English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
integrated reservoir operation U بهره برداری توام از چندمخزن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
integrated U یکپارچه
integrated U ای که حاوی گرده وسایل جانبی است که با هم سیستم کامپیوتری را تشکیل می دهند
integrated U محیط اداره که همه عملیات با کامپیوتر مرکزی انجام می شوند
integrated U NDSI
integrated U مودمی که بخش درونی سیستم باشد
integrated U نوعی طراحی مدار که قادر به تولید قط عات با توان پایین و کوچک است
integrated U برنامه مقلد که با سیستم عامل چند رسانهای کار میکند
integrated U روش سازمانی برای بازیابی و ورود داده با بیشترین کارایی
integrated U پایگاه داده که قادر به تامین اطلاعات برای نیازهای مختلف بدون داده افزودنه است
integrated U نرم افزار مثل سیستم عامل و پردازشگر کلمه که در سیستم کامپیوتری ذخیره شده است و طبق نیازهای سیستم است
integrated U جامع
reservoir U تانک
reservoir U انبار
reservoir U استخر
reservoir U مخزن
reservoir U اب انبار
reservoir U ذخیره مخزن اب
reservoir U خزانه
reservoir U سرباز احتیاط یا ذخیره روغن ذخیره توپ
integrated program U برنامه مجتمع
integrated revision U بررسی نهایی جداول سازمان و تجهیزات
integrated software U نرم افزار مجتمع
integrated staff U ستاد توام
integrated staff U ستاد یکپارچه ستاد التقاطی
integrated training U اموزش توام
integrated intensity U شدت کل
integrated intensity U شدت انتگرال گرفته شده
integrated defense U پدافند ازمناطق توام دفاعی
integrated defense U پدافند هوایی توام
integrated circuit U مدار مجتمع
integrated circuit U مدار مجتمع IC
integrated circuit U مداری که همه قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک نیمه هادی کوچک قرار دارند به وسیله روشهای حکاکی و شیمیایی
integrated circuit U ای سی
integrated program U برنامه مرتبط
integrated aircraft U هواپیمای یک پارچه
thermal reservoir U منبع گرما
water reservoir U اب انبار
water reservoir U دریاچه
thermal reservoir U منبع گرمایی
compensating reservoir U حوض واکاست
water reservoir U استخر
balancing reservoir U حوض موازنه
reservoir of knowledge U مخزن یا گنج دانش
compensating reservoir U حوض موازنه
reservoir pen U قلم خودنویس
reservoir pressure U فشار مخزن
the reservoir of a lamp U انبار لامپا
balancing reservoir U حوض واکاست
integrated data processing U پردازش داده مجتمع
integrated injection logic U IIL
integrated computer package U software integrated
integrated accounting package U بسته پیش نوشته حسابداری مجتمع
computer integrated manufactureing U کارخانه کاملا" اتوماتیک
monolithic integrated circuit U مدار مجتمع یکپارچه
total reservoir storage U گنجایش کل مخزن
useable reservoir storage U گنجایش مفید مخزن
mechanical energy reservoir U منبع انرژی الکتریکی
reservoir-nib pen U نوکقابلتعویض
small reservoir at well top U منبع
to come into operation U قابل اجرا شدن
one way only operation U عملکردتنها یک طرفه
either way operation U ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
either or operation U تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
to come into operation U کاربرد پذیر شدن
operation immediate U اقدام سریع
or operation U عمل یا
to come into operation U دایر شدن
operation U کارکرد
to come into operation U قانون شدن
to come into operation U قابل اجراشدن
to come into operation U بکار افتادن
not operation U عمل نقض
not operation U عمل نفی
co-operation U کار مشترک
one way only operation U عملکرد فقط یک طرفه
co-operation U همکاری مشترک
to come into operation U قانونی درست شدن
come into operation U قابل اجرا شدن
operation U عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation U 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
operation U گردش جنبش
operation U کار
operation U درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
operation U کارکردن با یک وسیله
operation U عمل جراحی
operation U کار کردن
operation U آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
operation U ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
operation U دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
operation U مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
operation U ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation U بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
operation U به اجرا
operation U سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation U بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
operation U بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation U عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation U عمل کردن
operation U فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
operation U عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation U عملیات
operation U عمل
operation U عملکرد
operation U بهره برداری
operation U وابسته به عمل عملکرد
operation U به کارانداختن
operation U دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
operation U اداره
operation U گرداندن
operation U گردش
operation U عمل جراحی عمل
operation U دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
operation research U تحقیق درعملیات
on line operation U عمل درون خطی
on line operation U عملکرد درون خطی
offline operation U عمل برون خطی
off line operation U عملکرد برون خطی
operation research U پژوهش عملیاتی
operation center U مرکز عملیات
operation analysis U عمل کاوی
operation code U کد عملیاتی
operation code U رمز عمل
operation annexes U پیوستهای عملیاتی
operation analysis U تحلیل عملکرد
online operation U عمل درون خطی
operation decoder U عمل گشا
operation decoder U عمل شناس
operation overlay U کالک عملیات
operation manager U مدیر عملیات
operation map U نقشه عملیات
operation of contract U نفوذ قرارداد
operation order U دستور عملیاتی
operation order U دستورعملیات
operation map U نقشه عملیاتی
operation overlay U کالک عملیاتی
one step operation U عمل تک مرحله
operation code U رمزالعمل
unary operation U عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
unary operation U عمل یگانی
two way simultaneous operation U عملکرد همزمان دو طرفه
two way alternate operation U عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
transformer operation U عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
transfer operation U عمل انتقال
the machine is in operation U ماشین در گردش است ماشین دایر است
the four fundamental operation U چهارعمل اصلی
unattended operation U عملکرد بی مراقب
unattended operation U سیستمی که بدون نیاز به اپراتور یا شخص دیگر برای بررسی کار میکند
to put something into operation U دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
binary operation U عمل دوتایی [ریاضی]
Operation room. U اتاق عمل ( بیمارستان )
A surgical operation . U عمل جراحی
operation keys U کلیدهایعملیات
unattended operation U عملکردبی مراقب
unattended operation U هملکرد مراقبت نشده
the breathing operation U کاردم زدن عمل تنفس
telephone operation U طرز کار تلفن کار تلفن
rescue operation U عملیات نجات
ready for operation U اماده کار
pseudo operation U عملواره
privieged operation U عمل ممتاز
point operation U عمل نقطهای
parallel operation U عملیات موازی
parallel operation U عملکرد موازی
parallel operation U عمل موازی
pseudo operation U شبه عمل
revenue operation U عملکرد
synchronous operation U عملیات همزمان
synchronous operation U عمل همگام
symmetry operation U عمل تقارن
surgical operation U دست کاری
surgical operation U عمل جراحی
string operation U عملکردرشتهای
string operation U عملیات رشتهای
serial operation U عملیات سری
serial operation U عمل نوبتی
telephone operation U عملکرد تلفن
cycle of operation U جریان عمل جنگ افزار
global operation U عملیات سراسری
dyadic operation U عمل دودویی با استفاده از دو عملوند دودویی
dyadic operation U عمل دوتایی
duplex operation U کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
dual operation U عمل همزاد
destructive operation U عملیات مخرب
dagger operation U عمل خنجری
autonomous operation U عملیات ازاد
cycle of operation U دوره عمل سلاح
conversational operation U عملیات محاورهای
dyadic operation U عملکرد دوتایی
base operation U عملیات پایگاهی
furnace operation U طرزکار کوره
furnace operation U عملکرد کوره
external operation U عملیات خارج از مملکت
external operation U عملیات خارجی
equivalence operation U عمل هم ارزی
emergency operation U کارکرد
emergency operation U بهره برداری اضطراری
attended operation U عملکرد با مراقب
autonomous operation U عملیات مستقل
contouring operation U فرم کاری
continous operation U عملکرد پایدار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com