Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 61 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
judge advocate
U
قاضی عسکر
judge advocate
U
وکیل مدافع
judge advocate
U
ضابط دادگستری
judge advocate
U
اقامه کننده دعوی
judge advocate
U
دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
judge advocate general
U
رئیس دادگاه نظامی
judge advocate general
U
رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
Other Matches
advocate
U
دفاع کردن
advocate
U
حامی
advocate
طرفداری کردن
advocate
U
طرفدار
advocate
U
وکیل مدافع
lord advocate
U
دادستان کل مامور به اسکاتلند
devil's advocate
<idiom>
U
[ارائه استدلال مخالف]
devil's advocate
U
شریک شیطان
devil's advocate
U
کشیشی که اعمال و سوابق مردهای را که قرار است تقدیس شده و saint شود به طور انتقادی بررسی میکند تامبادا عیبی از قلم افتاده باشد
judge
U
حاکم
To go alone to the judge .
<proverb>
U
تنها به قاضى رفتن.
judge
U
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judge
U
خبره
judge
U
داوری کردن
judge
U
داور
judge
U
قاضی
judge
U
قضاوت کردن
judge
U
کارشناس
judge
U
داوری کردن فتوی دادن
judge
U
حکم دادن تشخیص دادن
judge
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judge
U
قاضی دادرس
judge
U
دادرس
Judge not , that ye be not judged.
<proverb>
U
قضاوت نکن ,تا مورد قضاوت قرار نگیرى.
net judge
U
داورتور
judge's stand
U
جایگاهداوری
field judge
U
داور میدان
service judge
U
داورسرویس
side judge
U
راهعبورجانبی
stroke judge
U
حرکتتوام بادستوپایحرفهای
turning judge
U
داوربرگشت
to bring somebody before the judge
U
کسی را در حضور قاضی آوردن
One must not judge by appearances .
U
بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
touch judge
U
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
judge by appearances
U
حکم به فاهر کردن
line judge
U
خطداوری
paddock judge
U
داور سرپرست اماده شدن اسبهای مسابقه
patrol judge
U
داور برج طول مسیر اسبدوانی
impeachment of a judge
U
رد دادرس
placing judge
U
داور خط پایان
puisne judge
U
دارو جز
ground judge
U
داور زمین شمشیربازی
puisne judge
U
قاضی پایین رتبه دادرس جز
back judge
U
داور در محوطه دفاعی
goal judge
U
داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
The judge will have the final say on the matter.
U
قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
can not judge a book by its cover
<idiom>
U
[چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
judge made law
U
نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
personal knowledge of the judge
U
علم قاضی
net cord judge
U
داور تور
foot fault judge
کمک داور
to bring the matter before a court
[the judge]
U
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
People tend to judge by appearances .
U
عقل مردم به چشمشان است
The judge remained an honest man all his life .
U
قاضی تمام عمرش درستکار ماند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com