English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
middle watch U نگهبانی نیمه شب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
middle U میانه میدان
middle name U نام وسطی-اسموسطین
middle U منطقه میانی زمین
middle U میانی وسطی
middle U مرکز
middle U وسط
middle U میان
middle course U میانه روی
of middle a U میان سال
middle term U قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
middle heavyweight U 09 کیلوگرم
middle insomnia U بیخوابی میانی
middle latitude U منطقه معتدله
middle part U میان
middle part U قسمت میانی
middle plane U صفحه میانتار
middle price U قیمت متوسط
middle price U قیمت حد وسط
middle sized U دارای اندازه متوسط
middle sized U میان اندازه
middle game U وسط بازی
middle fraction U پاره میانی
middle fraction U جزء میانی
middle deck U پل میانی
middle ear U گوش میانی
middle ear U حفره کوچکی محدود به پرده که صدا را ازگوش خارجی به گوش داخلی منتقل میکند
middle ear U گوش وسط
middle english U انگلیسی تا 0051میلادی
middle finger U انگشت میان
middle finger U وسطی
middle body U قسمت میانه ناو یا کشتی
middle bar of a saw U کمانکش اره
middle aisle U صحن
middle aisle U شبستان
middle succession U توالی وسطی
middle succession U توالی میانین
middle sole U لژمیانی
middle piece U قطعهمیانی
middle phalanx U بندانگشتمیانی
middle panel U قابچوبیمیانی
middle lobe U نرمهششمیانی
middle linebacker U مهرهخطآخریمیانی
middle distance U فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
Middle East U خاورمیانه
Middle West U باختر میانه
middle-of-the-road U میانه رو
middle-of-the-road U بیطرف
middle leg U پایمیانی
Middle East U سرزمین های میان خاور نزدیک East Near و خاور دور East Far
middle toe U انگشتمیانی
middle weight U میان وزن
middle weight U میانه
middle layer U قشر میانی
the middle finger U انگشت میانه
middle covert U پرهایمیانی
the parting in the middle U فرق وسط
up to the middle in water U تا کمر در اب
middle of the road <idiom> U سردوراهی گیرکردن
piggy in the middle U بازیخرسوسط
Middle Eastern U مربوطبهخاورمیانه
middle torus U گچبریمیانی
middle jib U بادبانسهگوشکوچکمیانی
middle age U دوره بین جوانی وپیری
middle schools U دبیرستان
Middle Ages U قرون وسطی
middle-aged U میان سال
middle classes U طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle classes U طبقه متوسط
middle age U میان سال
middle school U دبیرستان
middle aged U دوره بین جوانی وپیری
middle aged U میان سال
middle class U طبقه متوسط
middle class U طبقه ما بین اشراف وطبقه پایین
middle level management U مدیریت سطح متوسط
type of middle cloud U شکالابرقسمتمیانی
middle lintel in window U کمرکش پنجره
middle lintel in window U وادار میانی پنجره
middle lintel in window U الت وسطی پنجره
member of the middle class U عضو طبقه متوسط
mullion=middle post U وادار
middle primary covert U پرهایاولیهمیانی
middle distance race U دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
middle nasal concha U کنجایمیانیدماغی
upper middle class U طبقه متوسط بالا [در اجتماعی]
infection of the middle ear U عفونت گوش میانی [پزشکی]
inflammation of the middle ear U عفونت گوش میانی [پزشکی]
middle-class person U عضو طبقه متوسط
middle ground buoy U بویه زمین میان گذرگاه
middle leg (outer surface) U پایمیانی
middle rial of door frame U قیدچه
The working (middle,upper)class. U طبقه کارگر (متوسط بالا )
middle ear inflammation [MEI] U عفونت گوش میانی [پزشکی]
to watch over U توجه کردن
watch U مراقبت کردن
to keep watch U مراقب بودن
watch U موافب بودن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
watch out U مراقب بودن
to watch over U موافبت کردن
watch U ساعت
watch U ساعت جیبی و مچی
watch it <idiom> U مراقب باش
watch U مدت کشیک
watch U پاسداری کشیک
watch U دیدبان
watch U پاییدن
to keep watch U پاس داشتن
watch out U موافب
watch U بر کسی نظارت کردن
by my watch U مطابق ساعت من
watch U guard : syn
watch U نگهبانی
watch U نگهبانی دادن
watch U مراقبت کردن موافبت کردن
watch U پاس نگهبانی
watch U نگهبان
by my watch U ساعت من
d. of a watch U فرافت یا تردی ساعت
keep watch U کشیک کشیدن
Look at the watch. U نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
keep watch U پاییدن
i was on the watch for it U مراقب ان بودم
first watch U نگهبانی شامگاه
first watch U پاس اول پاس شب
watch U پاس
to keep watch U کشیک کشیدن موافبت کردن
By my watch it's five to nine. U طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
to watch U نگاه کردن
watch U پاسدار
watch U پاسداری کردن
To steer a middle course . To act within judicious bounds . کجدار و مریض عمل کردن [به نعل و به میخ زدن]
to watch children U مواظب بچه ها بودن
to watch for certain symptoms U توجه کردن به نشانه های ویژه [علایم ویژه مرض ]
pocket watch U ساعت جیبی
Watch yourself up on the roof. U مواظب خودت روی پشت بام باش.
Watch your health! U مواظب سلامتی خودت باش!
Face of the watch . U صفحه ساعت
watch/mind one's P's and Q's <idiom> U مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
pretty to look at [to watch] U زیبا [خوشگل] برای نگاه کردن
Watch the child ! U مواظب بچه باش !
To set ones watch . U ساعت خودرا میزان کردن
I've got to watch what I eat. U من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
to watch the clock U [با بیحوصلگی] دائما به ساعت نگاه کردن
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
wrist watch U ساعت مچی
maintain watch U به گوش بودن دائم
maintain watch U مراقبت دایمی از پیام یک فرستنده رادیویی
morning watch U پاس صبحگاهی
night watch U پاس شب
night watch U پاسبان شب گزمه
watch officer U افسر نگهبان
officer of the watch U افسر نگهبان
port watch U نگهبان بندر
port watch U پست نگهبانی بندر
second dog watch U پاس غروب
second dog watch U نگهبانی دوم
set the watch U تنظیم نگهبانی
stop watch U ساعت وقت گذاری
that watch is a good t. k U ان ساعت خوب کارمیکند
the third watch of the night U پاس سوم شب
the watch is warranted U خوبی ساعت
listening watch U پست به گوش رادیویی نگهبانی به گوش
listening watch U مراقبت به گوش
lever watch U سود مکانیکی اهرم دستگاه اهرمی
wristlet watch U ساعت مچی
anchor watch U نگهبان لنگر
anchor watch U لنگربان
anchor watch U گروه نگهبانی لنگر نگهبان لنگر
capped watch U ساعت شکاری
watch maker U ساعت ساز
death watch U پاسبان مرده
death watch U پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
dog watch U پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
first dog watch U نگهبانی اول
forenoon watch U پاس قبل از فهر
if you don't watch it U اگرملتفت نباشید
if you don't watch it U اگر احتیاط نکنید
lever watch U شیوه بکار بردن
lever watch U اهرم
lever watch U کارراهرم
the watch is warranted U ضمانت شده است
mechanical watch U بیلمکانیکی
watch glass U شیشه ساعت
watch glss U شیشه ساعت
watch guard U زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
watch key U کلید ساعت
watch man U نگهبان
watch man U مستحفظ
watch man U پاسبان مراقب
watch one's time U مراقب فرصت بودن
watch one's time U گوش بزنگ بودن
watch pocket U جیب ساعتی
watch pocket U جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
watch test U ازمون ساعت
watch tower U دیدگاه
watch tower U برج دیدبانی
watch tower U برج مراقبت
analogue watch U ساعتعقربهای
digital watch U ساعتکامپیوتری
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com