مسابقه اسبهای 2 ساله
the human race U نوع بشر
race ring U رینگ لغزنده سرسره لغزنده طوقه دوار
the human race U بشریت
road race U دو ماراتون
race walking U مسابقه راهپیمایی
foot race U مسابقه راهپیمایی
weight for age race U مسابقه اسبها با وزنهای طبق جدول سنی
optional claiming race U مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
special weight race U مسابقهای که تعیین وزن اضافی ارتباطی با جدول وزن نسبت به سن ندارد
to poach a start in race U نا بهنگام پیش افتادن
currency depreciation race U تخفیف قیمت پول رایج کشور نسبت به پول سایرممالک که باعث افزایش صادرات میشود
currency depreciation race U تجدید نظر در قیمت پول جاری
to poach a start in race U بدون حق در مسابقه دوازدیگران جلو زدن
Slow but sure wins the race. <proverb> U پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
Adegenerate ( decadent ) race . U نژاد فاسد
middle distance race U دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
slow and steady wins the race U اسب تازی دوتک روبشتاب شتراهسته میرودشب وروز
To win the match(race,contest). U مسابقه رابردن
point-to-point connection U اتصال نقطه به نقطه
point to point line U خط نقطه به نقطه
point to point network U شبکه نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] U صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
near point U نقطه نزدیک
to point to something U به چیزی اشاره کردن
point four U چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
off to a point U باریک شده نوک پیدامیکند
to come to a point U باریک شدن
not to point U بیرون از موضوع
not to point U پرت بیجا
The point is that… U چیزی که هست
point U ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
point U مرکز راس حد
on the point of going U در شرف رفتن
to the point U مربوط بموضوع
to the point U بجا
to come to a point U بنوک رسیدن
Now he gets the point! <idiom> U دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
try for point U تلاش برای کسب امتیاز
not to the point U خارج از موضوع
One point for you. U یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
in point U بجا
point to point U 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point to point U را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point U پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point U نقطه به نقطه
zero point U نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
zero point U نقطه صفر
in point U مناسب
let point U امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
off the point U بدون اینکه وابستگی داشته باشد
way point U ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
point four U اصل چهار
point four U رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
three point U فن 3 امتیازی کشتی
to let it get to that point U اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
far point U برد بینایی
off the point U بطور بی ربط
off the point U بطور نامربوط
in point U در خور
point U اشاره کردن
point U نشانه روی کردن
point U پوینت
point U محل یا موقعیت
point U نشان میدهد
point U که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point U نقط ه
point U هدف گیری کردن
point U امتیاز
point U راس
point U رسد نوک
point U نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point U نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point U محل شروع چیزی
point U محل مرکز
point U مقصود
point U اصل
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point U قطبهای باطری یاپلاتین
point U سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point U باریک کردن
point U حد
point U نقطه گذاری کردن
point U درصد
point U نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point U جهت مرحله
point U به سمت متوجه کردن
point U محل
point U دماغه
point U نقطه نوک
point U نقطه گذاری کردن ممیز
point U متوجه ساختن
point U پایان
point U نقطه
point U مسیر
point U نکته
point U هدف
point U نمره درس پوان
point U درجه امتیاز بازی
point U ماده اصل
point U موضوع
point U جهت
the point is U اصل مطلب این است
point U سر
point U نوک
point U مرحله قله
point U نشان دادن
point U خاطر نشان کردن
to point to something U به چیزی متوجه کردن
beside the point <idiom> U مسائل حاشیهای
point U نوک گذاشتن
point U نوکدار کردن
point U گوشه دارکردن
point U تیزکردن
point out <idiom> U توضیح دادن
come to the point <idiom> U به نکتهاصلی رسیدن
reentry point U نقطه باز گذشت
pull up point U نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
point size U برای اندازه گیری نوع یا متن
point size U اینچ
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com