English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 128 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
gravel walk U جاده سنگ فرش
gravel walk U سنگ فرش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gravel U ریگ
gravel U شنی
gravel U شن دار متوقف کردن
gravel U درشن دفن کردن
gravel U شن پاشیدن
gravel U ماسه
gravel U سنگفرش کردن
gravel U ریگ سنگریزه
gravel U نخاله
gravel U شن
gravel U سنگ مثانه سنگریزه
gravel pit U کان شن
river gravel U شن رودخانه
gravel pack U پوشش شنی
gravel filter U صافی شنی
gravel concrete U بتن شنی
gravel blind U دارای چشم تار دارای دید کم
gravel blind U تقریبا کور
gravel asphalt U اسفالت شنی
fine gravel U نرمه شن
fine gravel U شن ریز
renal gravel U حصات کلیه
railroad gravel U سنگریزههای دو طرف ریلهای راه اهن
gravel pit U شن چال گودال شن
gravel pit U شنگاه
gravel pass U شن گیر
gravel road U راه شنی
gravel stone U ریگ
gravel stone U سنگریزه
pay gravel U شن یاسنگ زردارکه عمل کردن ان باصرفه باشد
quick gravel U ریگ روان
quick gravel U دزدریگ
fine gravel U شن دانه ریز
renal gravel U ریک کلیه
coarse gravel U شن درشت دانه
crushed gravel U شن شسته
pay gravel or dirt U شن یا خاک زردارشستن ان باصرفه باشد
pit run gravel U هم اورده شنی
pit run gravel U شن در هم
bituminuos gravel base U بستر شنی قیردار
walk off with U بلند کردن
to walk in U قدم نهادن در
walk out U اعتصاب کردن
walk through U بررسی هر مرحله از یک نرم افزار
to walk U به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
walk off with U دزدیدن
to walk off U ناگهان رفتن
to take a walk U گردش کردن یا رفتن
walk out U کاری راناگهان ترک کردن
walk out on U ترک گفتن
to walk in U توآمدن
walk-on U بازیگر فرعی
walk out on U قال گذاشتن
walk out on U خالی ازسکنه کردن
walk-up U بی آسانسور
walk-up U آپارتمان طبقهی اول
He can hardly walk. U بزور راه می رود
walk all over someone <idiom> U براحتی برنده شدن
walk away/off with <idiom> U دزدیدن
walk out <idiom> U ناگهانی رفتن
walk (all) over <idiom> U انجام هرکاری که دوست داشته باشه
to walk قدم زدن
to walk in U داخل شدن
to walk in U واردشدن
take me for for a walk U مرابه گردش ببرید
take a walk U گردش کردن
i know you by your walk U میشناسم
i know you by your walk U من شما را از گام برداری
to go for a walk U گردش رفتن
walk U گام معمولی اسب
do not walk U راه نروید
to walk away with U ربودن
to walk away with U دزدیدن
to walk off with U ربودن
to walk off with U دزدیدن
walk U مسابقه راهپیمایی
walk U پیاده رو
walk U راه پیما
walk U گردش کننده راه رونده
walk U راه رو
walk U راه رفتن گام زدن
walk U گردش کردن پیاده رفتن
go for a walk U گردش رفتن
walk U گردش پیاده گردشگاه
cat-walk U راهرو باریک
cat walk U راه رو اویخته
walk of life <idiom> U طرز زندگی کردن
walk on air <idiom> U روی ابرها راه رفتن (ازخوشحالی)
to walk around the block U دور بلوک خیابان راه رفتن
walk the plank <idiom> U مجبور به استعفا شدن
walk the plank <idiom> U مجبور به ترک کشتی بوسیله دزدان دریایی
to walk on eggshells <idiom> U در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
walk of life U شغل
walk of life U پیشه
walk the floor <idiom> U بیقرار بودن
cat walk U ادم رو
walk-ups U آپارتمان طبقهی اول
walk-ups U بی آسانسور
to walk the plank U چشم بسته روی الواری که دربغل کشتی نصب سده راه رفتن وتوی دریا افتادن
cock of the walk U پهلوان میدان
code walk through U گردش درطول برنامه
walk back U به عقب خم شوید
milk walk U گشتی که شیر فروش میزند گشت
milk walk U دور
to walk the chalk U بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
to walk the boards U بازیگری کردن
parapet walk U سنگرقدم زدن
side walk U پیاده رو
cat walk U تک گذر
to walk a bicycle U دوچرخه را با دست بردن
to walk fast U تندراه رفتن
to walk . To go on foot. U پیاده رفتن
walk-in wardrobe U راهرویجارختی
sheep walk U چراگاه گوسفند
walk back U شل کردن
He cannot sit up, much less walk [ to say nothing of walking] . U او [مرد] نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
Lets go for a walk ( stroll) . U برویم یک قدری بگردیم ( قدمی بزنیم )
To walk with firm steps . U با قدمهای محکم راه رفتن
To sit (walk) straight. U راست نشستن ( راه رفتن )
To walk with ones feet wide apart. U گشاد گشاد راه رفتن
covered parapet walk U گذرگاهسنگرسرپوشیده
He is trying to run before he has learned do walk. <proverb> U او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
We had a nice long walk today. U امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
learn to walk before yaou run. <proverb> U قبل از اینکه بدوى راه رفتن را یاد بگیر.
You cannot make a crab walk straight . <proverb> U نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
Lets walk to the edge of water. U بیا تا لب آب قدم بزنیم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com