Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 92 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
mess hall
U
سالن غذا خوری سرباز خانه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hall
U
سرسرا
hall
U
تالار
hall
U
اتاق بزرگ دالان
hall
U
عمارت
City Hall
U
بلدیه
prayer hall
U
قسمتنمازخواندن
reception hall
U
قسمتپذیرش
hall of residence
U
خوابگاهیااتاقمتعلقبهدانشگاه
City Hall
U
شهرداری
City Hall
U
ساختمان شهرداری
white hall
U
هیئت حاکمه انگلیس
to hall over the couls
U
سرزنش یا توبیخ کردن
machine hall
U
راهرویماشین
mass hall
U
سالن غذاخوری
mass hall
U
سالن نهارخوری
departure hall
U
سالن ترک کردن
arrival hall
U
سالن ورود
The hall has three exits.
U
سالن دارای سه خروجی است.
hypostyle hall
U
[اتاق بزرگ با سقف صافی که ردیفی از ستون ها در آن قرار دارد.]
hall-house
U
تالار باز
hall-church
U
[کلیسایی با چندین راهرو اما بدون پنجره بام]
Egyptian hall
U
[اتاق عمومی مستطیل شکل]
Egyptian hall
U
سرسرا
cyzicene hall
U
[تالار بزرگ در خانه های یونان باستان]
cloth-hall
U
محل داد و ستد
cloth-hall
U
بازار
arrival hall
U
سالن ورود
judgement hall
U
دادگاه
hiring hall
U
اژانس یا سازمان کاریابی
hall effect
U
یچ الکترونیکی در حالت جامد که با میدن مغناطیسی کار میکند
music hall
U
اطاق ساز ورقص
hall effect
U
اثر هال پدیده هال
guild hall
U
عمارت شهرداری که اصناف یارسته هادران انجمن می کنند
freemasons hall
U
فراموش خانه
town hall
U
تالار انجمن شهر
town hall
U
عمارت شهرداری
town hall
U
کاخ شهرداری
town hall
U
تالار شهرداری یا فرمانداری
hall effect
U
شرح تاثیر میدان مغناطیسی روی جریان الکترون ها
music hall
U
سالن موسیقی
hall mark
U
دولت روی سیمینه وزرینه میگذارن
hall mark
U
نشان عیارکه ازطرف
the hall seats one thousand
U
تالار هزار صندلی میخورد تالارهزارتن راجامیدهد
mess up
<idiom>
U
به دردسر افتادن
mess
U
سالن غذاخوری
to mess something up
U
تباهی کردن
mess
U
غذاخوری باشگاه ناو
to mess something up
U
بهم زدن چیزی
to mess something up
U
زیرورو کردن چیزی
What a mess!
U
چه افتضاحی!
mess
U
:یک خوراک
mess
U
هم غذایی
mess
U
:شلوغ کاری کردن الوده کردن
mess
U
غذا
mess
U
غذا خوردن
mess around
<idiom>
U
دو رو اطراف بازیکردن
mess-up
U
انجامگیریغلطکاری
mess
U
اشفته کردن
to go to mess
U
رفتن
at mess
U
سر خوراک
mess
U
یک فرف غذا
to go to mess
U
سرخوراک یا
at mess
U
هنگام خوردن
mess
U
نهارخوری باشگاه
mess kit
U
جعبه فروف سرباز یا مسافر
mess sergeant
U
گروهبان اشپزخانه گروهبان غذا
mess steward
U
رئیس رسد غذاخوری سراشپز
levy in mess
U
نام نویسی از مردمان سالم برای جنگ بسیج مردمان سالم به طور اجباری
mess president
U
رئیس باشگاه
mess kit
U
فرف عایق غذاخوری
mess kit
U
وسایل غذاخوری
mess jacket
U
ژاکت تنگ وکوتاه مردانه
mess gear
U
وسایل نظافت نهارخوری
mess gear
U
وسایل غذاخوری
mess gear
U
جعبه فروف سرباز یا مسافر
mess steward
U
اشپز
mess tin
U
یغلاوی
mess tin
U
فرف غذا
to make a mess of
U
ضایع کردن
cook of mess
U
نوبتچی اشپزخانه
to make a mess of
U
سر هم بندی کردن
officer's mess
U
سالن غذاخوری افسران
To fool ( mess) around .
U
کلک درآوردن
mess treasurer
U
متصدی صندوق باشگاه
mess treasurer
U
حسابدار باشگاه
officer's mess
U
نهارخوری افسران
It was a mess . Everything was scattered all over the place.
U
همه چیز ریخته وپاشیده بود
To foul up something . To make a mess of it .
U
گند چیزی را با لاآوردن
what a pretty mess he made
U
خوب سرهم بندی کرد
I didn't intend to involve you in this mess.
U
من نمی خواستم تو را با این گرفتاری
[دردسر]
درگیر کنم.
To spoilt things . To mess thing up .
U
کارها را خراب کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com