Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
land forces
U
قوای بری
land forces
U
نیروی زمینی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
forces
U
پاس بی هدف
forces
U
تکرار ضربه برای به دفاع کشاندن حریف
forces
U
ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
forces
U
یکان قسمت نظامی
forces
U
فشار دادن
forces
U
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces
U
نیروی نظامی
forces
U
وادار کردن
forces
U
مجبورکردن
forces
U
تحمیل کردن
forces
U
قدرت
forces
U
مجبور کردن کسی به انجام کاری
forces
U
کد توکار که شروع صفحه جدید را نشان میدهد
forces
U
شروع به عمل یا کار
forces
U
نافذ
forces
U
شدت عمل
forces
U
عده
forces
U
قوا
forces
U
نفوذ
forces
U
عنف
forces
U
جبر
forces
U
نیرو
forces
U
زور
forces
U
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forces
U
بردار نیرو
forces
U
خشونت نشان دادن
forces
U
مجبور کردن
forces
U
بازور جلو رفتن تحمیل
forces
U
بیرون کردن
forces
U
راندن
forces
U
بی عصمت کردن
forces
U
بزور بازکردن
forces
U
مجبورکردن بزورگرفتن
forces
U
مسلح کردن
barrier forces
U
نیروهای مامور سد کردن راه دشمن نیروهای حفافت ازموانع
assigned forces
U
نیروهای زیر امر
assigned forces
U
نیروهای مامور به نیروهای واگذارشده به
transient forces
U
نیروهای در حال عبور یا نقل و انتقال نیروهای در حال توقف موقت در منطقه عملیات
auxiliary forces
U
قوای کمکی
auxiliary forces
U
نیروی کمکی
differential forces
U
نیروهای دیفرانسیلی
triangle of forces
U
مثلث نیروها
distribution of forces
U
تقسیم نیروها
army forces
U
نیروهای ارتشی یکانهای ارتشی
army forces
U
نیروهای زمینی
restraining forces
U
نیروهای مهار کننده
screening forces
U
نیروهای پاسیور
seato forces
U
نیروهای کشورهای پیمان جنوب شرقی اسیا
air forces
U
نیروی هوایی
special forces
U
نیروهای مخصوص یانیروهای ویژه نیروی چریک و ضد چریک
opposing forces
U
نیروهای متخاصم
system of forces
U
دستگاه نیروها
blue forces
U
نیروهای خودی
blue forces
U
نیروهای ابی
four forces of nature
U
چهار نیروی بنیادی طبیعت
friendly forces
U
نیروهای خودی
garrison forces
U
نیروهای پادگانی
garrison forces
U
قوای پادگانی کلیه یکانهای مستقردر یک پایگاه یا منطقه یاتاسیسات
conventional forces
U
نیروهای رزمی معمولی
contingencey forces
U
نیروهای مخصوص عملیات احتمالی
composition of forces
U
ترکیب نیروها
component forces
U
نیروهای مولفه
forces of production
U
نیروهای تولید
enemy forces
U
نیروهای دشمن
ground forces
U
نیروهای زمینی
distribution of forces
U
واگذاری نیروها
special forces
U
نیروهای ویژه ضد چریک
[ارتشی ]
triangle of forces
U
سه گوشه نیروها
irregular forces
U
نیروهای چریکی
irregular forces
U
نیروهای نامنطم
combat forces
U
نیروهای رزمی
combined forces
U
نیروهای مرکب
ground forces
U
نیروی زمینی
fundamental forces
U
اندرکنش های بنیادی
[فیزیک]
lateral forces
U
نیروهای عرضی
landing forces
U
نیروهای پیاده شونده
landing forces
U
قوای اب خاکی
landing forces
U
نیروها پیاده شونده به ساحل
marine forces
U
تفنگداران دریایی
marine forces
U
نیروی تفنگدار
market forces
U
نیروهای بازار
police forces
U
دادگاه پلیس
police forces
U
نیروی پلیس
task forces
U
گروه کار
task forces
U
تاسک فورس
task forces
U
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task forces
U
نیروی اجرای عملیات
armed forces
U
مجموع نیروهای زمینی وهوایی و دریایی
armed forces
U
نیروهای مسلح
police forces
U
نیروی انتظامی
market forces
U
عوامل موثردر بازار
nato forces
U
نیروهای پیمان ناتو
political forces
U
نیروهای سیاسی
polygon of forces
U
کثیرالاضلاع نیروها
polygon of forces
U
بس گوشه نیروها
regional forces
U
نیروهای چریکی منطقهای نیروهای جوانمردان منطقهای
resolution of forces
U
تجزیه نیروها
expeditionary forces
U
نیروی اعزامی
expeditionary forces
U
نیروی توسعه طلب و سرکوبگر
expeditionary forces
U
قشون استعماری
fundamental forces
U
نیروهای بنیادی
[فیزیک]
people forces
U
نیروی چریکی دفاع از خود در شهرو دهات
people forces
U
نیروی پایداری
naval forces
U
نیروهای دریایی
naval forces
U
نیروی دریایی
nuclear forces
U
نیروهای هستهای
opposing forces
U
نیروهای درگیر نبرد
orange forces
U
علامت نیروهای دشمن درتمرینات جنگی
orientation forces
U
نیروهای دو قطبی- دو قطبی
package forces
U
نیروهای پیش بینی شده نیروهای برش داده شده ازقبل
parallelogram of forces
U
متوازی الاضلاع نیروها
component forces
U
نیروهای تشکیل دهنده یک یکان یکانهای تابعه قسمتهای تابعه یک عملیات مشترک
peace keeping forces
U
نیروهای بازدارنده و حافظ صلح سازمان ملل
army landing forces
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
armed forces police
U
دژبان نیروهای مسلح
armed forces courier
U
پیک ارتشی
armed forces courier
U
پیک نیروهای مسلح
amphibious striking forces
U
نیروهای ضربتی اب خاکی
sum of all external forces
U
حاصل جمع تمام نیروهای خارجی
balance collective forces
U
نیروهای کلی متعادل
We were surrounded ( encircled ) by the enemy forces .
U
درمحاصره نیروهای دشمن بودیم
van der waals forces
U
نیروهای وان در والس
attack carrier striking forces
U
نیروهای ضربتی ناوهواپیمابر نیروی تک
land n
U
قوم مردم
land n
U
خطه
land
U
پشت
land
U
سطح کوچک صاف
land
U
سرزمین عرصه
land
U
ملک
land
U
به زمین نشستن
land
U
سطح
land
U
فرود
land n
U
کشور
land n
U
دیار
land n
U
سرزمین
land n
U
خاک
land n
U
خشکی
land n
U
زمین
land
U
ارض
land n
U
ملت
land n
U
ملک
land
U
درست به هدف
land
U
سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
land
U
به گل نشستن کشتی
land
U
فرودامدن
land vi
U
پیاده شدن رسیدن
never-never land
U
غیر واقعی
land
U
رسیدن
land vi
U
فرود امدن
land vi
U
بزمین رسیدن
land vi
U
پائین امدن
land vi
U
بخشکی امدن
land
U
سرزمین دیار
never-never land
U
تخیلی
never-never land
U
رویایی
land
U
خاک
land
U
خشکی
land
U
زمین
land
U
به خشکی امدن پیاده شدن
land
U
سرزمین
land
U
بزمین نشستن
land
U
زمین پیاده شدن برجستگی بین خانها
native land
U
وطن
no man's land
U
سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
no man's land
U
سرزمین بی صاحب
no man's land
U
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
common land
U
مکانعمومی
native land
U
میهن
mother land
U
وطن
submarginal land
U
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
mother land
U
سرزمین مادری
mother land
U
میهن
marsh land
U
زمین ماندابی
marsh land
U
زمین شوره زار
margin land
U
حد نهایی بازده زمین
margin land
U
حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
low land
U
پستی زمین
plough land
U
مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
land masses
U
قاره
to work the land
U
زمین را زراعت کردن
land masses
U
اقلیم
land masses
U
سرزمین بزرگ
land mass
U
خشکسار
land mass
U
کشخر
land mass
U
قاره
land mass
U
اقلیم
land masses
U
کشخر
land masses
U
خشکسار
crash land
U
سقوط کردن هواپیما
land registry
U
دفترنگهداریاطلاعاتمخصوصبهیکمنطقه
fluted land
U
سطحمسطحمته
Land-Rover
U
وسیلهنقلیهمورداستفادهدرزمینهایزبر
I'll need a plot of land .
U
یک قطعه زمین لازم دارم
To be in the land of the living .
U
درقید حیات بودن
Who owns this land ?
U
این زمین مال کیست ؟
land on one's feet
<idiom>
U
با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
land mass
U
سرزمین بزرگ
wild land
U
صحرا بیابان
table land
U
زمین هموار
switzer land
U
سویس
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com