English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
magnet wheel U چرخ گردنده
magnet wheel U چرخ رتور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wheel measurement [ wheel measuring] U بازرسی چرخ [سنجش چرخ]
magnet U جذب کردن
magnet U آنچه میدان مغناطیسی تولید میکند
magnet U مغناطیس پایدار
magnet U اهنربا
magnet U مغناطیس
magnet U اهن ربا
tractive magnet U اهنربای بارکش
magnet case U بدنه اهنربا
magnet housing U بدنه اهنربا
magnet charger U مغناطیسگر
magnet coil U پیچک مغناطیس
magnet coil U سیم پیچ اهنربا
magnet frame U یوغ اهنربایی
magnet core U هسته
magnet core U هسته اهنربا
magnet core U هسته مغناطیسی
portative magnet U اهنربای بارکش
lifting magnet U اهنربای بارکش
corrector magnet U اهنربای تعدیل کن
corrector magnet U اهنربای مصحح
electro magnet U اهنی که در تحت تاثیر قوه برق خاصیت مغناطیسی پیداکند اهنربای الکتریکی
equator of magnet U استوای اهنربا
field magnet U اهنربای مولد
field magnet U اهنربای میدان
focusing magnet U مغناطیس تمرکز ده
holding magnet U گیره مغناطیسی
homopolar magnet U اهنربای همقطب
horseshoe magnet U اهنربای نعل اسبی
ironclad magnet U اهنربای جوشن دار
keeper of magnet U حفاظ اهنربا
magnet keeper U حفاظ اهنربا
magnet gap U فاصله هوایی
magnet holder U نگهدارنده اهنربا
magnet leg U ساق اهنربا
organic magnet U مغناطیس الی
permanent magnet U مغناطیس پایدار
permanent magnet U اهنربای دائم
permanent magnet U اهنربای همیشگی
permanent magnet U اهنربای دائمی
plunger magnet U مغناطیس پیستونی
purity magnet U مغناطیس خلوص
anomalous magnet U اهنربای غیر عادی
relay magnet U رله تلگراف
relay magnet U اهنربای رله
simple magnet U مغناطیس ساده
natural magnet U مغناطیس طبیعی
moving magnet U اهنربای گردان
moment of a magnet U گشتاور مغناطیسی
magnet pole U قطب اهنربا
magnet steel U فولاد مغناطیسی
magnet steel U فولاد اهنربا
magnet system U سیستم اهنربایی
magnet tester U دستگاه ازمایش اهنربا
magnet winding U سیم پیچ مغناطیس
magnet winding U سیم پیچی اهنربا
magnet wire U سیم مغناطیسی
magnet wire U سیم اهنربا
magnet yoke U یوغ اهنربا
magnet yoke U هسته اهنربا
retarding magnet U آهنربایدیرکار
blow out magnet U مغناطیس جرقه
artificial magnet U مغناطیس صنعتی
ageing of magnet U پیر شدن مغناطیس
bar magnet U مغناطیس میلهای
compensating magnet U مغناطیس تصحیح
compound magnet U مغناطیس مرکب
field magnet U میدان مغناطیسی
permanent magnet steel U فولاد اهنربای دائمی
moving magnet instrument U دستگاه اندازه گیری اهنربای گردان
A magnet attracts iron. U آهن ربا ( مغناطیس ) آهن را جذب می کند
brake lifting magnet U ترمز مغناطیسی اسانسور
blue beam magnet U مغناطیس اشعه ابی
alternating current magnet U مغناطیس جریان متناوب
magnet core aerial آنتن با هسته آهنربایی
closed footed magnet U اهنربای چنبری
bell shaped magnet U اهنربای زنگ شتری
magnet type loudspeaker U بلندگوی مغناطیسی
magnet type starter U راه انداز نوع مغناطیسی
direct current magnet U مغناطیس جریان مستقیم
permanent magnet dynamic U بلندگوی دینامیک با مغناطیس پایدار
moving magnet galvanometer U گالوانومتر اهنربای گردان
ion trap magnet U مغناطیس یون ربا
permanent magnet focusing U تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
permanent magnet centering U تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
double magnet ion trap U یون ربای دو اهنربایی
permanent magnet moving coil instrument U سنجه ارسنوال
wheel U چرخ
be a fifth wheel <idiom> U آدم اضافی یا زاید [در گروهی از آدمها]
fifth wheel U چرخپنجم
fifth wheel U جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
to be a fifth wheel [to be in the way] U آدم اضافه [بدون همسر] بودن [در جشنی که همه زوج دارند]
third wheel U سومینچرخدنده
wheel U رل ماشین
wheel U چرخیدن
wheel U گرداندن
wheel U گردش ناو
wheel U اتحادیه ورزشی
wheel U جاروب کردن با پا
wheel U چرخ سمباده
wheel U چرخش
wheel U دور
wheel U چرخ طایر
wheel U ساسایی
He's a fifth wheel. U او [مرد] آدم زایدی است.
four wheel U چهارچرخه
wheel U دوک نخ ریسی
to take the wheel U پشت رل نشستن
wheel U [همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
wheel well U محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
wheel U چرخ نخ ریسی
turbine wheel U چرخ توربین
wheel puller U چرخ کش
wheel satellite U ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
wheel shaft U میله چرخ
wheel spanner U چرخ کش
four-wheel drive U محرک چهار چرخ
wheel printer U چاپگر چرخ دوار
wheel pressure U فشار چرخ
wheel mode U ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
two wheel tractor U تراکتور دوچرخه
water wheel U دولاب
water wheel U چرخاب
wheel base U فاصله بین چرخ جلو و عقب در خودروهایی که از یک اکسل بیشتر دارند
wheel bearing U بلبرینگ چرخ
wheel center U مرکز چرخ
wheel chair U صندلی چرخ دار
wheel indicator U نشانگر سکان
wheel load U فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
wheel horse U اسب چرخ کش اسب نزدیک چرخ
press wheel U چرخفشار
pitch wheel U چرخکوککردن
wheel spoke U پره چرخ
adjustment wheel چرخ متحرک
banding wheel U چرخهچرخنده
centre wheel U چرخهمیانی
chain wheel A U زنجیریچرخهیA
chain wheel B U زنجیریچرخهیب
spinning wheel U چرخ نخ ریسی
fourth wheel U چهارمینچرخهای
drive wheel U چرخدنده
worm wheel U چرخ دنده حلزونی
front wheel U چرخجلو
catherine wheel U رجوع شود به pinwheel
wheel sucker U دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
wheel wright U چرخ ساز
modulation wheel U چرختعدیلصدا
main wheel U چرخاصلی
worm wheel U پیچ حلزونی
worm wheel U دنده کرمی شکل
large wheel U چرخبزرگ
hand-wheel U چرخدستی
escape wheel U دندهخلاص
wheel barrow U فرقون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
wheel barrow U فرغون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
dog-wheel U دماغه
dog-wheel U استوانه
cathedrian wheel U پنجره چرخی
spinning wheel U چرخ ریسندگی [این وسیله از یک چرخ چوبی شکل بزرگ و چند قطعه چوب بوجود آمده و توسط دست یا پا به حرکت در می آید.]
brake wheel U چرخ دندانه دار
toothed wheel U چرخ دندانه دار
cogged wheel U چرخ دندانه دار
cog wheel U چرخ دنده
cogged wheel U چرخ دنده
wheel gloves U دستکش رانندگی
wheel brace U آچار چرخ خودرو
wheel and deal <idiom> U
wheel trim U قالپاق
wheel tractor U فرمانتراکتور
wheel head U سرچرخدنده
wheel cylinder U سیلندرچرخدنده
wheel chock U مانعچرخ
turning wheel U چرخهسفالگری
tracing wheel U چرخهترسیم
striker wheel U چرخهضارب
spoked wheel U چرخاسبوکد
reversible wheel U چرخی که در دو جهت بگردد
to reinvent the wheel <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
wheel wrench U آچار چرخ خودرو
to spin a wheel U چرخی را تند چرخاندن
I feel like a fifth wheel. U من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
to be broken on the wheel U روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
Barlow's wheel U چرخ بارلو [مهندسی برق]
buckled wheel U چرخ خم شده [تاب خورده]
forged wheel U چرخ آهنگری شده
steered wheel U چرخ هدایت شده
cast wheel U چرخ ریختگی
adjustable wheel U چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
rotating wheel U چرخهدوار
trick wheel U اطاق اسکان
overshot wheel U چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
idler wheel U چرخ طیار
idler wheel U چرخ هرزگرد
idler wheel U چرخ یا دنده چرخندهای که حرکت را به چرخ دیگری انتقال میدهد
idle wheel U دنده چرخ رابط بین دو چرخ
capstan wheel U چرخ لنگر فلایویل
chain wheel U چرخ زنجیر
hand wheel U چرخ دستی
gyro wheel U rotor gyro
grinding wheel U چرخ سنباده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com