Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 63 (1 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
operational definition
U
تعریف عملیاتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
definition
U
مشخصات
definition
U
مشخص کردن
definition
U
حدود
definition
U
شرح ساختار در برنامه یا سیستم
definition
U
کارایی و دستوراتی که باعث ایجاد یک عمل می شوند
definition
U
یات . 2-مقدار یا فرمولی که به یک متغیر یا برچسب نسبت داده شود
definition
U
اشکاری
operational
U
موثر
operational
U
قابل استفاده
operational
U
دایر
operational
U
عملیاتی
operational
U
حاضر به کار
operational
U
فعال
operational
U
قابل بکار انداختن
operational
U
قابل استفاده مربوط به عملیات
definition
U
معنی
definition
U
تعریف
operational
U
آنچه کار میکند یا مربوطه به نحوه کار کردن ماشین است
operational
U
اطلاعات درباره عملیات طبیعی سیستم
operational
U
عملی
operational problems
U
مسائل عملیاتی
operational readiness
U
امادگی عملیاتی
operational research
U
تحقیق عملیاتی
operational research
U
تحقیق درخصوص بهره برداری
operational reserve
U
احتیاط عملیاتی
operational route
U
مسیر عملیاتی
operational route
U
جاده عملیاتی
operational route
U
جاده حاضر به کار
operational route
U
جاده رزمی
domain of definition
U
دامنه تعریف
[ریاضی]
operational reserve
U
ذخیره عملیاتی
problem definition
U
تعریف مسئله
operational weapon
U
جنگ افزاری که در عملیات مورداستفاده میباشد
operational weapon
U
جنگ افزار عملیاتی
operational management
U
مدیریت عملیاتی
operational headquarters
U
ستاد عملیاتی
job definition
U
تعریف برنامه
field definition
U
تعریف فیلد
definition of a problem
U
تعریف یک برنامهThe
data definition
U
تعریف داده
contextual definition
U
تعریف ضمنی
circular definition
U
تعریف دوری
cell definition
U
تعریف سل
block definition
U
تعریف بلوک
macro definition
U
درشت تعریف
macro definition
U
تعریف ماکرو
operational amplifier
U
تقویت کننده محاسباتی
operational environment
U
محیط عملیاتی
operational environment
U
محیط فعالیت
operational costs
U
هزینههای عملیاتی
operational command
U
فرماندهی از نظر عملیاتی
operational code
U
کد عملیاتی
operational amplifier
U
تقویت کننده عملیاتی
area of operational interest
U
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
operational performance category
U
امادگی عملیاتی از طبقه
operational performance category
U
طبقه امادگی عملیاتی
Do you know the definition (meaning) of this word?
U
تعریف این لغت رامی دانید ؟
data definition language
U
زبان تعریف داده ها
data definition statement
U
حکم تعریف داده ها
data definition statement
U
دستورتعریف داده ها
system v interface definition
U
تعریف میانجی سیستم 5
operational pattern of marks by night
U
نقشیازعلائممشخصبرایشب
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com