English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 83 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
he is years senior to me U اودوسال ازمن بزرگتریاجلوتراست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years. U ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
senior U بالاتر بالارتبه
senior U مهتر
senior U ارشد
senior U قدیمی
senior U تنیس باز سالمند
senior U مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
senior U بزرگتر
senior members U اعضای بالارتبه یا ارشد
senior officer U ارشدترین افسران
senior officer U افسر ارشد
senior officers U افسران ارشدیا بالارتبه
senior citizen U شهروند سالخورده
senior citizen U بازنشسته
senior citizen U پیرانسال
senior citizens U شهروند سالخورده
senior citizens U بازنشسته
senior citizens U پیرانسال
senior technical college U دانشگاه فناوری
senior high school U مدرسه متوسطه
senior officer afloat U ارشدترین افسر حاضر در ناو
senior master sergeant U سرگروهبان
senior chief petty officer U ناوبان یکم
my a is 0 years U من 04سال دارم
my a is 0 years U چهل سال ازعمرمن می گذرد
my a is 0 years U سن من 04سال است
getting on in years U پا به سن گذاشتن
I've been doing it for nine years. U من این کار نه سالی هست که انجام میدهم.
I am over 50 years old. U من ۵۰ سال بیشتر دارم.
get on in years <idiom> U به سن پیری رسیدن
the last two years U دوسال اخیر یا گذشته
these two years U این دوساله
three whole years U سه سال تمام
in years U مسن
about two years U تقریبا`
he is 0 years old U او ده سال دارد
he is 0 years old U او ده ساله است
years U حق انتفاع محدودبه چند سال
in years U سالخورده
about two years U تقریبا` دو سال
years U حق رقبی
I have been working here for years. U سالهاست دراینجا کار می کنم
You are 5 years younger than me. U شما ۵ سال جوان تر از من هستید.
financial years U سال مالی
fiscal years U سال مالی
Seven solid years. U هفت سال تمام (پیاپی،آز گار )
Many years passed . U چندین سال گذشت
To be gettingh on in years. U پا به سن گذاشتن
We'll need 10 years at a [the] minimum. U ما کمکمش به ۱۰ سال [برای این کار] نیاز داریم.
leap years U سال های کبیسه
intercalary years U سال های کبیسه
leap years U سال کبیسه
light-years U سال نوری
man years U نفر در سال
not in a thousand years <idiom> U صد سال آزگار
a few years back <adv.> U چند سال پیش
fiscal years U سال مالی سال جاری
estate for years U حق رقبی
full of years U سالخورده
of mature years U سالخورده
stricken in years U سالخورده
grow in years U سالخورده شدن
past years U سالهای گذشته
over a number of years U در طی چند سال
of ripe years U پابسن گذاشته
of ripe years U کامل
of late years U دراین چند سال گذشته
he is scarcely 0 years old U جخت اگر بیست سال د اشته باشد
in subsequent years U د رسالهای بعد
application years U مدتی که یک دستگاه میتواند کارکند
to grow in years U پابسن گذاشتن
to grow in years U سالخورده شدن
fiscal years U دوره مالی
to wear one's years well U ماندن
tenant for years U شخص دارای حق رقبی
ten years old U ده ساله
some years ago U چند سال پیش
application years U عمر مفید یک دستگاه
to wear one's years well U خوب ماندن جوان
He has been a beggar for a hundred years; yet he d. <proverb> U صد سال گدائى مى کند هنوز شب جمعه را نمى داند .
The contract has a few years to run . U به انقضای قرار داد چند سال مانده
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence. U قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com