Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 121 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
he has passed the chair
U
ریاست داشته است
he has passed the chair
U
رئیس بوده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to take a chair
U
نشستن
take the chair
U
ریاست انجمنی را بر عهده داشتن
take the chair
U
ریاست انجمنی را دارا بودن
chair
U
خرک
my chair was next his
U
صندلی من پهلوی صندلی اوبود
chair
U
مقر
chair
U
کرسی استادی در دانشگاه
chair
U
صندلی
chair
U
برکرسی یاصندلی نشاندن
wing chair
U
مبل دارای پشتی و دستههای چوبی و سفت
rocking chair
U
صندلی تاب صندلی راحتی تکان خور
high chair
U
صندلی پایه بلند غذا خوری بچه
electric chair
U
صندلی اعدام الکتریکی
electric chair
U
اعدام بوسیله برق
an odd chair
U
صندلی تکی
to bottom a chair
U
ته انداختن بصندلی
to fill the chair
U
ریاست کردن
to fill the chair
U
برکرسی نشستن
office chair
U
مبل اداری
sedan chair
U
تخت روان یکنفره
twisboat chair
U
قایق- صندلی تابدار
walking chair
U
چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
wheel chair
U
صندلی چرخ دار
windsor chair
U
صندلی دارای پشتی منحنی
an odd chair
U
صندلی که پنج تای دیگر جور خود نداشته باشد
arm chair
U
صندلی دسته دار
night chair
U
صندلی سوراخ دار برای قضای حاجت در شب
swivel chair
U
صندلی چرخان
rocking chair
U
صندلی گهوارهای
he nestles in the chair
U
است
he nestles in the chair
U
در صندلی غنوده
hammock chair
U
صندلی راحتی تاشوکه پشت ان پارچه ایست
elbow chair
U
صندلی دسته دار
deck chair
U
صندلی حصیری تاشو
curule chair
U
صندلی عاج نشان
curule chair
U
کرسی عاج
club chair
U
صندلی دسته دار بزرگ
camp chair
U
صندلی سفری صندلی صحرایی
camp chair
U
صندلی تاشونده
boatswain's chair
U
صندلی نقاله
barrel chair
U
صندلی فنری که پشتش سفت ومقعر است
arm chair
U
صندلی راحتی
morris chair
U
صندلی راحتی
cabriole chair
U
مبلاستیل
easy chair
U
صندلی راحت
fishing chair
U
صندلی در قایق ماهیگیری
gestatoraial chair
U
کرسی حامل پاپ
chair-rail
U
[قرنیز دور تا دور دیوار شبیه پایه ستون]
office chair
U
صندلی اداری
Wassily chair
U
صندلیفلزی
typist's chair
U
صندلیتایپیست
slide chair
U
مقرغلافمتحرک
step chair
U
صندلیپلهدار
folding chair
U
صندلیتاشو
director's chair
U
صندلیمدیر
types of chair
U
انواعصندلی
office swivel chair
U
صندلی گردان اداری
bean bag chair
U
صندلیکیسهایراحتی
passed
<adj.>
<past-p.>
U
پذیرفته شده
passed
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
passed
<adj.>
<past-p.>
U
تصویب شده
passed
<adj.>
<past-p.>
U
تایید شده
passed
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
passed
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
passed
<adj.>
<past-p.>
U
تصدیق شده
passed
U
گذشتن
passed
U
پروانه
passed
U
جواز گذرنامه
passed
U
بلیط
passed
U
گذراندن تصویب شدن
passed
U
جواز
passed
U
کلمه عبور
passed
U
عبورکردن
passed
U
گذرگاه کارت عبور گذراندن
passed
U
معبر جنگی
passed
U
اجازه عبور
passed
U
مسیر کوتاه جنگی
passed
U
گردنه
passed
U
گردونه گدوک
passed
U
راه
passed
U
عبور کردن
passed
U
رد شدن سپری شدن
passed
U
تصویب کردن قبول شدن
passed
U
رخ دادن
passed
U
قبول کردن
passed
U
تمام شدن
passed
U
وفات کردن
passed
U
پاس
passed
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
passed
U
پاس دادن
passed
U
رایج شدن
passed
U
گذر عبور
passed
U
گذرگاه
passed
U
معبر
passed
U
عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
passed
U
انتقال یافتن منتقل شدن
he passed hence
U
ازاین جهان رخت بربست
he passed hence
U
این جهان را بدرود گفت
passed
U
برنامه اسمبلر که کد اصلی را در یک عمل ترجمه میکند
passed
U
اجتناب کردن
passed
U
1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
passed
U
گذر
passed
U
گذراندن
passed
U
یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
passed
U
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
passed
U
یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
passed
U
رد کردن چوب امدادی
passed
U
تصویب شدن
passed
U
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passed pawn
U
پیاده رونده یا پاسه شطرنج
Many years passed .
U
چندین سال گذشت
It passed over my head.
U
از بالای سرم رد شد
He passed the ball on to his teammate.
U
او
[مرد]
توپ را به هم تیمی اش پاس داد.
How many students passed the exam?
U
چند نفر در امتحان قبول شدند؟
i passed an uneasy night
U
ناراحت بودم
i passed an uneasy night
U
دیشب
protected passed pawn
U
پیاده رونده محافظت شده
i passed an uneasy night
U
شب بدی گذراندم
I stayed in concealment until the danger passed.
U
خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com