English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
nuclear charge U بار هسته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
effective nuclear charge U بار موثر هسته
Other Matches
non-nuclear U غیراتمی
non-nuclear U نااتمی
non-nuclear U ناوابسته به اتم و نیروی اتمی
nuclear U مربوط به اتمی
nuclear U اتمی
nuclear U مغزی
nuclear U هستهای
nuclear reaction U فرایند هستهای
nuclear parity U همطرازی اتمی
nuclear number U عدد هستهای
nuclear family U خانواده هستهای
nuclear parity U قدرت اتمی یکسان
nuclear particle U هستک
nuclear pile U پیل هستهای
nuclear power U نیروی هستهای
nuclear power U انرژی هستهای
nuclear radiation U تشعشع هستهای
nuclear radius U شعاع هسته
nuclear number U عدد جرمی
nuclear magneton U مگنتون هسته
nuclear energy U انرژی هستهای
nuclear electron U الکترون هسته
nuclear electricity U الکتریسیته هستهای
nuclear dud U بمب عمل نکرده اتمی
nuclear detector U اشکارساز هستهای
nuclear corrosion U فرسایش هستهای
nuclear chemistry U شیمی هستهای
nuclear cell U پیل اتمی
nuclear engineering U تکنولوژی هستهای
nuclear technology U تکنولوژی هستهای
nuclear equipoise U گلوله اتمی ممنوعه
nuclear fusion U همجوشی هستهای
nuclear fusion U گداخت هستهای
nuclear fusion U گداز هستهای
nuclear fusion U ذوب هستهای
nuclear forces U نیروهای هستهای
nuclear fission U شکافت هستهای
nuclear fission U انشقاق هستهای
nuclear equipoise U گلوله اتمی که نبایستی مورداستفاده قرار گیرد
nuclear submarine U زیردریایی هستهای nuclear-poweredsubmarine : syn
nuclear families U خانواده هستهای
nuclear reactor U واکنشگاه هستهای
nuclear winter U زمستان اتمی
nuclear structure U ساختار هستهای
nuclear transformation U تبدیل هستهای
nuclear warfare U جنگ اتمی
nuclear warfare U میدان جنگ اتمی
nuclear-free U مکانیکهدرآناستفادهازسلاحوانرژیهستهایقدغنباشد
nuclear membrane U عضوهستهای
nuclear whorl U پیچهستهای
nuclear strike U تک هستهای
nuclear strike U تک اتمی
nuclear stalemate U گلوله اتمی خارج از رده گلوله اتمی ممنوعه
nuclear configuration U ترکیب هستهای
nuclear reactor U راکتور هستهای
nuclear reactor U پیل اتمی
nuclear reaction U واکنش هستهای
nuclear reactors U راکتور هستهای
nuclear size U اندازه هسته
nuclear reactors U واکنشگاه هستهای
nuclear reactors U پیل اتمی
civil nuclear powers U کشوردارای قدرت اتمی
nuclear power station U نیروگاه هسته ای
nuclear power plant U نیروگاه هسته ای
nuclear biological chemical U شیمیایی میکربی هستهای
civil nuclear powers U کشورهایی که توانایی استفاده از سلاح اتمی را دارند
magnetic nuclear resonance U تشدید مغناطیسی هسته رزونانس مغناطیسی هسته
nuclear binding energy U انرژی اتصال هستهای
nuclear magnetic resonance U تشدید مغناطیس هسته رزونانس مغناطیس هسته
nuclear fusion energy U انرژی ذوب هستهای
attack nuclear carrier U ناو هواپیمابر افندی هستهای
nuclear boiler room U اتاقکمولدبخارهستهای
nuclear power plant U تاسیسات انرژی هستهای
nuclear powered submarine U submarine nuclear
nuclear power production U تولید انرژی هستهای
nuclear power station U نیروگاه هستهای
production of electricity from nuclear energy U تولیدالکتریسیتهازانرژیهستهای
a declared [pronounced] opponent of nuclear power U مخالف آشکار [اعلام شده] انرژی هسته ای
charge U تصدی
take over in charge U تحت اختیار دراوردن
on charge of U به اتهام
in charge U متصدی
like charge U شارژ همنام
like charge U قطبهای همنام
(in) charge of something <idiom> U مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge <idiom> U مسئول بودن
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
in charge <adj.> U پاسخگو
in charge <adj.> U مسئول
take over in charge U تصدی
charge U دستگاه با ماده منفجره
charge U که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U بار کردن
charge U شارژ کردن شارژ
charge U خرج منفجره
charge U خرج
charge U متهم کردن
charge U بار الکتریکی
be charge with U متهم شدن به
charge some one with U به عهده کسی گذاشتن
charge U بار
charge U خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge U پر کردن
charge U جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge U خطای حمله
charge U حمله به حریف
charge U محفظهای
charge U اتهام
charge U موردحمایت
charge U پرکردن
charge U مطالبه بها
charge U وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge U گماشتن
charge U بار مسئولیت
charge U وزن
charge U هزینه
charge U حمله اتهام
charge U 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge U عهده داری
charge U زیربار کشیدن
charge U متهم ساختن
charge U عهده دارکردن
charge U مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge U بدهکار کردن
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
static charge U برق ساکن
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
to give in charge U سپردن
to give in charge U تسلیم کردن
tapering charge U پر کردن شیبدار
telephone charge U هزینه تلفن
sticky charge U خرج چسبنده
to charge a gun U خرج در تفنگ گذاشتن
surface charge U بار سطحی
supplementary charge U خرج یدکی خرج اضافی
supplementary charge U خرج تکمیلی
sticky charge U خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
statement of charge U اعلام اتهامات
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
propelling charge U خرج پرتاب
propellant charge U خرج پرتاب
powder charge U خرج پرتاب گلوله
powder charge U خرج باروت
positive charge U بار مثبت
pole charge U خرج میلهای
pole charge U خرج دستکی
point charge U بار نقطهای
plaster charge U خرج انفجاری افشان
plaster charge U خرج شراپنل
spotting charge U خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
propelling charge U خرج
reduced charge U خرج کمتر یا پایین تر توپ
spinning charge U بار چرخان
space charge U ناحیه بار فضا
space charge U بار پیرامونی
soaking charge U بار سولفات زدای
snow charge U بار برف
shaped charge U خرج مقعر
shaped charge U خرج گود
section charge U خرج جزء جزء
section charge U خرج چند قسمتی
satchel charge U خرج کیسهای
satchel charge U خرج خورجینی
residual charge U بار الکتریکی مانده
partial charge U بار جزیی
charge carrier U حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
export charge U حقوق صادرات
export charge U هزینه صادرات
export charge U تعرفه صادرات
import charge U تعرفه واردات
import charge U هزینه واردات
to charge the battery U باتری را بار کردن
elementary charge U بار بنیادی [فیزیک]
elementary charge U بار الکترون [فیزیک]
explosive charge U دستگاه با ماده منفجره
bursting charge U دستگاه با ماده منفجره
import charge U حقوق واردات
electrostatic charge U بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
community charge U گونهایمالیات
charge nurse U سر پرستار
charge hand U کارگر معمولی
baton charge U حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
charge indicator U اندازهشارژ
zero charge potential U پتانسیل بار صفر
volume charge U بار حجمی
unlike charge U قطب غیر همنام
trickle charge U پر کردن اهسته
total charge U بارگذاری کامل
What is the charge per day? U کرایه روزانه چقدر است؟
physician in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
doctor in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
What's the charge per hour? U کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge U حداقل هزینه
minimum charge U حداقل قیمت
What's the charge per day? U اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week? U اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile? U اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby? U آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
toll charge U باج
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com