English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
net factor income from abroad خالص درآمد عوامل از خارج
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
abroad U گسترش یافته
to go abroad U به خارج [از کشور] رفتن
abroad U خارج
get abroad U پهن شدن
get abroad U منتشر شدن
to be all abroad ازمرحله پرت بودن
to be all abroad U بکلی دراشتباه بودن
to be all abroad گیج شدن
to be all abroad U متحیرماندن
abroad U بیرون
abroad U ممالک بیگانه
abroad U پهن
abroad وسیع
abroad خارج از کشور
abroad U بیگانه
to go abroad U سفرکردن
at home and abroad U در درون و بیرون کشور
at home and abroad در سفر و حضر
citizen abroad U شهروند مقیم خارج
to publish abroad در همه جا شهرت دادن
to bruit abroad U شایع کردن
to bruit abroad انتشار دادن
at home and abroad U در داخله و خارجه
publish abroad U در همه جا شهرت دادن
residing abroad U مقیم خارجه
not valid abroad U در خارج [از کشور] معتبر نیست
reactions from abroad U واکنش مردم در کشورهای خارجی
internally or abroad U در داخل و خارج [از کشور]
My brother has gone abroad. برادرم رفته خارجه [خارج از کشور]
at home and abroad U در داخل و خارج [از کشور]
I am very much opposed to your going abroad. U با رفتن شما بخارج سخت مخالفم
visitors from abroad U بازدید کنندگان خارجی
To import goods [from abroad] کالا از خارج وارد کردن
They live abroad for the greater part of the year. U آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
As part of my training, I spent a year abroad. U درجریان کارآموزیم یکسال را در خارج گذراندم.
mean income U درامد متوسط
income U مهاجر واردشونده
income U ریزش فهور
income U عواید
income U عایدات
but for income U قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
income U ورودیه جدیدالورود
income U جریان
his income U هر چه درامد داردخرج میکند
income U دخل
income U درامد
income U عایدی
income multiplier U ضریب فزاینده درامد
income leakage U کسر درامد
money income U درامد پولی
income leakage U نشت درامد
money income U مزد و حقوق
national income U درامد ملی
income per capita U درامد سرانه
income policy U سیاست درامدی
labor income U درامدهای کار
live up to one's income U به اندازه درامد خود خرج کردن
median income U درامد میانی
income velocity U دفعاتی که پول برای خرید کالای کامل جدیدی خرج شود
median income U درامد متوسط
income velocity U سرعت گردش پول
disposable income U درامد شخصی پس از مالیات و بیمه
income policy U سیاست مربوط به درامدها
income forgone U درامداز دست رفته
income forgone U درامد صرف نظر شده
gross income U درامد ناخالص
disposable income U درامد دریافتی
distribution of income U توزیع درامد
earned income U درامد تحصیل شده
earned income U درامدکسب شده
flow of income U گردش درامد
flow of income U جریان درامد
fixed income U درامد ثابت
earned income U درامدحاصله از کار
income effect U تناسب خرید با درامد
income effect U اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
income determination U تعیین درامد
income and expenditure U درامد و هزینه
income analysis U تحلیل درامد
income accounts حساب های درآمد
imputed income U درامد انتسابی
imputed income U درامد ضمنی
marginal income U درامد نهائی
income distribution U توزیع درامد
economic income U درامد اقتصادی
to rely on somebody for your income U از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
the p of income to expenses U نسبت درامدبه هزینه
temporary income U درامد موقتی
taxable income U درامد مشمول مالیات
supplementary income U درامد تکمیلی
stream of income U جریان درامد
rental income U درامد ناشی از اجاره بها
relative income U درامد نسبی
redistribution of income U توزیع دوباره درامد
real income U مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
total income U درامد کل
transfer income U درامد انتقالی
transitory income U درامد انتقالی
a modest income U درآمدی متوسط
income support U پولیکهافرادکمدرآمدازدولتمیگیرند
windfall income U درامد باد اورده
wage income U درامدمربوط بکار
wage income U درامد بشکل دستمزد
unearned income U درامد ازمبنایی جز کار
unearned income U درامد باد اورده
transitory income U درامدموقتی
real income U درامد واقعی
psychic income U درامدحاصل از مشاغل ساده و بی دردسر
ordinary income U درامد عادی
notional income U درامد خیالی
notional income U درامد فرضی
nonmonetary income U درامد غیر پولی
nominal income U درامد اسمی
net income U درامد خالص
overseas income U درامد از کشور یا کشورهای خارجی
per capita income U درامد سرانه
psychic income U درامد بی دردسر
property income U درامد ناشی از املاک ومستغلات
present income U درامد حال
present income U درامد جاری
personal income U درامد سرانه
personal income U درامد شخصی
permanent income U درامد دائمی
disposable income U درامدقابل استفاده
current income U درامد جاری
income taxes U مالیات برعایدات
income taxes U مالیات بر درامد
current income U درامد یک سال مالی
income tax U مالیات برعایدات
income tax U مالیات بر درامد
business income U درامد خالص تجارتی
current income U درامدیک دوره معین
deferred income U درامدهای انتقالی
deduction from income U کسور درامد
actual income U درامد واقعی
annual income U درامد سالانه
disposable income U درامد قابل تصرف
deferred income U پیش دریافت درامد
bunched income U درامد خدمات شخصی
permanent income hypothesis U فرضیه درامد دائمی درباره مصرف
size distribution of income U توزیع درامد مقداری
size distribution of income U توزیع درامد برحسب مقدار
unequal distribution of income U توزیع نابرابر درامد
national income analysis U تحلیل درامد ملی
gross national income U درامد ناخالص ملی
national income determination U تعیین درامد ملی
national money income U درامد ملی پولی
national net income U درامد خالص ملی
theory of income distribution U نظریه توزیع درامد
debt income ratio U نسبت قروض به درامد ملی
functional distribution of income U توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
negative income tax U مالیات بر درامد منفی
theory of income determination U نظریه تعیین درامد
uneven distribution of income U توزیع نابرابر درامد
net national income U درامد خالص ملی
permanent income hypothesis U این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
relative income hypothesis U براساس این نظریه که توسط جیمزدوزنبری بیان شده مصرف تابع درامد نسبی
relative income hypothesis U فرضیه درامد نسبی
absolute income hypothesis فرضیه درآمد مطلق
regressive income tax U مالیات بر درامد کاهنده مالیات بر درامد نزولی
income velocity of money U سرعت گردش درامدی پول متوسط تعداد دفعاتی که یک واحد پول روی کالاها وخدمات در طول سال مصرف میشود
individual income tax U مالیات بر درامد شخصی
personal income tax U مالیات بر درامد شخصی
progressive income tax U مالیات بر درامد تصاعدی
real national income U درامد ملی به قیمت ثابت
real national income U درامد ملی واقعی
property income tax U مالیات بر درامد ناشی ازمستغلات
actual water income U اب ورودی موثر
proportional income tax U مالیات بر درامد تناسبی
disposable personal income U پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
disposable personal income U درامد شخصی قابل تصرف درامد خالص پس از کسرمالیات
relative income hypothesis U بوده و نقش اداب و رسوم در رابطه بامصرف را نشان میدهد . این تئوری ازدیگرتئوریهای جدید درباره مصرف است
income elasticity of demand U تغییر مقدار تقاضابرای یک کالا درنتیجه درامدمصرف- کننده . فرمول کشش درامدی تقاضا : q/I *dI / dq = E
permanent income hypothesis U مینامد میباشد . این تئوری یکی از تئوریهای جدیددر باره مصرف است
circular flow of income U گردش دورانی درامد
circular flow of income U جریان دوری درامد
nonneutralities of income taxation U خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
marginal utility of income U مطلوبیت نهائی درامد
corporation income tax U مالیات بر درامد شرکتها
income and expenditure approach U مطالعه جریان پول و اثاراقتصادی ان
income consumption curve U منحنی درامد
I have a steady monthly income. U درآمد ماهیانه ثابتی دارم
income consumption curve U مصرف
income elasticity of demand U کشش
income elasticity of demand U درامدی تقاضا
personal disposable income U درامد قابل تصرف شخصی
With meager income . I am working all day for a mere pittance . U با چندرغاز تمام روزکار می کنم
q factor U ضریب کیو
s factor U ضریب مربوط به تغییر سمت بازای 001 متر
s factor U ضریب اس در قوانین تیرتوپخانه
factor U وکیل
factor U حق العمل کار
factor U کارگزار
factor U وسیله
factor U عامل ضرب ضریب
factor U فاکتور
factor U سازه
factor U نماینده
factor U عامل
factor U چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com