Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 151 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
maintain watch
U
به گوش بودن دائم
maintain watch
U
مراقبت دایمی از پیام یک فرستنده رادیویی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
maintain
U
نگهداری کردن
i maintain
U
عقیده دارم که ...
maintain
U
نگهداری کردن
i maintain
U
قائل هستم به اینکه ...
maintain
U
اداره کردن
maintain
U
گرداندن
maintain
U
اطمینان از وضعیت مناسب سیستم و کارایی درست آن
maintain
U
به خوبی مراقبت شده
maintain
U
حفظ کردن
maintain
U
پشتیبانی کردن
maintain
U
نگهداشتن برقرار داشتن
maintain
U
حمایت کردن از مدعی بودن
maintain
U
ابقا کردن ادامه دادن
i maintain
U
بر این عقیده ام که ...
to maintain one's family
U
نگهداری کردن
failure to maintain
U
ترک انفاق
to maintain a road
U
نگهداری کردن
to maintain one's family
U
خانواده خود را
to maintain a road
U
جادهای را
first watch
U
پاس اول پاس شب
first watch
U
نگهبانی شامگاه
Look at the watch.
U
نگاه کنید به ساعت
[مچی]
ببینید ساعت چند است.
i was on the watch for it
U
مراقب ان بودم
keep watch
U
پاییدن
watch out
U
موافب
to watch over
U
موافبت کردن
to watch over
U
توجه کردن
to keep watch
U
کشیک کشیدن موافبت کردن
to keep watch
U
پاس داشتن
watch it
<idiom>
U
مراقب باش
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to keep watch
U
مراقب بودن
By my watch it's five to nine.
U
طبق ساعت
[مچی]
من ساعت پنج دقیقه به نه است.
keep watch
U
کشیک کشیدن
watch out
U
مراقب بودن
watch
U
نگهبان
watch
U
نگهبانی دادن
watch
U
پاسداری کشیک
watch
U
مدت کشیک
watch
U
پاسداری کردن
watch
U
ساعت جیبی و مچی
watch
U
ساعت
watch
U
مراقبت کردن
watch
U
مراقبت کردن موافبت کردن
watch
U
پاس نگهبانی
watch
U
پاس
watch
U
پاسدار
watch
U
موافب بودن
watch
U
بر کسی نظارت کردن
watch
U
نگهبانی
by my watch
U
ساعت من
by my watch
U
مطابق ساعت من
watch
U
دیدبان
d. of a watch
U
فرافت یا تردی ساعت
watch
U
پاییدن
watch
U
guard : syn
to watch
U
نگاه کردن
watch tower
U
برج مراقبت
analogue watch
U
ساعتعقربهای
digital watch
U
ساعتکامپیوتری
watch man
U
مستحفظ
watch man
U
نگهبان
watch man
U
پاسبان مراقب
watch one's time
U
مراقب فرصت بودن
watch pocket
U
جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
watch one's time
U
گوش بزنگ بودن
watch tower
U
برج دیدبانی
watch tower
U
دیدگاه
watch pocket
U
جیب ساعتی
watch test
U
ازمون ساعت
mechanical watch
U
بیلمکانیکی
Watch the child !
U
مواظب بچه باش !
pretty to look at
[to watch]
U
زیبا
[خوشگل]
برای نگاه کردن
I've got to watch what I eat.
U
باید مواظب رژیمم باشم.
Watch yourself up on the roof.
U
مواظب خودت روی پشت بام باش.
pocket watch
U
ساعت جیبی
Face of the watch .
U
صفحه ساعت
To set ones watch .
U
ساعت خودرا میزان کردن
watch/mind one's P's and Q's
<idiom>
U
مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
I've got to watch what I eat.
U
من باید مواظب به آنچه می خورم باشم.
[که چاق نشوم]
to watch children
U
مواظب بچه ها بودن
to watch for certain symptoms
U
توجه کردن به نشانه های ویژه
[علایم ویژه مرض ]
Watch your health!
U
مواظب سلامتی خودت باش!
to watch the clock
U
[با بیحوصلگی]
دائما به ساعت نگاه کردن
watch key
U
کلید ساعت
wristlet watch
U
ساعت مچی
lever watch
U
کارراهرم
lever watch
U
سود مکانیکی اهرم دستگاه اهرمی
listening watch
U
مراقبت به گوش
listening watch
U
پست به گوش رادیویی نگهبانی به گوش
middle watch
U
نگهبانی نیمه شب
morning watch
U
پاس صبحگاهی
night watch
U
پاسبان شب گزمه
watch officer
U
افسر نگهبان
officer of the watch
U
افسر نگهبان
port watch
U
نگهبان بندر
port watch
U
پست نگهبانی بندر
second dog watch
U
پاس غروب
lever watch
U
اهرم
lever watch
U
شیوه بکار بردن
if you don't watch it
U
اگر احتیاط نکنید
anchor watch
U
نگهبان لنگر
anchor watch
U
لنگربان
anchor watch
U
گروه نگهبانی لنگر نگهبان لنگر
capped watch
U
ساعت شکاری
watch maker
U
ساعت ساز
wrist watch
U
ساعت مچی
death watch
U
پاسبان مرده
death watch
U
پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
dog watch
U
پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
first dog watch
U
نگهبانی اول
forenoon watch
U
پاس قبل از فهر
if you don't watch it
U
اگرملتفت نباشید
second dog watch
U
نگهبانی دوم
set the watch
U
تنظیم نگهبانی
to keep watch and ward
U
پاسداری کردن
to carry a watch
U
ساعت همراه داشتن
watch dog
U
سگ نگهبان
to carry a watch
U
ساعت دربغل گذاشتن
to keep watch and ward
U
حفافت یادفاع کردن
night watch
U
پاس شب
to watch one's time
U
منتظرموقع مناسب شدن گوش بزنگ بودن
watch and ward
U
حق نگهبانی روزانه و شبانه
watch bill
U
لوحه نگهبانی ناو
watch case
U
قاب ساعت
watch fire
U
اتشی که پاسدار یا نگهبان روشن میکند
watch ful
U
موافب
watch guard
U
زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
stop watch
U
ساعت وقت گذاری
that watch is a good t. k
U
ان ساعت خوب کارمیکند
watch glss
U
شیشه ساعت
the third watch of the night
U
پاس سوم شب
the watch is warranted
U
خوبی ساعت
the watch is warranted
U
ضمانت شده است
watch glass
U
شیشه ساعت
watch ful
U
مراقب
watch dog
U
ناو نگهبان ناوگان
cold iron watch
U
پاس موتورخانه کشتی
cold iron watch
U
پاس ایمنی
ticker
[colloquial]
[watch]
U
ساعت
ticker
[colloquial]
[watch]
U
زمان
Can you watch the dog for us this weekend?
U
آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
Could you watch my bag
[for me]
until I get back?
U
آیا می توانی مواظب کیف من باشی تا من بر گردم؟
To be all eyes. To watch like a hawk.
U
چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
My watch is fast (gaining).
U
ساعتم جلو می افتد
death-watch beetle
U
موریانه
Dont forget to wind up your watch .
U
یادت نرود ساعتت راکوک کنی
Though thy enemy seen a mouse , yet watch him like.
<proverb>
U
گر چه دشمنت موش است او را شیر بین .
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
U
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com