English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
middle weight U میان وزن
middle weight U میانه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
weight average molecular weight U میانگین وزنی وزن مولکولی
middle U میانه میدان
middle course U میانه روی
middle U منطقه میانی زمین
middle name U نام وسطی-اسموسطین
middle U میانی وسطی
middle U میان
middle U وسط
middle U مرکز
of middle a U میان سال
the parting in the middle U فرق وسط
middle leg U پایمیانی
middle game U وسط بازی
Middle Ages U قرون وسطی
middle fraction U جزء میانی
middle finger U وسطی
middle finger U انگشت میان
middle torus U گچبریمیانی
middle layer U قشر میانی
middle deck U پل میانی
middle-of-the-road U بیطرف
middle ear U گوش میانی
middle ear U حفره کوچکی محدود به پرده که صدا را ازگوش خارجی به گوش داخلی منتقل میکند
middle english U انگلیسی تا 0051میلادی
middle of the road <idiom> U سردوراهی گیرکردن
middle ear U گوش وسط
piggy in the middle U بازیخرسوسط
middle jib U بادبانسهگوشکوچکمیانی
middle covert U پرهایمیانی
middle aisle U شبستان
middle-of-the-road U میانه رو
Middle West U باختر میانه
Middle East U خاورمیانه
Middle East U سرزمین های میان خاور نزدیک East Near و خاور دور East Far
middle distance U فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
middle aisle U صحن
middle linebacker U مهرهخطآخریمیانی
middle lobe U نرمهششمیانی
Middle Eastern U مربوطبهخاورمیانه
middle body U قسمت میانه ناو یا کشتی
middle bar of a saw U کمانکش اره
middle toe U انگشتمیانی
middle sole U لژمیانی
middle piece U قطعهمیانی
middle phalanx U بندانگشتمیانی
middle panel U قابچوبیمیانی
up to the middle in water U تا کمر در اب
middle heavyweight U 09 کیلوگرم
middle watch U نگهبانی نیمه شب
middle schools U دبیرستان
middle school U دبیرستان
middle fraction U پاره میانی
middle classes U طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle class U طبقه متوسط
middle classes U طبقه متوسط
middle class U طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle aged U میان سال
middle aged U دوره بین جوانی وپیری
middle age U میان سال
middle age U دوره بین جوانی وپیری
middle-aged U میان سال
the middle finger U انگشت میانه
middle term U قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
middle insomnia U بیخوابی میانی
middle part U قسمت میانی
middle latitude U منطقه معتدله
middle plane U صفحه میانتار
middle price U قیمت متوسط
middle price U قیمت حد وسط
middle part U میان
middle succession U توالی میانین
middle succession U توالی وسطی
middle sized U میان اندازه
middle sized U دارای اندازه متوسط
inflammation of the middle ear U عفونت گوش میانی [پزشکی]
middle-class person U عضو طبقه متوسط
member of the middle class U عضو طبقه متوسط
middle distance race U دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
infection of the middle ear U عفونت گوش میانی [پزشکی]
mullion=middle post U وادار
middle ground buoy U بویه زمین میان گذرگاه
upper middle class U طبقه متوسط بالا [در اجتماعی]
middle primary covert U پرهایاولیهمیانی
type of middle cloud U شکالابرقسمتمیانی
middle nasal concha U کنجایمیانیدماغی
middle lintel in window U وادار میانی پنجره
middle lintel in window U کمرکش پنجره
middle level management U مدیریت سطح متوسط
middle lintel in window U الت وسطی پنجره
middle rial of door frame U قیدچه
middle leg (outer surface) U پایمیانی
middle ear inflammation [MEI] U عفونت گوش میانی [پزشکی]
The working (middle,upper)class. U طبقه کارگر (متوسط بالا )
To steer a middle course . To act within judicious bounds . کجدار و مریض عمل کردن [به نعل و به میخ زدن]
weight U وزن دادن
weight U میزان
it is of no weight U قدرواهمیتی ندارد
weight U سنگین کردن
weight U چیزسنگین
weight U سنگ وزنه
weight U بارکردن
weight U نزن
weight in U وزن کشی
self weight U ویژه وزن
weight U گرانی
weight U لنگر
weight U وزن
weight U بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
weight U فشار
weight U قطعه سرب درکیف زین برای جبران کمبودوزن اسب
self weight U خود وزن
weight U سنگینی
short weight U سنگ کم
toe weight U وزنه فلزی وصل به سم جلویی اسب در ارابه رانی برای تنظیم گامهای اسب
unladen weight U وزن ناخالص خودرو
specific weight U وزن مخصوص
specific weight U سنگینی ویژه
specific weight U وزن ویژه
statistical weight U احتمال ترمودینامیکی
statistical weight U وزن اماری
weight lifting U وزنه برداری
the weight is kilogrammes U وزن
the weight is kilogrammes U ان 5 کیلوگرم است
to carry weight U نفوذ یا اهمیت داشتن
total weight U وزن کل
unit weight U وزن مخصوص
unit weight U وزن واحد
short weight U وزنه کم
to lose weight U لاغر شدن
unladen weight U وزن کامل خودرو
weight index U شاخص موزون
weight lifter U وزنه بردار
wet weight U وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
weight zone U مربع وزن گلوله
weight of solids U وزن ذرات
weight percent U درصد وزنی
weight program U تمرین وزنه برداری
weight ratio U نسبت وزن
weight the sugar U قند را بکشید
weight throw U پرتاب وزنه
weight ton U تن سنگین
weight function U تابع وزنی
weight belt U کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
where is the kilogramme weight ? U سنگ کیلوگرم کجاست
weight man U پرتابگر وزنه یا چکش پرتابگر چکش
light-weight U سر خالی
carpet weight U وزن فرش
throw one's weight around <idiom> U ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
put on weight <idiom> U افزایش وزن
pull one's weight <idiom> U کارها را تقسیم کردن
You are going to gain weight. if you let yourself go. U اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
weight trainer U آموزندهوزنه
weight trainer U مربیوزنه
sliding weight U وزنمتحرک
where is the kilogramme weight ? U وزنه ....
weight and measures U سنگ و اندازه
weight training U بدن سازی
heavy weight U سنگین وزن
equivalent weight U وزن هم ارز
equivalent weight U وزن معادل
empty weight U وزنه بدنه هواپیما و موتور وتجهیزات ان
draw weight U نیروی لازم برای کشیدن زه
design take off weight U حداکثر وزن پیش بینی شده هنگام برخاستن هواپیمابرای استفاده در محاسبات طراحی
curb weight U وزن کل خودرو با سوخت وتجهیزات
cross weight U وزن ناخالص
counter weight U وزنه مقابل
counter weight U پاسنگ
fixed weight U وزن ثابت
formula weight U وزن فرمولی
he is half your weight U وزن او نصف وزن شما است
gross weight U وزن با فرف
gross weight U وزن ناخالص
gross weight U وزن ناویژه
gross weight U وزن کل هواپیما یاخودرو با بار وزن خالص
gross weight U وزن کل
drop weight U وزن سقوطی
counter weight U وزنه تعادل
dead weight U وزن بی اوار
certificate of weight U گواهی وزن
atomic weight U جرم اتمی
atomic weight U وزن اتمی یک عنصر که برمبنای 61 وزن اتمی اکسیژن قرار داده شده است
make-weight U سر وزن رسیدن وزنه بردار
make-weight U سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
make weight U سر وزن رسیدن وزنه بردار
make weight U سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
dead weight U وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
dead weight U کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead weight U خودوزن
atomic weight U وزن اتمی
atomic weight U wt.at :symb
weight by volume U وزن حجمی
volumetric weight U وزن حجمی
brake weight U لنگر
bow weight U وزن کمان
beta weight U وزن بتا
bat weight U وزنه اضافی متصل به چوب بیس بال
basis weight U وزن پایه
avoirdupois weight U اوزان و مقیاسات اجناس
dead weight U ویژه وزن
heavy weight U 18+ کیلوگرم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com