English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
passing shot U ضربه دور از دسترس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
passing U گذرنده
passing U زود گذر
passing away U وفات
passing U فانی
passing U بالغ بر
passing U در گذشت
I am just passing through. فقط از اینجا میگذرم.
I am just passing through. از اینجا عبور میکنم.
passing off U به اسم دیگری معامله کردن
passing U پاس دادن
passing U رد شده
token passing U روش کنترل دستیابی به شبکه محلی با استفاده از بستههای Token. ایستگاههای کاری پیش از دریافت Token نمیتوانند داده ارسال کنند
token passing U گذراندن نشانه
controlled passing U عبور ومرور کنترل شده
controlled passing U عبور کنترل شده
passing through the eclipse U گذرازمیانهخسوف
passing through the eclipse U کسوف
It was just a passing fancy. U یک فکر وخیال زود گذری بود
with each passing year U با گذشت هر سال
swift passing U زودگذر
passing the ownership U مالکیت مافی الذمه
passing parameters U پارامترهای عبور پارامترهای گذر
passing parameter U پارامتر عبوری
passing action U عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
passing bell U ناقوس مرگ
passing bell U زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
passing game U حمله با استفاده از پاس به جلو
passing lane U فاصله بین دو یار که میتوان از انجا توپ را پاس داد
passing on the oath U رد قسم
passing place U گذاره
passing place U محل پیش بینی شده برای تلاقی در راههای شوسهای
light passing U عبور نور
light passing U گذر نور
passing prohibited U عبورممنوع
passing on the oath to the other party U رد قسم به طرف مقابل
passing away of oneself in god U فناء فی الله
The untively death ( passing away ) … U درگذشت نا بهنگام ...
Many thanks for the sympathy shown to us [on the passing of our father] . U خیلی سپاسگذارم برای همدردی شما [بخاطر فوت پدرمان] .
one shot U یک بارهای
like a shot U بی تامل
within shot U در تیررس
like a shot U بیدرنگ
He shot himself. U او به خودش شلیک کرد.
shot U ساچمه
shot U تیر
shot U یک طول زنجیر لنگر
shot U امپول
shot U برد
shot U تیرپرتاب شده
shot U تیراندازی شده تیرخورده
shot U گلوله تیراندازی شده
shot U ضربه
shot U شوت
shot U پرتاب وزنه گلوله سربی
shot U تیرزدن
shot U رسایی پرتابه
shot U تزریق
shot U جرعه
shot U یک گیلاس مشروب
shot U فرصت ضربت توپ بازی
shot U منظره فیلمبرداری شده
shot U عکس
shot U رهاشده
shot U اصابت کرده
shot U جوانه زده
shot U تیراندازی تیرانداز ماهر
Take my shot U بند کفشم باز شده
shot U گلوله
shot U اسم مفعول shoot
to be shot U خراب بودن
shot U ساچمه وزنه برای مردان 62/7 کیلوگرم وبرای زنان 520/4 کیلوگرم
to be shot U ازکارافتادن
shot noise U اثر ساچمهای
shot line U نخ تفنگ
set shot U شوت درجا
she was shot for a spy U اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند
shot clock U ساعت مسابقه
To fire a shot U تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
shot peen U ساچمه پاشیدن
shot line U نخ پران
shot gun U تفنگ شکاری
shot group U گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
shot blasting U براده اهن
shot effect U اثر ساچمهای
rifle shot U تیر تفنگ تیراندازی با تفنگ
rifle shot U تیررس تفنگ
shot blast U ساچمه پاشیدن
shot in the dark <idiom> U تیری درتاریکی
shot in the arm <idiom> U تشویق یا برانگیختن چیزی
long shot <idiom> U شرط بندی روی چیزی که بنظر میآید ناموفق باشد
give it your best shot <idiom> U سخت سعی کردن
big shot <idiom> U شخص مهم وقدرتمند
She shot up last year . U پارسال یکدفعه قد کشید
A shot in the dark U تیری درتاریکی
eye shot U زدن بخال
pull shot U ضربه با اوردن پای عقب جلومیله و حرکت افقی چوب کریکت
push shot U ضربه فشاری
bar shot U ساچمهیمیلهای
As soon as a shot was heard … U تا صدای تیر شنیده شد …
mug shot U عکسیکهدرزمانارتکابجنایتگرفتهشود
stop shot U ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
wood shot U ضربه با قسمت چوبی راکت
stuff shot U شوت ابشاری
tee shot U ضربه از نقطه شروع بازی گلف
to fire a shot U شلیک کردن
to fire a shot U تیرخالی کردن
hollow shot U گودالساچمه
trap shot U ضربه به گوی از محدوده ماسهای
trial shot U گلوله ازمایشی
trial shot U تیر ازمایشی
trial shot U تیر قلق گیری
wedge shot U ضربه برشی در گلفV
wild shot U تیر پراکنده
wild shot U تیر بی هدف
with in ear shot U در حدود صدا رس
spot shot U ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
snap shot U عکس فوری گرفتن
solid shot U ساچمهخالص
snap shot U عکس فوری
shot maker U فشنگ ساز
shot silk U ابریشمی که چون از چند سوبدان نگاه کنندچند رنگ نشان میدهد
shot string U ساچمههای دراز خارج شده از تفنگ
sighting shot U تیرهای قلق گیری یا تنظیم وسایل نشانه روی
single shot U یکبارهای
single shot U گلوله منفرد
single shot U تک گلولهای تک تیر
single shot U اسلحه تک تیر
slap shot U ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
small shot U ساچمه
smell shot U ساچمه
snap shot U بعجله انجام شده
snap shot U فوری
with in gun shot U درمیدان تیر درتیررس
drop shot U ضربه اهسته روی تور والیبال
crashing shot U شوت محکم
course line shot U تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
course line shot U مشاهده در خط
corner shot U ضربه به گوشه دیوار جلو
combination shot U ضربه مرکب با یک سری حرکات گوی تا به کیسه بیافتد
chip shot U ضربه کوتاه
cheap shot U خشونت عمدی
charity shot U پرتاب ازاد
crosscorner shot U ضربه به سمت قطر مخالف
crosscourt shot U ضربه کوتاه به دیوار مقابل که به طرف دیگر زمین اسکواش بیافتد
dab shot U ضربه ناگهانی از نزدیک تور
drop shot U جاخالی
drop shot U ضربه اهسته بالای حد مرزی و افتادن به زمین
drop shot U ضربه دراپ
draw shot U ضربه با پیچش به عقب
dismantling shot U تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
dismantling shot U تیر تخریب کننده
dead shot U تیر اشتباه
dead shot U تیر خطا
case shot U جای فشنگ
case shot U چارپاره
case shot U چار پاره
alley shot U ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
acrack shot U تیراندازماهر
big shot U ادم کله گنده
big shot U شخص مهم
shot putters U شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
shot putter U شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
parting shot U تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
pot-shot U تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
bank shot U پرتابی که به تخته بخورد
bank shot U ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
bank shot U ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
shot put U پرتاب وزنه
carom shot U طرز ضربه زدن به گوی بامماس گذاشتن به گوی دیگر
cannon shot U تیررس توپ شلیک شده از توپ
cannon shot U گلوله توپ
called shot U ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
call one's shot U مشخص کردن هدف
break shot U نخستین ضربه برای پراکندن گویهای بیلیارد
bounce shot U گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
pot shot U تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
dunk shot U گل ابشاری
jaw shot U ضربه به گوی در گوشه میزبیلیارد
kill shot U ضربه محکم
line shot U گلوله در خط
long shot U کسیکه درمسابقات
long shot U شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
long shot U شرکت کنندهای که احتمال پیروزی کمی دارد
net shot U ضربه لب تور
ond shot U یکجا
ond shot U یکمرتبه
ond shot U بیک حمله دریک حمله
one aircraft was shot down U یک هواپیما
one aircraft was shot down U سرنگون گردید
open shot U سیستم باز
open shot U با کارکرد ازاد
one shot lubrication U روغنکاری گروهی
one shot multivibrator U نوسانساز یکبارهای
one shot pump U پمپ روغن مرکزی
out of ear shot U بیرون از صدا رس
indian shot U خیز ران هندی
hook shot U شوت هوک
hole shot U شکست دادن حریف با شروع بهتر
follow shot U ضربه با دادن پیچ به بالای گوی بیلیارد
flip shot U ضربه با استفاده از مچ
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com