English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
low level injection efficiency U ضریب بهره تزریق در سطح پایین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
injection efficiency U بازده تزریق
injection level U سطح تزریق
low level injection U تزریق کم
injection U داروی تزریق کردنی
injection U اماله
injection U تزریق
injection U پاشش
injection U تنقیه
injection well U چاه تغذیه
injection molding U ریخته گری تزریقی
injection engine U ماشینی که بوسیله تزریق اب سرد بخارانرامنقبض میکنند
injection moulding U روش قالب گیری تزریقی
injection molding U قالبگیری تزریقی
injection grid U شبکه تزریق
injection of money U تزریق پول
injection point U نقطه پاشش
mud injection U تزریق گل
injection point U نقطه تزریق
injection pump U پمپ انژکتور
injection timing U تنظیم مقدار تزریق
pilot injection U تزریق مقدماتی
orbital injection U دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
injection carburator U کاربراتور تزریقی یا پاشنده
injection capacity U فرفیت پاشش
water injection U پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
emulsion injection U تزریق مصنوعی شیره قیر به داخل خاک
fuel injection U سوخت رسانی
contra injection U تزریق قطرات ریزسوخت درخلاف جهت جریان هوا
fule injection U تزریق سوخت
gas injection U تزریق بنزین
gas injection U پاشش بنزین
chemical injection U تزریق شیمیایی
hypodermic injection U تزریق زیر جلدی تزریق پوستی
injection capacity U فرفیت تزریق
gas injection method U روش تزریق گاز
blast injection engine U موتور تزریق دم
integrated injection logic U IIL
petrol injection motor U موتور تزریق بنزینی
petrol injection pump U پمپ تزریق بنزین
mud injection hose U لولهتزریقرسوب
fuel injection system U سیستم تزریق سوخت
airless solid injection U تزریق بدون کمپرسور
overall efficiency U راندمان کلی
overall efficiency U بازده کلی
efficiency U خوب کار کردن
efficiency U عرضه
efficiency U قابلیت کاردانی
efficiency U کارایی وسیله یا نفر شایستگی
efficiency U لیاقت
efficiency U بازده
efficiency U کارامدی
efficiency U راندمان
efficiency U بهره وری
efficiency U کفایت
efficiency U فعالیت مفید بازده
efficiency U کارایی
efficiency U میزان لیاقت تولید
efficiency U بازده سودمندی
efficiency U ضریب انتفاع
efficiency U درجه تاثیر
efficiency U اثر بخشی
efficiency U بهره
economic efficiency U کارائی اقتصادی
efficiency of rectification U بازده یکسوکنندگی
efficiency point U حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
efficiency unit U واحد کارایی
mechanical efficiency U بازده مکانیکی
efficiency variance U تباین کارایی
emission efficiency U بازده کاتد
efficiency variance U اختلاف بازدهی
volumetric efficiency U بازده حجمی
mechanical efficiency U راندمان مکانیکی
luminous efficiency U راندمان روشنایی
combat efficiency U کارایی رزمی
combustion efficiency U راندمان احتراق
maximum efficiency U حداکثر کارائی
combustion efficiency U بازده احتراق
commercial efficiency U بازده صنعتی
maximum efficiency U راندمان حداکثر
component efficiency U میزانی برای اندازه گیری بازده یک قسمت از یک ماشین
maximum efficiency U راندمان بیشینه
conversion efficiency U بازده تبدیل
luminous efficiency U ضریب روشنایی
mechanical efficiency U کارایی مکانیکی
energy efficiency U بازده انرژی لومینسانس
rectifier efficiency U بازده یکسوکننده
nozzle efficiency U راندمان نازل
nozzle efficiency U کارایی نازل
ideal efficiency U بازده ایده ال
ideal efficiency U راندمان ایده ال
production efficiency U کارائی در تولید
production efficiency U کارائی تولید
predictive efficiency U کارایی پیش بینی
increase of efficiency U افزایش راندمان
high efficiency U ضریب بهره بالا
high efficiency U راندمان بالا
transformer efficiency U راندمان ترانسفورماتور
transformer efficiency U بازده مبدل
total efficiency U راندمان کل
thermal efficiency U راندمان حرارتی
teacher efficiency U کارامدی معلم
tax efficiency U کارائی مالیاتی
motor efficiency U بازده موتور
radiation efficiency U راندمان تابش
generator efficiency U بازده مولد
internal efficiency U راندمان داخلی
ballistic efficiency U کارایی بالیستیکی گلوله یاجنگ افزار بازده بالیستیکی
absolute efficiency U کارائی مطلق
average efficiency U بازده متوسط
margine efficiency of capital U بازده نهایی سرمایه
annual efficiency index U شاخص کارایی سالانه خدمتی
lamp bulb efficiency U بازده لامپ
energy conversion efficiency U راندمان تبدیل انرژی
equity versus efficiency U برابری در مقابل کارائی
margine efficiency of capital U نرخ مورد نظر هر کس ازسرمایه گذاری خود
marginal efficiency of investment U کارائی نهائی سرمایه گذاری
marginal efficiency of capital U کارائی نهائی سرمایه
margin efficiency of investment U بازده نهایی سرمایه گذاری
decreasing marginal efficiency of capita U کارائی نهائی نزولی سرمایه
marginal efficiency of investment schedu U نمودار کارائی نهائی سرمایه گذاری
coefficient of relative efficiency organ U ضریب نسبی کارایی سازمان
crystal frequency changer efficiency U بازده بلور تغییر دهنده بسامد
ampere hour efficiency of storage batter U بازده باتری انبارهای
level U سطح ارتفاع
level best U خیلی عالی
level U تراز
level U استفاده از چهار بیت داده در فرآیند تبدیل آنالوگ /دیجیتال
level U همسطح کردن
level U سطح
level U مسطح
level U کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
level U تراز کردن تراز
level U همسطح
level best U بسیارعالی
level U یک دست
level best U خیلی خوب
he did his level best U کوتاهی نکرد
to level off U یکنواخت شدن [ناحیه ای]
he did his level best U انچه از دستش برامدکرد
level U میزان
level U نشانه گرفتن
level U مسطح شدن
level U مسطح کردن
level U ترازکردن
level U ترازسازی
level U موزون هدف گیری
level U هموار
level U یک نواخت
level U هم پایه
level U هم تراز
level U پایه
level U تراز بنایی
level U هدف در خط دید شماقرارگرفت
level U مستقیم
level U تراز سطح افقی افقی کردن
level U الت ترازگیری
level U رده
level U سطح برابر
to level off U مسطح شدن [ناحیه ای]
O level U آزمون پایان دبیرستان و ورود به دانشگاه در سطح عادی
level out U برابر کردن
level out U یکنواخت کردن
level with each other U برابر
level with each other U در یک تراز
level to U تراز کردن
on the level <idiom> U درستکار ،بی غل وغش
level U تراز [تراز حبابی] [ابزار] [ساخت و ساختمان]
A level U مرحلهی دوم امتحانات دورهی متوسطه
O level U نمرهی قبولی در این امتحانات
mean sea level U ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
speed level U مرحله سرعت
pezometeric level U سطح پیزومتری
speed level U سطح سرعت
mean sea level U سطح متوسط دریا
mean sea level U ارتفاع متوسط از سطح دریا
mean sea level U سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
one level address U سازماندهی فضای ذخیره سازی که هر نوع رسانه ذخیره سازی یکسان رفتار می شوند
maintenance level U سطح تثبیت
manning level U درصد پرسنل موجود ناو سطح استعداد پرسنلی وسیله
nesting level U سطح تو در تویی
mean sea level U میانگین سطح دریا
operating level U سطح فعالیت
optimal level U سطح بهینه
operating level U سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
oil level U سطح روغن
one level address U آدرس ذخیره سازی که مستقیما و بدون تغییر به محلی از وسیله دستیابی دارد
one level address U کد دودویی که مستقیما CPU را اجرا کند و فقط از مقادیر آدرس مطلق استفاده میکند.
one level address U تابعی که در حین اجرا تابع دیگر را صدا نکند
noise level U سطح پارازیت
noise level U میزان خش
multi level U چند سطحی
n level logic U منطق N سطحی
nesting level U سطح اشیانهای
nesting level U سطح لانهای
one level memory U حافظه یک سطحی
top-level U افراد عالیرتبه
water level U سطح اب
water level U تراز اب
builder level U تراز بنایی
wage level U سطح مزد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com