English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 154 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
passive debt U وام بی بهره
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
passive U انفعالی کارپذیر
passive U وقت کشی بدون اجرای فن
passive U مفعولی
passive U بی اراده
passive U کم اثرپذیر
passive U اثر ناپذیر
passive U دفاع بدون تیراندازی
passive U مبارزه منفی
passive U پدافندغیر عامل بی بهره
passive U انفعالی
passive U منفعل
passive U مفعول
passive U تاثرپذیر
passive U تابع
passive U بیحال
passive U دستخوش عامل خارجی
passive U غیر فعال مطیع وتسلیم
passive U غیر عامل
passive U غیر فعال
passive U پذیرا
passive U نافعال
passive U کنش پذیر
passive sodomy U ابنه
passive sonar U ردیاب غیر فعال
passive vocabulary U واژگان نافعال
passive sodomy U مابونیت
indirect passive U فعل مجهولی که مغعول غیرصریح ان فاعل ان شده باشد
the passive voice U فعل مجهول
the passive voive U فعل مجهول
the passive voive U بنا مجهول
passive element U عنصر غیرعامل
passive smoking U فردیغیرسیگاریکهدرجائیحضورداردکهافرادیدرحالسیگارکشیدنهستند
passive resistance U خود داری از قبول یاموافقت
passive play U اتلاف وقت
passive play U بازی غیرفعال
passive memory U حافظه منفعل
passive graphics U گرافیک منفعل
passive element U یکان غیر فعال
passive element U عنصرغیرفعال
passive obedience U اطاعت صرف
passive element U جزء غیرفعال
passive device U دستگاه منفعل
passive defense U پدافند غیرعامل
passive defense U دفاع غیر عامل
passive absorption U جذب غیرفعال
passive obedience U فرمانبرداری ازروی بردباری یا بی ارادگی
the passive voice U بنای مجهول
passive trade balance U توازن تجارتی منفی
oral passive type U سنخ دهانی- پذیرشی
passive earth pressure U رانش مقاوم خاک
passive earth pressure U فشار مقاوم خاک
passive particpial abjective U صفت اسم مفعولی
passive particpial abjective U اسم مفعولی که بطورصفت بکاررود
passive aggressive character U منش نافعال- پرخاشگر
passive fiscal policy U سیاست مالی غیر فعال
passive four terminal network U شبکه چهار قطبی بی اثر
passive trade balance U فزونی واردات بر صادرات
the d. of a debt U پرداخت بدهی
debt U بدهی داشتن
debt U بدهکاربودن
in debt U بدهکار
debt U غین
debt U بدهی
debt U وام
debt U دین
debt U قرض
to get into debt U بدهکارشدن
to get into debt U وام پیداکردن
to get into debt U بدهی پیداکردن
to be in debt U مقروض بودن
to be in debt U بدهی داشتن
debt U قصور
payment of a debt U اداء دین
public debt U بدهی دولت
to run into debt U قرض بالا آوردن
debt relief U بخشش بدهکای
debt forgiveness U صرف نظر از بدهکاری
verification of debt U تشخیص مطالبات
debt cut U صرف نظر از بدهکاری
To be in debt up to ones ears. U غرق بدهی بودن
To be up to ones ears in debt. U تا خرخره درقرض بودن
debt cut U بخشش بدهکای
debt forgiveness U بخشش بدهکای
debt relief U صرف نظر از بدهکاری
debt perpetrator U خطاکار در بدهی
debt perpetrator U مرتکب بدهی
payment of an debt U وفاء دین
preferential debt U دین ممتازه
present debt U دین حال
private debt U بدهی خصوصی
proof of debt U دلیل طلب
proof of debt U سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
public debt U قرضه عمومی
run in debt U قرض بهم رساندن
specialty debt U تعهدات مستند به اسناد رسمی
debt rescheduling U تجدید نظر در شرایط وام
crown debt U طلب دولتی بستانکاری دولتی
debt finance U افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
acknowledgement of debt U اقرار به بدهی
debt limit U حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
debt of honour U وام شرافتی
debt of nature U مرگ
acknowladgement of debt U قبول بدهی
debt of record U دین قانونی
debt of record U بدهی قانونی record of court محکوم به
debt outstanding U وام معوقه
debt service U پرداخت اصل و فرع
debt enforcement U درخواست طلب وصول
an active debt U بدهی با ربح
debt advice U اعلامیه بدهکار
debt balance U مانده بدهکار
debt burden U بار بدهی
attachment of debt U توقیف طلب
crown debt U وام بدولت
debt collector U وصول کننده طلب
debt collector U کارگزاروصول طلب
consolidated debt U بدهی یک کاسه شده
arrears of debt U دیون معوقه
debt discount U تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
deep in debt U تا گردن زیر بدهی
up to the eyes in debt U تا گردن زیر بدهی
debt of nature U اجل
judgement debt U دادخواسته
national debt U قرضه ملی
national debt U بدهی ملی
national debt U قرض ملی
net debt U بدهی خالص
oxygen debt U بدهی اکسیژن
oxygen debt U وام اکسیژن
judgement debt U محکوم به
judgment debt U محکوم به مالی
indgement debt U محکوم به
bad debt U طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
execution for debt U اقدام برای طلب وصول
floating debt U بدهی متغیر
funded debt U وام تنخواه دار
funded debt U وامی که دربرابران وجوهی رااختصاص داده باشند
good debt U طلب وصول شدنی
bad debt U طلب غیر قابل وصول
immersed in debt U فرو رفته در فرض
immersed in debt U گرفتاربدهی
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
To be in the red . To contract a debt . U قرض بالاآوردن
debt collecting agency U نماینده وصول مطالبات
debt collection for realisation U property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
i paid the debt plus interest U بدهی را با بهره ان دادم
simple content debt U دین ناشی از قرارداد شفاهی
discharging from an obligation or a debt U ابراء ذمه
debt income ratio U نسبت قروض به درامد ملی
to pay off a debt [mortgage] U بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
national debt burden U بار قرضه ملی
debt due at a future time U دین موجل
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> U گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com