Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
object of claim in respect of which
U
the to made is appeal an
object of claim in respect of which
U
court supreme
object of claim in respect of which
U
فرجام خواسته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
object of claim
U
خواسته
object of claim
U
مدعی به متنازع فیه
object of claim
U
خواسته دعوی
object of claim
U
مدعی به
claim
U
مطالبه کردن
claim
U
طلب ادعای خسارت کردن
claim
U
درخواست
claim
U
دادخواست ادعانامه ادعا کردن
claim
U
ادعاکردن
claim
U
مطالبه
claim
U
قرارداد رسمی خرید اسب
claim
U
خواسته
claim
U
دادخواست
claim
U
طلب
claim
U
مدعی به مطالبات ادعا کردن
claim
U
ادعا
re claim
U
مجددا ادعا کردن
re claim
U
تقاضای مجدد
having a just claim
U
ذیحق
cause of claim
U
منشاء دعوی
non claim
U
فروگذاری از اقامه دعوادرمدت قانونی
claim
U
دعوی
in every respect
U
ازهر لحاظ
in respect of
U
به نسبت
in respect of
U
نسبت به
respect
U
احترام گذاشتن به
self respect
U
عزت نفس
self respect
U
شرافت نفس مناعت طبع
self respect
U
احترام بخود
in every respect
U
از هر حیث
in every respect
U
از هر جهت
with respect to
U
نسبت به
respect
U
مراجعه احترام
respect
U
رجوع
respect
U
رابطه
self-respect
U
حرمت نفس
respect
U
محترم داشتن بزرگداشت
self-respect
U
مناعت
respect
U
بزرگداشتن
respect
U
حیثیت
respect
U
رعایت
respect
U
احترام محترم شمردن
with respect to
U
راجع به
respect
U
ملاحظه
respect
[for somebody or something]
U
احترام
[به کسی یا چیزی]
in this respect
<adv.>
U
از انرو
in this respect
<adv.>
U
از آن بابت
in this respect
<adv.>
U
بنابراین
in this respect
<adv.>
U
درنتیجه
in this respect
<adv.>
U
از اینرو
in this respect
<adv.>
U
بخاطر همین
in this respect
<adv.>
U
به این دلیل
in this respect
<adv.>
U
بدلیل آن
respect
U
نسبت
in this respect
<adv.>
U
از این جهت
in this respect
<adv.>
U
متعاقبا
submission of a claim
U
تسلیم دادخواست
lay claim to
U
ادعا کردن
waiving a claim
U
اسقاط دعوی
waive one's claim
U
از ادعای خود صرفنظر کردن
set up claim to
U
دعوی کردن
small claim
U
ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
statement of a claim
U
افهار نامه
loss of claim
U
فقدان غرامت
give up one's claim
U
رضایت دادن
relinquishment of a claim
U
اسقاط دعوی
to claim somebody's life
U
کسی را کشتن
to claim somebody's life
U
کسی را قتل کردن
to claim somebody's life
U
کسی را هلاک کردن
to claim somebody's life
U
جان کسی را ستاندن
put in a claim for something
U
مدعی مالکیت چیزی شدن
relinquish a claim
U
ترک دعوی کردن
I have no claim to this house.
U
نسبت به این خانه ادعایی ندارم
claim for indemnification
U
ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
claim for restitution
U
دعوی استرداد
claim frame
U
فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
counter claim
U
دعوی متقابل
To claim against (sue) someone.
U
از کسی ادعای خسارت کردن
claim under a guarantee
U
مطالبه تحت ضمانتنامه
claim of insurance
U
ادعای اخذ بیمه
claim of compensation
U
ادعای خسارت
relinquishment of a claim
U
ترک دعوی
advertising claim
U
شعار تبلیغ
pay respect to
U
توجه داشتن به
respect of persons
U
طرفداری و واهمه از کسان
respect oneself
U
شرافت نفس داشتن
to hold in respect
U
احترام کردن
For this reason . In this respect.
U
ازاین جهت
the integral from a to b of f-of-x with respect to x
U
انتگرال اف ایکس بین آ و ب
[ریاضی]
without respect to the result
U
بدون توجه به نتیجه
hold in respect
U
احترام گذاشتن به
You must have respect for your promises.
U
باید بقول خودتان احترام بگذارید
to respect persons
U
ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
to respect oneself
U
رعایت شرافت نفس نمودن خودراباشرف ومحترم نگاهداشتن
to hold in respect
U
محترم داشتن
to hold in respect
U
احترام گزاردن به
baggage claim area
U
محلتحویلساک
claim guarantee form
U
مطالبه پرداخت ضمانتنامه
First prove that you are a brother , then claim th.
<proverb>
U
اول برادریت را ثابت کن بعد ادعاى ارث کن .
He lays claim to learning.
U
ادعای علم وفضل می کند
. She dropped her demands (claim).
U
دست از تقاضاهای خود برداشت
As a mark of respect ( esteem) .
U
بعلامت احترام
to hold somebody in great respect
U
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
the power of a point with respect to a circle
U
قوت یک نقطه نسبت به یک دایره
[ریاضی]
Ferdowsi is held in the greatest respect.
U
فردوسی مورد احترام فراوان است
Whoever else that may object .
U
هر کس دیگه که اعتراض کند
object of d.
U
ارزو
object of d.
U
کامه
object of d.
U
مراد
to a one's object
U
مقصودخودرا انجام دادن
object of will
U
موصی به
no object
U
اهمیت ندارد
object
U
چیز ماده خارجی
object
U
پانج کارت که حاوی برنامه است
object
U
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
object
U
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
object
U
زبان برنامه پس از ترجمه
object
U
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
object
U
فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
object
U
سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
object
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
object
U
نماش داده می شوند
object
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
object
U
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
object
U
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
object
U
OPERAND
object
U
چیز
no object
U
چیزی نیست
object
U
مقصود
object
U
موضوع منظره
object
U
هدف
object
U
مفعول
object
U
کالا اعتراض کردن
object
U
مخالفت کردن
object
U
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
object
U
شیئی
object
U
موضوع
object
U
دلیل اوردن
object
U
شی ء
object
U
اعتراض کردن
object
U
اعتراض داشتن
object
U
مورد
object cathexis
U
نیروگذاری در شیئی
sex object
U
زنیکهفقطازلحاظجنسیدارایجذابیتباشدونهازلحاظشخصیتوتوانایی
object balls
U
توپهایهدف
goal object
U
شیئی هدف
his conduct is object
U
رفتارش قابل اعتراض است رفتارش رضایتبخش نیست
if you dont object
U
اگر بدتان نمیاید
love object
U
شیئی محبوب
object ball
U
گویی که با گوی اصلی بیلیاردمورد ضربت قرار می گیرد
object case
U
حالت مفعولی یا مفعولیت
if you dont object
U
اگر مانعی نیست
concrete object
U
عین خارجی
celestial object
U
celestial
object module
U
واحد مقصود
direct object
U
مفعول مستقیم
direct object
U
مفعول بیواسطه
direct object
U
مفعول صریح
indirect object
U
مفعول غیر مستقیم
Money is no object at all .
U
پول اصلا" مطرح نیست
object lesson
U
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lesson
U
درس علمی
object lessons
U
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lessons
U
درس علمی
object of transaction
U
مورد معامله
object of worship
U
معبود
object of worship
U
موضوع پرستش یاستایش
object oriented
U
روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
object oriented
U
زبان برنامه نویسی که برای برنامه نویس شی گرا مثل C++ به کار می رود
object oriented
U
تصویری که از بردارهای تعریف
object oriented
U
استفاده میکند تا شکل تصویر را شرح دهد به جای اینکه در شکل پیکس ایجاد کند
object point
U
سمت مورد توجه
object point
U
مقصد
object program
U
برنامه مقصود
object program
U
برنامه مقصد دستورالعملهایی که ازcompiler یا assemblerنتیجه شده و اماده اند تا درکامپیوتر اجرا شوند
object routin
U
روال مقصود
object of testimony
U
مشهود به
object of sale
U
مثمن
object of appeal
U
فرجام خواسته
object of appeal
U
مستانف عنه
object of appeal
U
پژوهش خواسته
object module
U
واحد مقصود ماژول مقصود
object module
U
واحد مقصد
object of judgment
U
محکوم به
object of lease
U
مستاجره
object of lease
U
عین مستاجره مورد اجاره
object of protest
U
واخواسته
object of protest
U
معترض علیه
object of sale
U
مبیع
object of sale
U
کالا
object symptoms
U
نشانههای پیدا یا بیرون نما
object choice
U
شیئی گزینی
object computer
U
OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
object constancy
U
ثبات شیئی
object libido
U
متمرکزبر شیئی
object libido
U
زیستمایه
object deck
U
دسته کارت مقصود
object genitive
U
مضاف الیه مفعولی
object language
U
زبان مقصد
object language
U
زبان مقصود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com