Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hard disks
U
دیسک سخت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
U
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
disks
U
صفحه
disks
U
دایره
disks
U
گرده قرص
disks
U
صفحه هالتر
disks
U
صفحه مدور سطح پوشیده از مادهای که مغناطیسی میشود
disks
U
دیسک
disks
U
گرده
floppy disks
U
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disks
U
ترکیب وسایل سخت افزاری و نرم افزاری که عملیات خواندن / نوشتن را در دیسک درایوی کامپیوتر کنترل میکند
floppy disks
U
گرده لرزان
floppy disks
U
کوچکترین فضا روی دیسک
floppy disks
U
مغناطیسی که توسط کامپیوتر جداگانه قابل آدرس دهی است
floppy disks
U
حلقه متمادی نوار برای ذخیره سازی
floppy disks
U
گرده لغزان
floppy disks
U
دیسک لغزان دیسک لرزان
floppy disks
U
فلاپی دیسک دیسک نرم
to try hard to do something
U
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
hard right
U
اعضایتندرویحزبسیاسی
I am hard at it .
U
سخت مشغولم
it is hard to say
U
به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
come down hard on
<idiom>
U
به سختی تنبه کردن
hard to please
U
مشکل پسند
hard to please
U
نازک نارنجی سخت راضی شو
hard on (someone/something)
<idiom>
U
آزار دادن کسی یا چیزی
it is hard to say
U
نمیتوان گفت
it is not very hard
U
چندان سخت نیست
hard of d.
U
ناگوارا
hard up
<idiom>
U
کمبود پول
hard of d.
U
دیرهضم
hard up
U
جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard by
U
نزدیک
hard by
U
درنزدیکی
However hard he tried ...
U
با این وجود که او
[مرد]
سخت تلاش کرد ...
i hard him out
U
سخنانش را تا اخر گوش داده ام
hard
U
سخت
hard
U
مدل کامپیوتر با دیسک سخت
hard
U
زمخت
hard
U
مستقیما درمسیر موردنظر
hard
U
بسرعت
hard
U
بشدت
hard
U
خسیس درمضیقه
hard
U
سخت گیر نامطبوع
hard
U
سفت
hard
U
قوی
hard
U
مشکل شدید
hard
U
دشوار
hard
U
تختهای که حاوی درایو دیسک سخت و واسط های الکترونیکی لزم است که قابل نصب در اتصال سیستم است
hard
U
متن چاپ شدن یا کپی اطلاعات در سیستم یا کامپیوتر به صورت خوانا.
hard-up
U
جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
hard
U
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hard
U
سخت در مقابل نرم
hard
U
دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
hard
U
کدی در متن کلمه پرداز که انتهای پاراگراف را نشان میدهد
hard
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard
U
یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
hard
U
که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
hard
U
خطا
hard
U
خطای موقت در سیستم
hard stock
U
اجر سخت
hard water
U
اب سنگین
hard wood
U
چوب بادوام
hard surface
U
سطح چیزی
hard wheat
U
گندم ماکارونی دارای مقدارگلوتن زیادی است
hard wood
U
چوب جنگلی
hard wood
U
چوب سخت
hard working
U
پرکار
hard starboard
U
ناو رابا چرخش سریع بسمت پاشنه بگردانید
hard superconductor
U
ابر رسانای سخت
hard tube
U
لامپ سخت
hard surface
U
رافرش کردن
hard vacuum
U
خلاء سخت
hard ware
U
فروف فلزی
hard wood
U
چوب سفت
hard wing
U
بال صلب
hard times
U
هنگام تنگدستی
hard times
U
روزگارسخت
hard water
U
اب سخت
hard ware
U
فلز الات
hard surface
U
سخت کردن سطحی
hard surface
U
اجرفرش کردن سنگفرش کردن
hard starboard
U
سمت ناو را بسمت مغناطیسی اعلام شده تغییر دهید
hard stand
U
بارانداز داخل فرودگاه محل پارک اسفالت شده برای خودروها
hard stand
U
بارانداز هوایی
hard sectored
U
دیسک لرزانی که در ان سوراخهایی به منظور تعیین حدود هر قطاع یا بخش تعبیه و منگنه شده است
hard sector
U
قطاع سخت افزاری
hard sauce
U
مخلوطی از خامه وشکروچاشنی
hard rubber
U
لاستیک سخت
hard radiation
U
تابش یا پرتو سخت
hard pan
U
قشر سنگی شده
hard mouthed
U
سرکش
hard mouthed
U
خودسر
hard mouthed
U
بدلگام
hard mouthed
U
بد دهنه
hard mouth
U
بد لگامی
hard mouth
U
بد دهنگی
hard sectoring
U
می دیسک که هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود و گاهی توسط مجموعهای نقاط پانچ شده اطراف hub مرکزی صورت می گیرد که هر سوراخ شروع سکتور ران نشان میدهد
hard set
U
سخت شده
hard set
U
منقبض شده
hard space
U
فاصله واصل
hard solder
U
جوش سخت
hard solder
U
لحیم سخت
hard solder
U
لحیم برنجی
hard soil
U
رویه محکم
hard soil
U
خاک سفت
hard soil
U
زمین سفت
hard shell
U
متعصب
hard shell
U
سخت
hard shell
U
کاسه دار
hard shell
U
سخت پوست
hard set
U
سفت شده
hard set
U
ثابت شده
hard maple
U
افرای قندی قند افرا
hard working
U
زحمت کش
hard shouder
U
شانه راست
hard pressed
<idiom>
U
بارمسئولیت ووفیفه
hard-nosed
<idiom>
U
سرسخت بودن
hard feelings
<idiom>
U
عصب وخشم
hard as nails
<idiom>
U
ازلحاظ جسمانی قوی درشت وسخت
hard-hitting
U
پرتکاپو
To do something the hard way . to do something in a roundabout way.
U
لقمه را از دور سر توی دهان گذاشتن
These coins are very hard to come by .
U
این سکه ها دیگه گیر نمی آیند
He is hard of hearing.
U
گوشش سنگین است (شنوائی اش کم است )
It is as hard as rock.
U
مثل سنگ سفت است
I had a very hard time ot it.
U
دراینکار پوستم کنده شد
rock-hard
U
بینهایتسخت
hard-won
U
رسیدنبههدفی
hard-wearing
U
قویوبادوام
hard sell
<idiom>
U
باپشتکاروسعی چیزی رافروختن
to work hard
U
سخت و با زحمت زیاد کار کردن
[اصطلاح روزمره]
hard roe
U
اشبل
[تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی]
[ماهیگیری]
hard roe
U
أشپل
[تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی]
[ماهیگیری]
hard-bitten
<adj.>
U
سرد و گرم چشیده
hard pressed
<adj.>
U
دست تنگ
Hard architecture
U
[ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
hard spun
U
[نخ با تاب زیاد با زاویه ای معادل سی تا چهل و پنج درجه نسبت به محور عمودی]
hard drive
U
دستگاه دیسک سخت
[رایانه شناسی]
hard drink
U
مشروب قوی و پر الکل
hard time
U
روزگار سخت
hard-hit
U
درگیرمشکلی
hard-drinking
U
معتادبهالکل
hard porn
U
هرزهنگاریPornographyکهاعمالجنسیراواضح سریع و بصورت ناخوشایند نمایشمیدهد
hard line
U
یکدنده
hard line
U
انعطافناپذیر
hard line
U
خمشناپذیر
hard line
U
سخت
to run any one hard
U
کسیرا سخت دنبال کردن
to die hard
U
دیرجان کندن
to die hard
U
سخت مردن
to bear hard
U
زوراوردن
to bear hard
U
جفاکردن
to be hard put to it
U
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
It was raining hard.
U
باران سختی می با رید
hold hard
U
عجله نکنید
hold hard
U
صبر کنید
hard line
U
سرسختانه
hard line
U
سختگیرانه
hard left
U
اعضایتندرویحزبسیاسی
hard drink
U
نوشیدنیباالکلزیاد
hard hat
U
کلاهایمنی
hard-nosed
U
پشت همانداز
hard-nosed
U
ارغه
hard-nosed
U
زرنگ و واقعبین
hard-nosed
U
لجباز
hard-nosed
U
خودرای
hard-nosed
U
یک دنده
hard-nosed
U
سرسخت
hard-hitting
U
پر جوش و خروش
hard-hitting
U
سختکوش
hard line
U
افراط آمیز
hard x ray
U
پرتو ایکس سخت
hard lines
U
بدبختی
hard headed
U
مردمنطقی
hard advertising
U
تبلیغات تهاجمی
hard acid
U
اسید سخت
hard port
U
ناو را باچرخش سریع به سمت جلوهدایت کنید
hard port
U
فرمان سمت را به سمت مغناطیسی تغییر دهید درعملیات دریایی
hammer hard
U
سخت
hammer hard
U
چکشی
hammer hard
U
چکش خورده
half hard
U
نیم سخت
elder hard
U
سر بلیط
die hard
U
پرمقاومت سیاست مدارمحافظه کار
die hard
U
جان سخت
hard surfacing
U
سخت گردانی سطحی
hard-headed
U
مردعملی
hard-headed
U
مردمنطقی
hard of hearing
U
سنگین گوش
hard bake
U
بادام سوخته
hard baked
U
سفت پز
hard bitten
U
گاز گیر
hard bitten
U
سخت گیر
hard bitten
U
سرسخت
hard bitten
U
سگ خو
hard bill
U
پرندگان سخت منقار
hard bested
U
درگرفتار
hard bested
U
درفشار
hard beach
U
قسمت مستحکم ساحل یا اسکله اسکله روسازی شده
hard beach
U
ساحل مستحکم
hard base
U
باز سختbaseball
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com