English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
office swivel chair U صندلی گردان اداری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
swivel chair U صندلی چرخان
office chair U مبل اداری
office chair U صندلی اداری
swivel U گشتن
swivel U حلقه خودگرد
swivel U چشمی خود گرد
swivel U لولای پاشنه گرد
swivel U هرزه گرد
swivel U نوسان کردن
swivel U مفصل گردان
swivel U اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivel U مدبر
swivel U روی محورگرداندن یا گردیدن چرخیدن نوسان
swivel U گردنده
swivel U حلقه گردان
swivel U قسمت گردند ه میخ یاپیچ سرپهن روی محورگردیده
swivel U چرخاندن
swivel U مفصل گردنده
swivel head U سرحلقهگردان
swivel table U میز نوسان دار
swivel vise U گیره گردان
tilt and swivel U که روی محوری نصب شده است تا بتواند در بهترین جهت مناسب اپراتور بچرخد
mooring swivel U مدور مهار
mooring swivel U مدور چهار راه
swivel flex U سیمروکشدارچرخان
swivel lock U قفلچرخان
mooring swivel U خودگر مهار مین
swivel base U پایهگردنده
swivel piece U مدور لنگر
swivel piece U مدور دو راه
stacking swivel U حلقه چاتمه
swivel block U قرقره گردان
swivel gun U توپ قابل چرخش روی پایه نصب
swivel gun U توپ قابل چرخش روی جک تیر
snap swivel U حلقه گردان با گیره فلزی برای وصل کردن طعمه ماهیگیری به ان
steering swivel U مفصل فرمان
swivel knee U زانویی گردان
swivel joint U مفصل گردان
dual swivel mirror U آینهبازشو
swivel-tilter armchair U صندلیچرخدار
swivel wall lamp U لامپچرخاندیواری
chair U برکرسی یاصندلی نشاندن
chair U خرک
chair U مقر
chair U کرسی استادی در دانشگاه
chair U صندلی
take the chair U ریاست انجمنی را دارا بودن
to take a chair U نشستن
my chair was next his U صندلی من پهلوی صندلی اوبود
take the chair U ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
morris chair U صندلی راحتی
step chair U صندلیپلهدار
to bottom a chair U ته انداختن بصندلی
arm chair U صندلی دسته دار
slide chair U مقرغلافمتحرک
windsor chair U صندلی دارای پشتی منحنی
wheel chair U صندلی چرخ دار
elbow chair U صندلی دسته دار
types of chair U انواعصندلی
typist's chair U صندلیتایپیست
Wassily chair U صندلیفلزی
deck chair U صندلی حصیری تاشو
curule chair U صندلی عاج نشان
curule chair U کرسی عاج
fishing chair U صندلی در قایق ماهیگیری
to fill the chair U ریاست کردن
wing chair U مبل دارای پشتی و دستههای چوبی و سفت
sedan chair U تخت روان یکنفره
director's chair U صندلیمدیر
he nestles in the chair U است
he nestles in the chair U در صندلی غنوده
he has passed the chair U رئیس بوده است
he has passed the chair U ریاست داشته است
walking chair U چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
twisboat chair U قایق- صندلی تابدار
to fill the chair U برکرسی نشستن
hammock chair U صندلی راحتی تاشوکه پشت ان پارچه ایست
night chair U صندلی سوراخ دار برای قضای حاجت در شب
cabriole chair U مبلاستیل
gestatoraial chair U کرسی حامل پاپ
folding chair U صندلیتاشو
club chair U صندلی دسته دار بزرگ
arm chair U صندلی راحتی
camp chair U صندلی سفری صندلی صحرایی
rocking chair U صندلی تاب صندلی راحتی تکان خور
boatswain's chair U صندلی نقاله
rocking chair U صندلی گهوارهای
easy chair U صندلی راحت
barrel chair U صندلی فنری که پشتش سفت ومقعر است
high chair U صندلی پایه بلند غذا خوری بچه
electric chair U صندلی اعدام الکتریکی
an odd chair U صندلی که پنج تای دیگر جور خود نداشته باشد
an odd chair U صندلی تکی
electric chair U اعدام بوسیله برق
chair-rail U [قرنیز دور تا دور دیوار شبیه پایه ستون]
camp chair U صندلی تاشونده
bean bag chair U صندلیکیسهایراحتی
office U اداره
office U منصب
office U دفتر
office U کار وفیفه
office U اشتغال
office U مسئولیت احرازمقام
office U مقام
office U محل کار
office U شغل عمومی
office U دفتر کار
to i. anyone with an office U به کسی منصب دادن
office U اطاق دفتر
office U محل کار اداره
little office U نماز مخصوص حضرت مریم
office U خدمت
office U اطاق
office U وفیفه
to r. any one in an office U کسی رادوباره به منصبی گماشتن
in office U در دفتر
office U شغل
Near our office . U نزدیک اداره ما
office U کامپیوتر کوچک
office U مناسب برای استفاده در شرکت
office U استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
office U اتاق یا ساختمانی که شرکتی کار میکند یا کار تجاری انجام میشود
out of [outside] office hours U خارج از ساعات اداری
purchasing office U قسمت خرید
purchasing office U دفتر خرید
record office U اداره بایگانی کل
registered office U اقامتگاه قانونی شرکت
removal from office U عزل
site office U دفتر ساختمانی
tenure of office U زمامداری
site office U دفتر مشاوراملاک
stationery office U اداره انتشارات پارلمانی ورسمی
the foreign office U وزارت خارجه
subhome office U شعبه دفتر اصلی
subhome office U شعبه اصلی یک اداره
ticket office U محل فروش بلیت
ticket office U باجه
tenure of office U تصدی
to solicit an office U درخواست ازیک شرکت
government office U اداره دولتی
ticket office U باجه فروش بلیت
information office U دفتر اطلاعات
Where is the ticket office? U باجه بلیت فروشی کجاست؟
booking office U گیشهفروشبلیط
Where is the booking office? U باجه رزرو بلیت کجاست؟
Where is the post office? U پستخانه کجاست؟
booking office U باجه رزرو بلیت
placement office U موسسهکاریابیبرایفارغالتحصیلان
sorting office U مکانیکهدرآننامهها بستههاو....باتوجهبهآدرسگیرندهدستهبندیمیشوند
ticket office U باجه بلیت فروشی
Outside office hours. U خارج از وقت اداری
To assume office . U عهده دار مقامی ( سمتی ) شدن
the relevant office U اداره مسیول
booking office U باجه فروش بلیت
office tower U برجکارهایاداری
Where is the booking office? U باجه بلیت فروشی کجاست؟
office-holder U صاحب منصب دولت
office-holder U کارمند دولت
office-holder U صاحب مقام
office-holder U دیوان سالار
office-holder U دیوان گر
office-holders U صاحب منصب دولت
office-holders U کارمند دولت
office-holders U صاحب مقام
office-holders U دیوان سالار
office-holders U دیوان گر
office grapevine U سخن چینی [در دفتری یا شرکتی]
A new government wI'll take office . U حکومت جدیدی سر کار خواهد آمد
intermediate office U مرکز میانی
finance office U اداره دارایی
exchange office U مرکز تلفن خودکار
engineering office U دفتر طراحی دفتر مهندسین مشاور
engineering office U دفتر مهندسی
end office U شعبه جز
end office U دفتر انتهایی
electronic office U محل تجهیزات الکترونیکی دفتر الکترونیکی
during his tenure of office U درمدت تصدی او
drawing office U دفتر طراحی
drawing office U دفتر نقشه کشی
front office U سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
good office U مساعی جمیله
intelligence office U دفتر اطلاعات
intelligence office U دفتر راهنمایی
inquiry office U دفتر اطلاعات
inquiry office U اداره خبر گیری
india office U اداره امورهندوستان
india office U وزارت هند
office bearer U بعدا پرسیده شود
holy office U جامعه راهبان ومومنین
head office U دفتر مرکزی
head office U اداره مرکزی
war office U وزارت جنگ
central office U تلکس و تلگراف
audit office U دفتر حسابرسی
post office U محل ذخیره اصلی پیام ها برای کاربران شبکه محلی
post office U اداره مرکزی پست
post office U پستخانه
box office U باجه بلیط فروشی
box office U گیشه فروش بلیط ورودیه نمایش
Home Office U وزارت داخله
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com