Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 171 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
operations personal
U
پرسنل عملیات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
f.of operations
U
حوزه عملیات
operations
U
نحوه استفاده ازدستگاهها
operations
U
عملیات
clearing operations
U
عملیات مین روبی
flight operations
U
عملیات پرواز
formal operations
U
عملیات صوری
Military operations.
U
عملیات نظامی
joint operations
U
عملیات مشترک مابین نیروهای مسلح ارتش
logical operations
U
عملیات منطقی
deputy for operations
U
معاونت عملیات
denial operations
U
عملیات ممانعتی در مقابل نفوذدشمن
denial operations
U
عملیات ممانعتی
clearing operations
U
عملیات پاک کردن مین
combat operations
U
مرکز عملیات رزمی
concept of operations
U
تدبیر عملیات
concrete operations
U
عملیات عینی
continuity of operations
U
مداومت عملیات
continuity of operations
U
تسلسل عملیات
covert operations
U
عملیات مخفی
covert operations
U
عملیات پنهانی
maritime operations
U
عملیات دریایی یا ناوگانی
night operations
U
عملیات شبانه
operations detachment
U
قسمت مسئول عملیات
over the beach operations
U
عملیات کرانهای
theater of operations
U
صحنه عملیات
terminal operations
U
عملیات اسکلهای
terminal operations
U
عملیات بارانداز
stability operations
U
عملیات تامین ثبات داخلی
stability operations
U
عملیات ارام سازی
special operations
U
عملیات مخصوص یا ویژه
radiological operations
U
عملیاتی که در ان از موادرادیواکتیو استفاده میشود عملیات رادیولوژیک
over the beach operations
U
عملیات ساحلی
operations room
U
centre combatinformation: syn
concept of operations
U
روش اجرای عملیات
operations analysis
U
تجزیه و تحلیل عملیات
operations code
U
کد عملیاتی
operations code
U
رمز عملیاتی
operations detachment
U
عنصرعملیات رسد عملیات
operations research
U
تحقیقات از نظر کار و عملیات یک قسمت یا دستگاه
operations research
U
تحقیق در عملیات
operations room
U
اتاق عملیات
psychological operations
U
عملیات روانی
airhead operations
U
عملیات مخصوص گرفتن سرپل هوایی عملیات تهیه سرپل هوایی
air operations
U
میز ردنگاری هوایی
airmobile operations
U
عملیات متحرک هوایی
base of operations
U
پایگاه عملیات
base of operations
U
پایگاه عملیاتی مبنای عملیات
airmobile operations
U
عملیات هوارو
combined operations
U
عملیات رستههای مرکب عملیات مرکب
air operations
U
عملیات هوایی
anticrop operations
U
عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
building operations
U
عملیات ساختمانی
chemical operations
U
عملیات شیمیایی
air ground operations
U
عملیات مشترک زمینی وهوایی
Counter – espionage operations k.
U
عملیات ضد جاسوسی
joint amphibious operations
U
عملیات مشترک اب خاکی
air area operations
U
عملیات منطقه هوایی
aerospace projection operations
U
بالای منطقه عملیات
aerospace projection operations
U
عملیات مخصوص گسترش منطقه فضای هوایی عملیات مخصوص توسعه منطقه فضای هوایی
open market operations
U
عملیات بازار ازاد
the four basic arithmetic operations
U
چهار عمل اصلی
[ریاضی]
farmgate type operations
U
رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
chief of naval operations
U
فرمانده عملیات دریایی
data transfer operations
U
عملیات انتقال داده
computer operations manager
U
مدیر عملیات کامپیوتر
counter air operations
U
عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
black market operations
U
عملیات بازار سیاه
army operations center
U
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
assistant chief of staff, g (operations
U
رکن سوم اداره سوم
assistant chief of staff, g (operations
U
معاونت عملیات
vehicle used for migrant-smuggling operations
U
خودرو استفاده شده برای عملیاتهای مهاجر قاچاق
personal
U
ترتیب یکتای ارقام که یک کاربر را برای تامین اجازه دستیابی به سیستم مشخص میکند.
personal
U
منقول خصوصی
personal right
U
حقوق فردی
personal
U
حضوری
to become personal
U
وارد شخصیات شدن
personal
U
خصوصی
personal
U
منقول
personal
U
حضوری مربوط به شخص
personal right
U
حقوق شخصی
personal
U
محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند
personal
U
ریز کامپیوتر کم هزینه برای مصارف خانگی و تجاری سبک
personal
U
وسیلهای
personal
U
شماره تلفن ها
It's for my personal use.
برای استفاده شخصی است.
it is personal to himself
U
مال شخص اوست
personal
U
شخصی
personal
U
مربوط به کسی
personal
U
امکان نرم افزاری که تاریخ روزانه کاربر را مدیریت و ذخیره میکند مثل تقویم
personal
U
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
personal
U
آدرس ها و یادداشتها
personal service
U
ابلاغ شخصی
personal service
U
خدمت شخصی
personal saving
U
پس انداز شخصی
personal salute
U
مراسم سلام افراد برجسته
personal surety
U
کفیل
personal representative
U
مدیر ترکه
personal property
U
دارایی شخصی منقول
personal remarks
U
انتقادات شخصی
personal requirment
U
حوائج شخصی
personal requirment
U
احتیاجات شخصی
personal remarks
U
اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
personal representative
U
امین ترکه
personal staff
U
ستاد شخصی
personal staff
U
ستاد خصوصی فرمانده
personal stereo
U
واکمن WalkMan
personal column
ستون فردی ستون خصوصی در روزنامه
personal assistant
فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
personal communications
U
ارتباطاتشخصی
personal salute
U
تیر سلام برای افراد
personal effects
U
لوازم شخصی
personal surety
U
کفالت
personal status
U
احوال شخصیه
personal state
U
دارایی منقول
personal property
U
مایملک شخصی
personal action
U
دعوی منقول
personal exemptions
U
معافیتهای شخصی
personal error
U
خطای شخصی
personal error
U
خطاهای انفرادی افراد
personal error
U
خطاهای شخص
personal duty
U
واجب عینی
personal duty
U
فرض عینی
personal distribution
U
توزیع درامد فردی
personal constructs
U
سازههای شخصی
personal computing
U
استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
personal computing
U
محاسبات شخصی
personal chattels
U
دارایی شخصی منقول
personal chattels
U
دارایی منقول
personal appearance
U
وضع فاهر
personal affairs
U
امور شخصی
personal action
U
دعوی شخصی
personal foul
U
خطای بدنی به حریف
personal pronouns
U
ضمائر شخصی
personal motive
U
غرض شخصی
personal microcomputer
U
computer personal
personal identity
U
هویت شخصی
personal interest
U
نفع شخصی
personal ownership
U
مالکیت شخصی
personal pace
U
اهنگ فردی
personal tempo
U
اهنگ فردی
personal influence
U
نفوذ شخصی
personal income
U
درامد سرانه
personal computer
U
کامپیوتر شخصی
personal income
U
درامد شخصی
personal computers
U
کامپیوتر شخصی
personal pronoun
U
ضمیر شخصی
personal property
U
اموال شخصی
personal outlays
U
هزینههای شخصی
ibm personal computer xt
U
کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
disposable personal income
U
پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
ibm personal computer at
U
کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
ibm personal computer
U
IBکامپیوتر شخصی
disposable personal income
U
درامد شخصی قابل تصرف درامد خالص پس از کسرمالیات
personal income tax
U
مالیات بر درامد شخصی
personal identification number
U
شماره شناسایی شخصی
personal service utility
U
عرضه سرانه کار
personal knowledge of the judge
U
علم قاضی
personal disposable income
U
درامد قابل تصرف شخصی
personal deposit fund
U
اعتبارات مربوط به پس اندازافراد
ibm personal system/
U
IBخانوادهای از سیستمهای ریزکامپیوتر تولید شده توسط شرکت
personal data sheet
U
برگه اطلاعات فردی
personal computer (view from above)
U
کامپیوترشخصی
personal information manager
U
برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
personal service utility
U
کسی که مستقیما" کار خود را دراختیار کارفرما می گذارد
blue chip personal computer
U
IB که در کشور کره توسط شرکت HYUNDAI ساخته میشودکامپیوترهای شخصی ارزان سازگار با
Personal effects are duty-free.
لوازم شخصی معاف از حقوق گمرکی است
edward's personal preference schedule
U
مقیاس ادوارد برای رجحانهای شخصی
ibm personal computer system/
U
کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
personal radio cassette player
U
رادیووضبطصوتشخصی
woodworth personal data sheet
U
پرسشنامه اطلاعات شخصی وودورث
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com