Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
line drawing
U
خطوط جامدی که برای خط کشی در صفحه چاپی بکارمیرود
line drawing
U
رسم مدادی
line drawing
U
نقاشی با مداد وقلم
line drawing
U
ترسیم خطی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
drawing
U
نقشه
drawing
U
نقشه کشی فرش
drawing
U
رسم فنی
drawing
U
قرعه کشی
drawing
U
نقشه کشی
drawing
U
رسم
drawing
U
هنر طراحی تابلو نقاشی
drawing
U
ترسیم
drawing
U
کشیدن
drawing
U
حدیده کردن
drawing
U
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing
U
رسم کردن
drawing
U
نقشه کارگاهی
drawing
U
طرح
drawing office
U
دفتر نقشه کشی
drawing boards
U
تخته رسم
drawing curve
U
شابلون دایره و منحنی
drawing device
U
دستگاه ترسیمه
drawing die
U
ماتریس کششی
art of drawing
U
هنر ترسیم رسم
drawing die
U
حدیده کششی
fine drawing
U
رفوگری
drawing goniometer
U
نقاله رسم
drawing hand
U
دستی که زه را می کشد
drawing ink
U
مرکب رسم
drawing instrument
U
وسایل نقشه کشی
drawing instrument
U
وسایل رسم فنی
drawing key
U
طرح اولیه
drawing board
U
میز نقشه کشی
drawing board
U
تخته رسم
drawing boards
U
میز نقشه کشی
drawing card
U
جالب
drawing key
U
کپیه نقاشی
pen drawing
U
تصویر خطی تصویر مدادی
pen drawing
U
سیاهقلم
drawing quality
U
کیفیت کشش
engineering drawing
U
طراحی و نقشه کشی مهندسی
drawing table
U
میز نقشه کشی
drawing tools
U
مجموعه توابع در برنامه نقاشی که به کاربر امکان رسم میدهد. و به صورت نشانه هایی در میله ابزار فاهر میشود و شامل رسم دایره
drawing tools
U
خط و رسم آزاد است
dy drawing lots
U
به طریق قرعه
drawing rooms
U
سالن پذیرایی
dy drawing lots
U
قرعه کشیدن
drawing room
U
سالن پذیرایی
drawing room
U
اطاق پذیرایی
dy drawing lots
U
استقراع
pencil drawing
U
تصویر مدادی
sectional drawing
U
رسم مقطعی
sectional drawing
U
رسم برشی
drawing lines
U
خط کشی
drawing lots
U
قرعه کشی
drawing materials
U
مواد اولیه نقشه کشی
drawing materials
U
لوازم نقشه کشی
drawing mill
U
دستگاه نورد کششی
loom drawing
U
[نقشه فرش که بصورت تمام رنگی بر روی کاغذ شطرنجی رسم شود.]
drawing office
U
دفتر طراحی
drawing pen
U
قلم رسم
drawing press
U
پرس کششی
drawing program
U
نرم افزار طراحی و رسم روی صفحه توسط کاربر
pencil drawing
U
طرح مدادی
fair drawing
U
طرح مناسب برای چاپ و تکثیر
fair drawing
U
تصویر مناسب
shop drawing
U
نقشه یا تفصیل مشخصات فنی که بکارخانهای فرستاده میشود
drawing card
U
موجب جلب توجه
workshop drawing
U
رسم کارگاهی
special drawing right
U
حق برداشت مخصوص
special drawing right
U
حق برداشت ویژه
wash drawing
U
ابرنگ سیاه
method of drawing up
U
طرز تنظیم
structural drawing
U
نقشه ساختمانی
detail drawing
U
نقشه ریزه کاری
breakdown drawing
U
رسم پرسپکتیوی برای نمایش قطعات بصورت جدا از هم
mirror drawing
U
نقاشی از ایینه
tabular drawing
U
نقشه شیب
detail drawing
U
رسم جزئیات
detail drawing
U
رسم فرعی در یک نقشه که جزئیاتی از ان را در برمیگیرد
drawing set
U
دستگاه نقشه کشی
detail drawing
U
نقشه تفصیلی
detail drawing
U
نقشه جزئیات
mechanical drawing
U
ترسیم مکانیکی
instrumental drawing
U
نقشه کشی با اسباب
work drawing
U
نقشه یاتفصیل مشخصات فنی که بکارخانهای فرستاده میشود
drawing rooms
U
اطاق پذیرایی
working drawing
U
طرح ونقشه کار
drawing pin
U
پونز
drawing card
U
چیز جالب توجه
drawing blick
U
کشش
drawing blick
U
حلقه کشش
revised drawing
U
رسم اصلاح شده
revised drawing
U
رسم تجدید نظر شده
computer drawing
U
ترسیم کامپیوتری
component drawing
U
رسم قطعات
component drawing
U
رسم جزیی
detail drawing
U
نقشه کشی جزئیات
deep drawing
U
کشش عمیق
three view drawing
U
رسم فنی با سه نما
drawing bench
U
میز رسم
pattern construction drawing
U
الگوی نقشههای ساختمانی
cold drawing bench
U
میز سردکشی
deep drawing test
U
ازمایش کاسگری
back to the drawing board
<idiom>
U
کاری را از اول شروع کردن
special drawing rights
U
حق برداشت ویژه
cold drawing die
U
سردکشی
ingot drawing crane
U
جراثقال کشش شمش
Back to the drawing board
<idiom>
U
[زمانی که کاری با شکست روبرو میشود و دوباره باید از اول شروع کرد]
special drawing rights
U
این اصطلاحات شامل افزودن قدرت وام دهی صندوق وافزایش میعان پولی جهان در این زمینه بوده است
outline assembly drawing
U
نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
shop or work drawing
U
نقشه در حین انجام کار
cold drawing die
U
حدیده
By trying to live like a king one ends by drawing .
<proverb>
U
آخر شاه منشى کاه کشى است .
double action drawing press
U
پرس کششی دوکاره
frank drawing completion test
U
ازمون تکمیل نقاشی فرانک
double action cam drawing press
U
پرس کششی دو واکنشی
line by line analysis
U
تجزیه سطر به سطر
line by line milling
U
فرز کردن سطری
line to line voltage
U
ولتاژ زنجیر شده
line by line milling
U
فرز کردن سطر به سطر
line to line spacing
U
فاصله سطور
line to line fault
U
تماس خطوط
line to line fault
U
اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault
U
اتصال کوتاه خط به خط
line to line voltage
U
ولتاژ بین دو خط
line to line fault
U
اتصال کوتاه بین دو فاز
the line
U
صف
out of line
U
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
necessary line
U
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
mean line
U
خط میان
down the line
<idiom>
U
درآینده
out of line
U
خارج از خط جبهه
in line
U
همراستا
on the line
U
هواپیمای اماده پرواز
down line
U
بار کردن پایین خطی
below the line
U
درامد یا هزینه غیر مترقبه
line by line
U
سطر به سطر
on line help
U
کمک مستقیم
old line
U
محافظه کار
along line
U
در خط
along line
U
در امتداد خطوط
all along the line
U
در همه جا
old line
U
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
to come in to line
U
موافقت کردن
line out
U
قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line out
U
با خط علامت گذاشتن
to come in to line
U
در صف امدن
o o line
U
خط دیدبانی سپاه
o o line
U
خط تقسیم دیدبانی
in line
U
شمشیر در وضع حمله
down the line
U
ضربه از کنار زمین
line
U
جاده
by line
U
خط دوم یافرعی
line
U
اراستن
line
U
ترازکردن
line
U
اتصال فیزیکی به ارسال داده
by line
U
خط فرعی راه اهن
by-line
U
خط دوم یافرعی
line
U
بخط کردن
by line
U
کار یاشغل اضافی وزائد
line
U
حدود رویه
line
U
دهنه
line
U
لجام
line
U
: خط کشیدن
line
U
خط انداختن در
line
U
خط دار کردن
by-line
U
کار یاشغل اضافی وزائد
by-line
U
خط فرعی راه اهن
line
U
شعبه
line
U
استرکردن
line
U
لوله منفردی در سیستم سیالات
line
U
جبهه جنگ
line
U
سیم
line
U
در سمت
line
U
صفی در خط
line
U
خط صف
line
U
طناب خط
line
U
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line
U
نسب
line
U
خط زدن
line
U
محصول
line
U
پوشاندن
line
U
لاین
line
U
رشته
line
U
طرز
line
U
طناب سیم
line
U
خط
line up
<idiom>
U
به صف کردن
on line
U
مستقیم
on line
U
درون خطی
on line
U
مورداستعمال
on line
U
داخل رده
on line
U
در خط
on line
U
متصل
line-up
U
به ترتیب ایستادن
line-up
U
به خط شدن
line
U
ردیف
line
U
سطر
line
U
: خط
line up
<idiom>
U
به درستی میزان کردن
line up
<idiom>
U
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
out of line
<idiom>
U
ناصحیح
all along the line
U
درامتدادهمه خط
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com