English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 141 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
holding costs U مخارج نگهداری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
holding U نقض مقررات
holding U متصرفی اجاره داری
holding U سهام
holding U گرفتن بازیگر ماندن غیرمجاز توپ والیبال در دست صیقلی بودن مسیرگوی بولینگ
holding U نگهداری
holding U دراختیار داشتن دارایی
holding U تملک
holding U در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
self holding U خودنگهدار
holding U دارایی
holding U مایملک
holding U ملک متصرفی
holding U موجودی
holding U دارائی
holding U دارائی سهام
holding capacity U فرفیت نگهداری
holding attack U تک بازدارنده
holding attack U تک متوقف کننده
holding attack U تک تثبیت کننده
holding area U منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
holding and hitting U گرفتن حریف و ضربه زدن
holding anchorage U لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
holding a session U اجلاس
holding coil U پیچک نگهدارنده
holding company U شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
holding flange U لبه نگهدارنده
holding contacts U کنتاکتهای جریانپای
holding company U شرکت در سرمایه گذاری درسهام
holding company U شرکتی که سایر شرکتها را تحت کنترل دارد
holding company U کمپانی مسلط
holding company U شرکت سرمایه گذاری درسهام
holding company U شرکت مالک
holding force U نیروی تثبیت کننده
holding force U نیروی بازدارنده
holding ground U گیرایی کف دریا
holding company U شرکت مرکزی
holding timekeeper U زماننگهدار
share holding U سرمایه گذاری در سهام
holding position U وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن
What is holding it up ? what is the snag? U گیر کار کجاست ؟
holding area U منطقه توقف موقت [هوا فضا] [هوانوردی ]
holding time U زمان نگهداری
holding time U زمان صرف شده
holding station U محوطه نگهداری زخمیها وبیماران بطور موقت
holding ground U محوطه نگهدارنده لنگر
to have a holding in a company U در شرکتی دارائی سهام داشتن
holding magnet U گیره مغناطیسی
holding pattern U کنترل هواپیما برای پرواز دریک مسیر پیش بینی شده
holding point U نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
holding company U شرکت صاحب سهم
induction holding furnace U کوره گرم نگهدار القائی
isothermal holding furnace U کوره هم دمایی
holding area marking U نشانگرمنطقهغیرمجاز
leave (someone) holding the bag <idiom> U تقصیر راگردن کسی دیگری انداختن
centre holding variation U واریاسیون حفظ مرکز درجوئوکو پیانو
to beg [of a dog holding up front paws] U التماس کردن [سگی با بالا بردن پنجه های جلویی]
costs U خسارت دادرسی
on costs U هزینههای غیرمستقیم
on costs U هزنههای ثابت
with costs U با هزینه دادرسی
with costs U بعلاوه هزینه دادرسی
costs U هزینه دادرسی
overall costs U هزینه کامل
overall costs U هزینه کلی
at all [any] costs <adv.> U در هر حال [بی شرط]
taxation of costs U ارزیابی هزینههای دعوی
taxation of costs U مالیات هزینه دادرسی
tangible costs U هزینههای محسوس هزینههای مرئی هزینههای عینی
supplementary costs U هزینههای اضافی
supplementary costs U هزینههای مکمل
storage costs U هزینههای انبارداری
standard costs U هزینههای نرمال
standard costs U هزینههای استاندارد
spillover costs U عوارض منفی خارجی
I must get hold of her at all costs. U بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
spillover costs U هزینههای خارجی
to carry costs U هزینه مرافعه دادن
transaction costs U هزینههای معاملاتی
total costs U هزینه کامل
At all costs . At any price . U به هر قیمتی که شده
construction costs U هزینه های ساختمان
running costs U پرداختروزانهپول
construction costs U هزینه های ساخت و ساز
total costs U هزینه کلی
What costs little is little esteemed . <proverb> U آنچه کم بهاست ارج کمترى دارد .
wage costs U مخارج دستمزد
valuation of costs U ارزش گذاری هزینه ها
It costs quite a bit . U کلی پولش می شود
average costs U معدل هزینه کل محصولات
estimate of costs U تخمین مخارج
fixed costs U هزینههای ثابت
fixed costs U هزینههای سرمایهای
fixed costs U هزینههای که وابسته به حجم تولید نمیباشد
historical costs U هزینه اولیه
historical costs U هزینه واقعی
implicit costs U هزینههای ضمنی
environmental costs U مضار زیست محیطی
design costs U هزینههای طراحی
costs of proceedings U هزینه دادرسی
avoidable costs U هزینههای قابل اجتناب
bill of costs U صورت هزینه دادرسی
building costs U هزینههای ساختمان
carriage costs U هزینه باربری
carriage costs U هزینه حمل و نقل
comparative costs U هزینههای نسبی
costs arabicus U قسط شیرینی
costs of proceedings U مخارج عدلیه
implicit costs U هزینههای نامرئی
internalization of costs U داخلی کردن هزینه ها
joint costs U هزینههای مشترک
real costs U هزینههای واقعی
recurring costs U هزینههای تکرار شونده
secondary costs U هزینههای غیر مستقیم یاثانوی
overhead costs U هزینههای عمومی
overhead costs U هزینههای حاشیهای
overhead costs U هزینههای اضافی
security for costs U تامین هزینه دعوی
overhead costs U هزینههای بالاسری
prime costs U هزینههای اولیه
joint costs U هزینه مشترک
selling costs U هزینههای فروش
material costs U هزینههای مواد
selling costs U هزینههای فروش کالا
operational costs U هزینههای عملیاتی
ordering costs U هزینههای مربوط به سفارش کالا
ordering costs U هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
costs and arm and a leg <idiom> U خیلی گرونه
costs an arm and a leg <idiom> U [فوق العاده پرخرج یا گران]
additional costs [expenses] U هزینه نهایی
additional costs [expenses] U هزینه های اضافی
life cycle costs U هزینههای دوره عمر یک محصول
free of shipping costs <adj.> U ارسال مجانی
measurement of benefits and costs U اندازه گیری منافع و هزینه ها
to fix a person with costs U هزینهای رابگردن کسی گذاشتن
direct materials costs U هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
free of shipping costs <adj.> U حمل رایگان
free of forwarding costs <adj.> U ارسال رایگان
free of shipping costs <adj.> U ارسال رایگان
free of forwarding costs <adj.> U ارسال مجانی
free of forwarding costs <adj.> U حمل رایگان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com