English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 162 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
object of lease U مستاجره
object of lease U عین مستاجره مورد اجاره
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lease U کرایه کردن اجاره کردن
lease U اجاره نامه اجاره دادن
lease U کرایه
lease U اجاره
lease U نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت
lease U واگذاری یا اجاره وسیله برای مدتی
lease U کانال ارتباطی مثل خط تلفن که برای استفاده اجاره شده است
lease U استیجار
lease U در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
lease U اجاره کردن
lease U اجاره دادن
lease U استفاده از قطعه در زمانی و پرداخت قیمت
take on lease U اجاره کردن
lease U امتیاز
under lease U وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
under lease U اجاره دست دوم
on lease U در اجاره
to let something on a lease U اجاره دادن چیزی
to let something on a lease U کرایه دادن چیزی
to hold by lease U در اجاره
to hold by lease U با اجاره گرفتن
to put out to lease U اجاره دادن
third party lease U توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
put out on lease U اجاره دادن
perpetual lease U اجاره مادام العمر
to hold by lease U اجاره کردن
lend lease U بصورت وام واجاره دادن
lend lease U وام واجاره
lease holder U مستاجر
lease holder U اجاره دار
lease contract U عقد اجاره
lease contract U اجاره نامه
lease agreement U قرارداد اجاره
to put out to lease U یا اجاره واگذارکردن
Lease (rental) agreement. U اجاره نامه (قرار داد اجاره )
A fresh lease of life. U عمر دوباره
To rent(lease) a house. U خانه ای رااجاره کردن
renewal offf lease U تجدید اجاره
to a one's object U مقصودخودرا انجام دادن
object of d. U مراد
object of d. U کامه
Whoever else that may object . U هر کس دیگه که اعتراض کند
object of d. U ارزو
object U برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
no object U اهمیت ندارد
no object U چیزی نیست
object of will U موصی به
object U مقصود
object U چیز ماده خارجی
object U پانج کارت که حاوی برنامه است
object U امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
object U زبان برنامه پس از ترجمه
object U نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
object U شیئی
object U سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
object U فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
object U دلیل اوردن
object U اعتراض کردن
object U شی ء
object U موضوع منظره
object U هدف
object U مفعول
object U کالا اعتراض کردن
object U مخالفت کردن
object U موضوع
object U مورد
object U اعتراض داشتن
object U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
object U داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
object U نماش داده می شوند
object U OPERAND
object U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
object U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
object U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
object U چیز
parent object U صفحهای که حاوی شی ارجاعی است
object symptoms U نشانههای پیدا یا بیرون نما
object routin U روال مقصود
perception of an object U مشاهده یا دیدن چیزی
object program U برنامه مقصد دستورالعملهایی که ازcompiler یا assemblerنتیجه شده و اماده اند تا درکامپیوتر اجرا شوند
object program U برنامه مقصود
object point U مقصد
object of transaction U مورد معامله
object of worship U معبود
object of worship U موضوع پرستش یاستایش
object oriented U استفاده میکند
object oriented U زبان برنامه نویسی که برای برنامه نویس شی گرا مثل C++ به کار می رود
object oriented U تصویری که از بردارهای تعریف
object oriented U استفاده میکند تا شکل تصویر را شرح دهد به جای اینکه در شکل پیکس ایجاد کند
object point U سمت مورد توجه
object of testimony U مشهود به
if you dont object U اگر بدتان نمیاید
object balls U توپهایهدف
sex object U زنیکهفقطازلحاظجنسیدارایجذابیتباشدونهازلحاظشخصیتوتوانایی
object lessons U درس علمی
object lessons U درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lesson U درس علمی
object lesson U درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
Money is no object at all . U پول اصلا" مطرح نیست
indirect object U مفعول غیر مستقیم
celestial object U celestial
object module U واحد مقصد
concrete object U عین خارجی
direct object U مفعول مستقیم
stimulus object U شیئی محرک
object constancy U ثبات شیئی
if you dont object U اگر مانعی نیست
his conduct is object U رفتارش قابل اعتراض است رفتارش رضایتبخش نیست
goal object U شیئی هدف
direct object U مفعول بیواسطه
direct object U مفعول صریح
object oriented U روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
object of sale U مثمن
object code U برنامه مقصود دستورالعملهای مقصود
object language U زبان مقصد
object libido U زیستمایه
object machine U ماشین مقصود
object module U واحد مقصود
object cathexis U نیروگذاری در شیئی
object module U واحد مقصود ماژول مقصود
object of appeal U پژوهش خواسته
object of appeal U مستانف عنه
object language U زبان مقصود
object glass U عدسی دوربین یاریزبین که نزدیک تراست بچیزی که میخواهندببند
object code U خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
object code U برنامه مقصد
object code U دستورالعمل مقصود
object computer U کامپیوتر مقصود
object computer U OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
object choice U شیئی گزینی
object deck U دسته کارت مقصود
object genitive U مضاف الیه مفعولی
object glass U عدسی شیئی
object of appeal U فرجام خواسته
object case U حالت مفعولی یا مفعولیت
object ball U گویی که با گوی اصلی بیلیاردمورد ضربت قرار می گیرد
object of judgment U محکوم به
love object U شیئی محبوب
object of protest U واخواسته
object of protest U معترض علیه
object of sale U مبیع
object of sale U کالا
object of claim U مدعی به متنازع فیه
object libido U متمرکزبر شیئی
object of claim U مدعی به
object of claim U خواسته
object of claim U خواسته دعوی
To achieve ones object ( aim ) . U به مقصود خود رسیدن
object of claim in respect of which U فرجام خواسته
object method of teaching U شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
object assembly test U ازمون الحاق قطعات
object language programming U برنامه نویسی به یک زبان ماشین قابل اجرا در یک کامپیوتر بخصوص
object oriented programming U برنامه نویسی مقصود گرا
OLE container object U شی ای که حاوی مرجع به شی متصل است یا یک کپی از شی توکار
object of claim in respect of which U court supreme
object of claim in respect of which U the to made is appeal an
object oriented graphics U نگاره سازی موضوعی
His only aim and object is to make afortune . U تنها قصدش پولدار شدن است
object oriented programming language U زبان برنامه نویسی موضوعی
What kind of talk is that ? I object to your remarks (state ments) U این چه فرمایش است می فرمایید ! ( در مقام اعتراض )
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com