English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hard laid U سفت تابیده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. U اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
laid on <past-p.> U منظور شده
laid up U مریضدربسترخوابیده
new laid U تازه
laid up <idiom> U بستری دررختخواب
new-laid U تازه گذاشته
new-laid U تازه
new laid U تازه گذاشته
to be laid up with something U از چیزی مریض شدن
laid on <past-p.> U تعیین شده
to be laid up with something U بیماری گرفتن
laid on <past-p.> U اختصاص داده شده
laid U زمان گذشته و اسم مفعول lay
twice laid U ساخته شده از انتهای رشتههای طناب
laid on <past-p.> U تهیه شده
laid up in bed U وضع طبیعی راه پیچیدگی
laid up in bed U پیشه ویژه رشته
soft laid U نرم تابیده
laid-back U خونسرد
laid up in bed U وضع
laid up in bed U بستری
shroud laid U تشکیل شده از چهار رشته چهاررشتهای
deep laid U امیخته به زیرکی یا حیله نهانی
deep laid U موذیانه
She laid the book aside . U کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
laid paper U کاغذی که در متن اصلی ان خطوط موازی وجود داشته باشد
laid-back U آرام
laid-back U بیشتاب
I was laid low with the flu. U آنفولانزا من را خیلی ضعیف کرد.
The jewels were laid out beautifully. U جواهرات رابطرز زیبایی چیده بودند
I have laid up my car for repairs. U اتوموبیلم را برای تعمیرات خوابانده ام
He has laid hands on these lands. U دست انداخته روی این اراضی
hawse laid rope U طناب سه لا
hawse laid rope U طناب سه بند
dry laid masonry U بنائی خشکه چین
dry laid masonry U فکافته خشکه چینی
A curse has been laid on the family . U خانواده لعنت شده یی است
cable laid rope U طنابیکه ازسه رشته سه لایی بافته شده باشد
shroud laid rope U طناب چهارلا
the scene is laid in paris U درپاریس قرارداده شده است
shroud laid rope U طناب چهاربند
the scene is laid in paris U جای وقوع
cold laid mixture U اسفالت سرد
The dust was laid ( settled ) . U گرد وخاک نشست
The scene of the nover is laid in scotland. U صحنه داستان دراسکاتلند است
He laid down his life in the service of his country . U عمرش را درراه خدمت به وطن صرف کرد
hard U متن چاپ شدن یا کپی اطلاعات در سیستم یا کامپیوتر به صورت خوانا.
hard U خطای موقت در سیستم
hard U خطا
hard by U نزدیک
hard U که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
hard U تختهای که حاوی درایو دیسک سخت و واسط های الکترونیکی لزم است که قابل نصب در اتصال سیستم است
I am hard at it . U سخت مشغولم
hard U بشدت
hard U بسرعت
hard U مستقیما درمسیر موردنظر
hard by U درنزدیکی
hard right U اعضایتندرویحزبسیاسی
hard to please U نازک نارنجی سخت راضی شو
hard to please U مشکل پسند
hard U مدل کامپیوتر با دیسک سخت
come down hard on <idiom> U به سختی تنبه کردن
hard U خسیس درمضیقه
However hard he tried ... U با این وجود که او [مرد] سخت تلاش کرد ...
hard U مشکل شدید
hard of d. U ناگوارا
hard of d. U دیرهضم
it is hard to say U به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
hard U دشوار
hard U سفت
hard U که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hard U سخت
hard-up U جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard up U جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard U سخت در مقابل نرم
it is not very hard U چندان سخت نیست
hard on (someone/something) <idiom> U آزار دادن کسی یا چیزی
hard U زمخت
hard up <idiom> U کمبود پول
it is hard to say U نمیتوان گفت
hard U یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
i hard him out U سخنانش را تا اخر گوش داده ام
hard U سخت گیر نامطبوع
hard U قوی
to try hard to do something U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
hard U که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard U دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
hard U کدی در متن کلمه پرداز که انتهای پاراگراف را نشان میدهد
hard wood U چوب جنگلی
hard wing U بال صلب
hard shell U سخت پوست
hard wood U چوب سفت
hard wood U چوب بادوام
hard wood U چوب سخت
hold hard U صبر کنید
hard working U پرکار
hard working U زحمت کش
hard x ray U پرتو ایکس سخت
hard wheat U گندم ماکارونی دارای مقدارگلوتن زیادی است
hard water U اب سنگین
hard stand U بارانداز داخل فرودگاه محل پارک اسفالت شده برای خودروها
hard stand U بارانداز هوایی
hard space U فاصله واصل
hard solder U جوش سخت
hard solder U لحیم سخت
hard solder U لحیم برنجی
hard soil U رویه محکم
hard soil U خاک سفت
hard set U ثابت شده
hard set U سفت شده
hard soil U زمین سفت
hard shell U متعصب
hard shell U سخت
hard starboard U سمت ناو را بسمت مغناطیسی اعلام شده تغییر دهید
hard starboard U ناو رابا چرخش سریع بسمت پاشنه بگردانید
hard stock U اجر سخت
hard water U اب سخت
hard ware U فلز الات
hard ware U فروف فلزی
hard vacuum U خلاء سخت
hard tube U لامپ سخت
hard times U هنگام تنگدستی
hard times U روزگارسخت
hard surface U سخت کردن سطحی
hold hard U عجله نکنید
hard surface U اجرفرش کردن سنگفرش کردن
hard surface U رافرش کردن
hard surface U سطح چیزی
hard superconductor U ابر رسانای سخت
hard shell U کاسه دار
hard roe U اشبل [تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی] [ماهیگیری]
hard shouder U شانه راست
hard-nosed <idiom> U سرسخت بودن
hard feelings <idiom> U عصب وخشم
hard as nails <idiom> U ازلحاظ جسمانی قوی درشت وسخت
To do something the hard way . to do something in a roundabout way. U لقمه را از دور سر توی دهان گذاشتن
These coins are very hard to come by . U این سکه ها دیگه گیر نمی آیند
He is hard of hearing. U گوشش سنگین است (شنوائی اش کم است )
It is as hard as rock. U مثل سنگ سفت است
It was raining hard. U باران سختی می با رید
I had a very hard time ot it. U دراینکار پوستم کنده شد
rock-hard U بینهایتسخت
hard-won U رسیدنبههدفی
hard pressed <idiom> U بارمسئولیت ووفیفه
hard sell <idiom> U باپشتکاروسعی چیزی رافروختن
to work hard U سخت و با زحمت زیاد کار کردن [اصطلاح روزمره]
hard roe U أشپل [تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی] [ماهیگیری]
hard-bitten <adj.> U سرد و گرم چشیده
hard pressed <adj.> U دست تنگ
Hard architecture U [ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
hard spun U [نخ با تاب زیاد با زاویه ای معادل سی تا چهل و پنج درجه نسبت به محور عمودی]
hard drive U دستگاه دیسک سخت [رایانه شناسی]
hard drink U مشروب قوی و پر الکل
hard time U روزگار سخت
hard-wearing U قویوبادوام
hard-hit U درگیرمشکلی
hard line U افراط آمیز
hard line U سختگیرانه
hard line U سرسختانه
hard line U یکدنده
hard line U انعطافناپذیر
hard line U خمشناپذیر
hard line U سخت
to run any one hard U کسیرا سخت دنبال کردن
to die hard U دیرجان کندن
to die hard U سخت مردن
to bear hard U زوراوردن
to bear hard U جفاکردن
hard-hitting U پرتکاپو
hard-hitting U سختکوش
hard-hitting U پر جوش و خروش
hard-drinking U معتادبهالکل
hard porn U هرزهنگاریPornographyکهاعمالجنسیراواضح سریع و بصورت ناخوشایند نمایشمیدهد
hard left U اعضایتندرویحزبسیاسی
hard drink U نوشیدنیباالکلزیاد
hard hat U کلاهایمنی
hard-nosed U پشت همانداز
hard-nosed U ارغه
hard-nosed U زرنگ و واقعبین
hard-nosed U لجباز
hard-nosed U خودرای
hard-nosed U یک دنده
hard-nosed U سرسخت
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
hard set U منقبض شده
hard colors U رنگهای سنگین
hard bitten U سرسخت
hard bitten U سگ خو
hard bill U پرندگان سخت منقار
hard bested U درگرفتار
hard bested U درفشار
hard of belief U دیر باور
hard shoulder U شانه تحکیم شده
hard beach U قسمت مستحکم ساحل یا اسکله اسکله روسازی شده
hard shoulder U شانه تثبیت شده
hard beach U ساحل مستحکم
hard base U باز سختbaseball
hard base U سکوی پرتاب موشک ضد ترکش اتمی
hard base U سکوی پرتاب مستحکم
hard ball U baseball =
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com