Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
line cross
U
تقاطع خط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
cross line
U
تار مو
cross line
U
بعلاوه داخل دوربین خط تار موی دوربین
Other Matches
cross way=cross road
U
چهارراه
line by line analysis
U
تجزیه سطر به سطر
line by line milling
U
فرز کردن سطری
line by line milling
U
فرز کردن سطر به سطر
line to line voltage
U
ولتاژ بین دو خط
line to line fault
U
تماس خطوط
line to line voltage
U
ولتاژ زنجیر شده
line to line spacing
U
فاصله سطور
line to line fault
U
اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault
U
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
U
اتصال کوتاه بین دو فاز
cross
U
نادرستی
cross
U
قلم کشیدن بروی
cross
U
خط بطلان کشیدن بر
to be cross about something
U
دلخور بودن از چیزی
cross
U
قطع کردن متقاطع کردن
cross
U
تقلب
cross
U
اختلاف مرافعه
cross
U
دورگه
cross
U
حدوسط ممزوج
cross (something) out
<idiom>
U
حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross
U
چلیپا
cross
U
خاج
cross
U
صلیب
cross
U
دورگه کردن
cross
U
پیوندی
cross
U
مصادف شدن با
cross
U
روبروشدن قطع کردن
cross
U
گذشتن
cross
U
پیوندزدن کج خلقی کردن
cross
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
cross
U
تقاطع
cross
U
عبور کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
U
حرکت سمتی
cross
U
سانتر کردن
cross
U
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
U
متقاطع
cross
U
عرضی
cross
U
عبوردادن
cross tell
U
خبر دادن
cross
U
علامت ضربدر در نقشه کشی
cross tell
U
پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross
U
علامت ضربدر یاباضافه
st.g's cross
U
چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
cross out
U
قلم زدن
cross over
U
همگذری
cross over
U
درو از عقب
on the cross
U
بطوراریب
to cross self
U
با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
to take the cross
U
صلیب بدوش گرفتن
cross over point
U
نقطه تقاطع مسیر رژه
celtic cross
U
ضرب در
celtic cross
U
علامت ضربدر
cross loading
U
تقسیم بارهای هواپیما
cross loading
U
سر شکن کردن بارها
cross linking
U
اتصال عرضی
cross level
U
حباب تراز افقی
cross peaks
U
پیکهای چلیپایی
cross loading
U
مخلوط کردن بارها
cross magnetizing
U
میدان مغناطیسی متقابل
To cross out . To strike off.
U
خط زدن
She is cross eyed.
U
چپ چشم است ( لوچ )
cross or pile
U
شیر یا خط
cross over point
U
نقطه الحاق مسیرها
cross over point
U
نقطه همگذری
cross-purposes
U
عدم تفاهم
cross-Channel
U
برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross-Channel
U
عبور
cross modulation
U
مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross member
U
عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
cross level
U
ترازعرضی تراز چرخ
cross section
U
سطح مقطع
cross section
U
سطح مقطع موثر
cross section
U
برش عرضی
cross section
U
برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross section
U
مقطع عرضی
cross roll
U
نورد عرضی
cross roads
U
همبر راست گوشه
cross roads
U
تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross section
U
نیمرخ عرضی
cross section
U
نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section
U
مقطع
cross section
U
سطح مقطع عرضی
Cross your heart!
<idiom>
U
راستگو باش !
[صادقانه بگو!]
cross section
U
رویه برش
cross road
U
محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross road
U
تقاطع جاده
cross one's mind
<idiom>
U
فکرکردن
cross polinize
U
بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross a bridge before one comes to it
<idiom>
U
درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
cross pointing
U
ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
at cross purposes
<idiom>
U
راه خطا واشتباه
cross plane
U
رنده کردن
cross piece
U
تیر عرضی
cross question
U
استنطاق
double-cross
<idiom>
U
گول زدن
cross pollinate
U
بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollination
U
گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross road
U
چهارراه
cross refer
U
از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross reaction
U
سطح مقطع
cross question
U
سئوال بطریق استنطاق
cross question
U
بازجویی
cross examiner
U
بازجویی کننده
cross purpose
U
قصد متقابل
cross products
U
حاصلضرب ضربدری
cross purpose
U
قصد مغایر
cross level
U
افقی کردن
cross bow
U
گوله کمان
cross conditioning
U
شرطی شدن ضمنی
cross country
U
خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
cross country
U
درسرتاسرمزرعه ورزشهای میدانی وصحرایی
cross country
U
خارج از جاده
cross country
U
میان بر
cross county
U
اسکی صحرانوردی
cross court
U
بسمت مخالف زمین در قطر
cross cut
U
برش عرضی
cross cut
U
cut horizontal: syn
cross cut saw
U
اره دو سر
cross compiler
U
کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
cross fire
U
اتش گلوله متقابل
cross compartment
U
دهلیز عرضی
cross brace
U
بادبند چپ و راست
cross brace
U
گیره عرضی
cross brace
U
مهار عرضی
cross bracing
U
مهاربندی بشکل مثلث
cross bred
U
در رگه
cross bred
U
پیوندی
cross breed
U
جانوردورگه
cross breed
U
دورگ
cross breeding
U
پیوند دوجنس
cross buck
U
حمله دو مهاجم بصورت متقاطع
cross disbursing
U
کد به کد کردن
cross disbursing
U
انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
cross examination
U
استنطاق
cross eyed
U
چپ چشم
cross face
U
درو از جلو
cross fall
U
شیب عرضی
cross fall
U
شیب در پهنا
cross feed
U
خورد متقابل
cross feed
U
تغذیه عرضی
cross fertile
U
اصلاح نژاد از راه لقاح متقابل
cross fertilization
U
لقاح دو سلول جنسی متفاوت لقاح متقابل
cross fertilize
U
باهم پیوند زدن
cross file
U
یک درمیان در دو جهت قراردادن
cross eyed
U
لوچ
cross eye
U
دو بینی
cross eye
U
کج بینی
cross examination
U
بازرسی
cross examination
U
بازجویی همگانی
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
cross examination
U
بازپرسی
cross examination
U
بازجویی استنطاق بازجویی از شهود مواجهه دادن شهود
cross examination
U
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
cross examine
U
استنطاق کردن
cross examine
U
بازجویی کردن
cross examiner
U
مستنطق
cross eye
U
لوچی
cross fire
U
اتشبار متقاطع
cross bow
U
کمان پولادی
cross legged
U
چهار زانو
cross grinder
U
شاه تیر افقی
cross grained
U
دارای رگههای نامنظم
cross from a flank
U
عبوراز یک جناح
cross rail
U
نردهمیانی
cross handle
U
ضامنضربدری
cross from a flank
U
یک جناح را دور زدن
cross flow
U
دو سیال که بصورت عمود برهم جریان دارند و توسط ورقه نازکی از هم عایق شده اند
cross fire
U
تداخل دومکالمه تلفنی یا تلگرافی باهم
cross fire
U
اتش متقاطع
criss-cross
U
همبر کردن
cross hair
U
تار موی وسط دوربین
cross hair
U
خط داخل دوربین
cross hairs
U
دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
cross legged
U
پا روی پا انداخته
cross kick
U
ضربه با پا به سمت دیگرزمین که مدافع کمتری دارد
cross index
U
فهرست تقابلی
cross index
U
شاخص متقابل
cross stitches
U
کوکضربدری
cross hole
U
سوراخ عرضی
cross hatching
U
هاشور
cross hatching
U
هاشور زنی
cross hatch
U
هاشور افقی
cross hatch
U
هاشور متقاطع
cross action
U
دعوی متقابل
cross action
U
در CL حالتی است که یک طرف عین دعوایی را که طرف متقابل درموضوع واحد علیه او مطرح کرده
cross action
U
علیه وی اقامه کند
cross bearing
U
بلبرینگ سوزنی
cross bearings
U
سمتهای متقاطع
cross belt
U
قطار حمایل
cross belt
U
کمربند حمایل قطار حمایل فشنگ
cross bench
U
نیمکت بیطرفان در مجلس
cross bill
U
لایحه دفاعیه
cross bill
U
شکایت متقابل
cross bleed
U
سیستم نیوماتیکی رابط بین موتورها
cross block
U
سد کردن خط دفاعی از کنار
cross bones
U
شکل استخوانهای ران که زیرشکل کاسه سرمیگذارندونشانه مرگ است
cross bearer
U
علم دار
cross bearer
U
صلیب بردار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com