English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
loop body U تنه حلقه
loop body U بدنه حلقه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
while loop U دستورات برنامه شرطی که در صورت درست بودن یک شرط, یک قطعه را اجرا میکند
loop U دستور با حلقه که دستورات دیگر یا داده را در برنامه تغییر میدهد
loop U حلقه درون حلقه دیگر
loop U آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
loop U برسی اینکه داده به درستی در خط منتقل شده با برگرداندن داده به ارسال کننده
loop U ثباتی که حاوی تعداد دفعات تکرار حلقه است
loop U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
loop U بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
loop U حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
loop U عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
loop U حلقه شدن
loop U حلقه زدن
loop U درو در انتهای خرک
loop U حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loop U ضربه بلند قوس دار
loop U برنامه کامپیوتری که مرتب تکرار شود
loop U بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
inner loop U حلقه داخلی
to be in the loop <idiom> U آگاه بودن از [موضوع ویژه ای] [اصطلاح روزمره]
to be in the loop <idiom> U در جریان بودن [موضوع ویژه ای] [اصطلاح روزمره]
for/next loop U حلقه NEXT/FOR
for next loop U حلقه یا تابعی که تکرار میشود تا وقتی که شرط دیگر صدق نکند
do while loop U لوپ WHILE/DO
do while loop U حلقه WHILE/DO
inner loop U حلقه درونی
to keep somebody in the loop <idiom> U کسی را در جریان نگه داشتن [گذاشتن] [موضوع ویژه ای] [اصطلاح روزمره]
loop U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop U ساخت یک قطعه سیم یا نوار به شکل دایره
inner loop U حلقهای درون حلقه دیگر
loop U گریز
to keep somebody in the loop <idiom> U کسی را در جریان گذاشتن [موضوع ویژه ای] [اصطلاح روزمره]
loop U سوراخ
loop U دریچه
loop U مهاری
loop U چرخش نیمدایره و برگشت اسکیت
loop U حلقه
loop U حلقه طناب
loop U گره
loop U پیچ چرخ
loop U خمیدگی
loop U حلقه دارکردن
loop U گره زدن
loop U کمند
loop U پیچ خوردن حلقه زنی
drill loop U حلقه مخصوص چکه اب درسیم کشی
drip loop U حلقه ریزش اب
endless loop U حلقه بی پایان
endless loop U حلقه بی انتها
open loop U مدار باز
expansion loop U خم انبساط
feedback loop U حلقه باز خوردی
nested loop U حلقه لانهای
nested loop U حلقه تو درتو
subscriber's loop U حلقه متعلق به مشترک
ground loop U تغییر ناگهانی جهت حرکت هواپیما با ارابه فرود
hysteresis loop U حلقه پسماند
open loop U حلقه باز
curtain loop U بازوبندپرده
hanger loop U جایآویز
elastic loop U حلقهارتجاعی
button loop U دکمهرکاب
belt loop U حلقهکمربند
infinite loop U حلقه نامحدود
wait loop U پردازندهای که یک حلقه برنامه را تکرار میکند تا عملی رخ دهد
uncontrolled loop U حلقه کنترل نشده
closed loop U حلقه بسته
counting loop U حلقه شمارش
current loop U حلقه جاری
heel loop قوس پاشنه
hysteresis loop U منحنی هیسترزیس
nested loop U حلقه اشیانهای
loop antenna U انتن حلقهای
loop line U دوراهی
loop jump U پرش و چرخش کامل و فرودروی همان لبه اسکیت
loop hole U گریز
loop hole U روزنه
loop feeder U سیم تغذیه حلقوی
loop drive U ضربه باپیچش زیاد نزدیک تور حریف
loop counter U شمارنده حلقه
loop control U کنترل حلقه زنی
loop code U کد حلقوی
loop checking U مقابله حلقه
loop antenna U انتن حلقوی
local loop U حلقه محلی
loop pass U پاس قوسی
loop initializaion U ارزش دهی اغازی در حلقه
induction loop U حلقه القائی
inductive loop U حلقه ی القائی
overhead loop U گره حلقومی یا گره بالاتنه
prusik loop U گره پلکانی
infinite loop U حلقه نامتناهی
loop test U ازمایش با حلقه وارلی
loop structure U ساختار حلقهای
loop step U پرش از لبه خارجی یک اسکیت و نیم چرخش و برگشت بافرود به لبه داخلی همان اسکیت
loop sling U بند حلقهای
loop sling U مهار حلقوی بار بند حلقوی
loop sling U حلقه بند تفنگ
loop stitches U کوکطنابی
closed loop U حلقه مسدود
to stay in the loop <idiom> U در جریان ماندن [موضوع ویژه ای] [اصطلاح روزمره]
loop-hole U روزنه
loop pile U پرزهای حلقوی [این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
loop-hole U سوراخ دیدبانی
to stay in the loop <idiom> U آگاه ماندن در [موضوع ویژه ای] [اصطلاح روزمره]
gun-loop U [دهانه بیضی شکل در دیوار برای تیر اندازی]
arrow-loop U شکاف تهویه
armature loop U پیچک ارمیچر
peg loop U میخحلقهطناب
armature loop U حلقه ارمیچر
single loop armature U ارمیچر تک پیچکی
loop control structure U ساختار کنترل حلقه
loop knot tie U گره حلقوی
closed loop gain U بهره تقویت درطبقه بسته
loop mill rolling U نوردکاری حلقوی
magnetic hysteresis loop U حلقه هیسترزیس مغناطیسی
open loop system U مکانیزم کمک کننده متشکل ازیک مسیر کنترل بدون اندازه گیری نتیجه
varley loop test U ازمایش با حلقه وارلی
loop control variable U متغییر کنترل کننده حلقه
open loop gain U بهره تقویت در حلقه باز
distributor service loop U خطسرویسپخش
warp-loop fringe U ریشه حلقوی [در قالی همدان]
sleeve strap loop U بستنوارسرآستین
perfection loop knot U نوعی گره قرنیهای در انتهای نخ ماهیگیری
input coupling loop U حلقه پیوست ورودی
toe loop jump U پرش از لبه عقبی یک اسکیت بکمک نوک انگشت پای دیگر وچرخش کامل در هوا وبازگشت روی همان لبه عقبی
tap loop jump U پرش از لبه عقبی یک اسکیت بکمک نوک انگشت پای دیگر وچرخش کامل در هوا وبازگشت روی همان لبه عقبی
body U بدن [کالبد]
body U اطاق اتوبوس
body U نوشتار و اندازه پیش فرض برای بیشتر متن ها
body U 1-بخش اصلی در یک متن 2-بخش اصلی یک برنامه
in a body U همه با هم
body U جسم [بدن]
body U لاشه جسم
body U جسد
after body U قسمت پاشنه ناو
body U غلیظ کردن
body U ضخیم کردن
body U تنه
body U تن
body U دارای جسم کردن
body U دست
body U بدن
body U بدنه
in a body U جمعا
body U جسم
body U هیات
body U متن پیام
body U گروه یا یکانی از یک عده عمده عمده قوا
body U اطاق ماشین جرم سماوی
organ of the body U عضو بدن
parant body U جسم مادر
pineal body U جسم صنوبری
primary body U جسم اولیه
rigid body U جسم صلب
body of nail U وسعتناخن
saturated body U بخار مشبع
hive body U بدنهکندو
tipper body U بدنهتخلیهکننده
bakelite0 body U بوفهباکلیت
body stockings U جامهی تنگ که به بدن میچسبد و بالاتنه و پاها را تا بالای زانو میپوشاند
body stocking U جامهی تنگ که به بدن میچسبد و بالاتنه و پاها را تا بالای زانو میپوشاند
wisdom of the body U خردمندی بدن
triangular body U بدنهمثلثی
white body U بدنه سفید
whitcomb body U جسم ایرودینامیکی که به هواپیما اضافه میشود و سبب بهبود توزیع حجم اریارول میگردد
vertebral body U استخوانمهره
vitreous body U قسمتمیداندید
body blow U سدیبزرگدربرابررسیدنبههدفی
body flap U زبانهبدنه
body of fornix U نوارسفیدزیرنیمکرههایمغز
pylon body U بدنهبرج
fuse body U بدنهفیوز
pylon body U بدنهستون
circular body U صفحهمدور
ciliary body U بخشمژهدار
camera body U بدنهدوربین
body wire U سیماصلی
body whorl U پیچبدنه
body tube U لاستیکبدنه
body shirt U بادی
body pad U بالشتکبدنه
trapezoid body U جسم ذوزنقهای
to a agarment to the body U جامهای را اندازه تن کردن
to register [with a body] U اسم نویسی کردن [خود را معرفی کردن] [در اداره ای] [اصطلاح رسمی]
the body politic U ملت و دولت
the body of a document U متن یک سند
the body of a carriage U بدنه یک کالسکه
to report [to a body] U گزارش دادن [به اداره ای]
body and soul <idiom> U با تمام وجود
streamline body U بدنه اتومبیل یاهواپیماکه ....تیزی شکل خودکمترباجریان هوامقاومت کند
The human body U بدن انسان
soul and body U روح و جسم
over one's dead body <idiom> U هرگز
keep body and soul together <idiom> U
body odour U بویبدن-بویعرقبدن
body search U بازرسیبدنی
thyroid body U غده درقی
the whole body of a nation U ملت
the whole body of a nation U تمامی
body-builder U بدنساز
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com