English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 181 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
i read him to sleep U برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Read out the letter. Read the letter aloud. U نامه را بلند بخوان
sleep out U در محلی غیراز محل کار خود خوابیدن
sleep in U درمحل کار خود جای خواب داشتن
sleep U خواب رفتن خفتن
sleep U خوابیدن
sleep U خواب
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
sleep U وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
sleep U پیش از انجام کاری
sleep out U بیرون خوابیدن
to go to sleep U خوابیدن
get off to sleep U خواب رفتن
get off to sleep U خواب کردن خواباندن
go to sleep U اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
Beauty sleep . U خواب ناز
She wept herself to sleep . U آنقدر گریه کرد تا خوابش برد
sleep a wink <idiom> U یه لحظه چشم روی هم گذاشتن
profound sleep U خواب سنگین
paradoxical sleep U خواب تناقضی
to break the sleep U از خواب بیخواب کردن
i did not sleep a wink U مژه بهم نزدم
i did not sleep a wink U چشم بهم نزدم
deep sleep U مراحل سوم و چهارم خواب [روانشناسی]
deep sleep U خواب عمیق [روانشناسی]
he hummed me to sleep U زمزمه کرد تا من خوابم برد با زمزمه مرا خوابانید
He eats and sleep little . U کم خواب وخوراک است
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
sleep talking U خواب گفتاری
sleep walker U خوابیده شب روان
sleep walker U خوابیده رو
sleep walking U خوابیده گردی
sleep walking U خوابیده روی انتقال نومی
sleep was lost to me U خواب بمن حرام شد
to sing to sleep U با اواز یا لالایی خوابندن
they sankto sleep U خوابشان برد
to lull to sleep U خواب کردن
to lull to sleep U خواباندن
to rock to sleep U جنباندن
sleep deprivation U محرومیت از خواب
sleep center U مرکز خواب
to sleep like a baby <idiom> U مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
To sleep on ones side. U روی پهلو خوابیدن
beauty sleep U قیلوله
beauty sleep U خواب اضافی
beauty sleep U خواب پیش از نیمه شب
to sleep sound U خواب راحت یاسنگین رفتن
to sleep off my headach U باخواب سردردرابرطرف کردن
to sleep fast U رفتن
to sleep fast U خواب خوش
to sleep away one's time U بخواب گذراندن
to rock to sleep U خواب کردن
cat sleep U چرت روی صندلی
sleep spindles U دوکهای خواب
broken sleep U خواب بریده بریده
to lose sleep over something [someone] <idiom> U بخاطر چیزی [کسی] دلواپس بودن [صطلاح روزمره]
to lose sleep over something [someone] <idiom> U بخاطر چیزی [کسی] نگران بودن ا [صطلاح روزمره]
He will not sleep in a place which can get wt unde. <proverb> U جایى نمى خوابد که آب زیرش برود .
I just couldnt go back to sleep again. خواب از سرم پرید.
I couldnt get to sleep last night. U دیشب خوابم نمی برد
Sleep (lie down) on your back. U به پشت بخوابید
I didnt sleep a wink. U خواب به چشمم نیامد
slow-wave sleep [SWS] U مراحل سوم و چهارم خواب [روانشناسی]
The Watchmans sleep is the thiefs lantern . <proverb> U چراغ دزد خواب پاسبان است .
sweet words (voice,sleep U کلمات ( صدا خواب )شیرین
slow-wave sleep [SWS] U خواب عمیق [روانشناسی]
read U گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
read U وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست
read U بازیابی داده از رسانه ذخیره سازی
read U بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود
read U گیرندهای که میتواند داده از سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فالاپی دیسک بخواند یا بنویسد
read U وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
read U ترتیب رویدادها برای ذخیره و بازیابی داده
read U تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
read U کانال حمل داده که در دو جهت حرکت میکند
read U مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read U سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
to read too much into U تفسیر ناموجه کردن
to read off U از روی چیزی خواندن بلندخواندن
read U 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
read U قرائت کردن
read U خواندن
read U تعبیر کردن
read U استنباط کردن
read U رسانه ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن است
read U خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
read U عملیات خواندن که در آن داده ذخیره شده پس از بازیابی پک میشود
to read out U بلند خواندن
read out U بازخوانی
well-read U با اطلاع
to read through something U چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read over something U چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read through something U چیزی را کاملا خواندن
to read over something U چیزی را کاملا خواندن
read U بازخواندن
Read me right ... U من را درست درک بکن ...
well-read U اهل مطالعه و تحقیق
well read U با اطلاع
read only U فقط خواندنی
read only U تنها خواندنی
read in U ارسالی داده از منبع خارجی به کامپیوتر اصلی
well read U اهل مطالعه و تحقیق
read U اسکن کردن متن چاپ شده
Read the story U فرم تریو
I read through the letter. U من این نامه را کاملا میخوانم.
lip read U لب خواندن
to sight-read something U از روی ورقه [نت موسیقی] آلت موسیقی بازی کردن
write once read many U چند باربخوان
write once read many U چند بار بازیاب
to read wrong U اشتباه [ی] خواندن
write once read many U یکبار نویس
He can neither read nor write. U نه می تواند بخواند نه بنویسد
read between the lines <idiom> U پیدا کردن مفهوم ضمنی
to read one a lesson U بکسی نصیحت کردن
lip-read U لب خواندن
he can read the sky U ستاره شناس است
he cannot read or write U خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he could read the future U خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he read other than distinctly U شمرده نخواند
he read other than distinctly U همه جورخوانده جز شمرده
i had a quiet read U فرصت پیدا کردم
i had a quiet read U که باارامش چیز بخوانم
nondestructive read U خواندن غیرمخرب
read head U نوک خواندن
read head U نوک خواننده
digital read out U نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
lip read U کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
destructive read out U بازخوانی مخرب
lip-read U کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
sight read U بدون مطالعه قبلی خواندن
sight read U بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight read U فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-read U بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-read U بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-read U فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
backward read U یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
deep read U بسیار خوانده
deep read U با اطلاع
destructive read U خواندن مخرب
read head U هد خواندن راس خواندن
read ink U ink nonreflective
scatter read U دستیابی وخواندن داده ذخیره شده در محلهای مختلف
read/write U خواندن- نوشتن
scatter read U پراکنده خوانی
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
reed or read U شیر دادن
to read between the lines U معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
read strobe U بارقه خواندن
to read one a lecture U کسیرا سرزنش کردن
read pulse U تپش خواندن
to read one a lesson U کسیرا اندرزدادن
read mostly memory U حافظه بیشتر خواندنی
read only memory U حافظه فقط خواندنی
to read a book U کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
read only storage U انباره فقط خواندنی
read/write head U هدخواندن- نوشتن
read/write file U فایل خواندنی / نوشتنی
control read only memory U حافظه فقط خواندنی کنترلی
commonly read paper U روزنامه کثیر الانتشار
read/write memory U حافظه خواندنی / نوشتنی
the bill was read for the first time U شور اول لایحه تمام شد
read the riot act <idiom> U به کسی هشدار دادن
read/write head U نوک خواندن / نوشتن
to read people's hands U کف بینی کردن
read write privilege U امتیاز خواندن- نوشتن
Every one is supposed to know to read and write . U فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
programmable read only memory U حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
read restore cycle U چرخه خواندن و ترمیم
read write cycle U چرخه خواندن و نوشتن
fusible read only memory U MORP که از ماتریسی از اتصالات موجود تشکیل شده که به طور انتخابی به برنامه وصل می شوند
direct read after write U خواندن مستقیم پس از نوشتن
read write head U نوک خواندن و نوشتن
I premise that you did read this article. U من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
To read someone s mind (thoughts). U فکر کسی را خواندن
I assume that you did read this article. U من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
scatter read gather write U خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
read-only memory (ROM) module U خواندنحافظه
the heart's letter is read in the eyes <proverb> U رنگ رخساره نشان می دهد از سر ضمیر
electrically erasable read only memory U حافظه الکترونیکی پاک شدنی فقط خواندنی
erasable programmable read only memory U eprom
He has read the book from cover to cover . U کتاب رااز اول تا آخر خوانده است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com