Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
gate money
U
پولبلیطورودیه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Protection money. Racket money.
U
باج سبیل
Money for jam . Money for old rope .
U
پول یا مفتی
money begets money
<idiom>
U
پول پول می آورد
gate
U
دروازه
gate
U
محل سوار شدن مسافرین هواپیما در فرودگاه
gate
U
دروازه شروع اسکی
gate
U
قسمت فنری قلاب کوهنوردی
gate
U
گیت
gate
U
دریچه
gate
U
در بزرگ
gate
U
مدخل دریجه سد
gate
U
وسایل ورود ورودیه
gate
U
دریچه تنظیم اب در مخزن سد
gate
U
فرمان پرواز هواپیما باحداکثر سرعت در درگیری هوایی
gate
U
فرمان استفاده ازموشک و راکت در جنگ هوایی
gate
U
راه تغذیه لشعلث
gate
U
قط عات الکترونیکی که یک تابع منط قی را پیاده سازی می کنند
Gate
U
ورودی به باند
and gate
U
دریچه و دریچه ضرب منطقی
and gate
U
مدار AND
and gate
U
دریچه و
gate
U
مدخل
gate
U
سوزن اتصال به یک FET
gate
U
دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
gate
U
دروازهای که عمل AND منط قی را انجام میدهد
gate
U
پیاده سازی الکترونیکی تابع EXNOR
gate
U
پیاده سازی الکترونیکی تابع EXOR
gate
U
پیاده سازی الکترونیکی تابع NAND
gate
U
مدار الکترونیکی که تابع NOR را انجام میدهد
gate
U
مدار الکترونیکی که تابع OR را انجام میدهد
gate
U
تعداد دروازههای منط ق متصل بهم که در یک مدار مجتمع ایجاد شده تا یک تابع پیچیده را انجام دهد
gate
U
زمانی که یک دروازه خروجی تولید میکند پس از دریافت داده ورودی
down gate
U
راهگاه پایین دست
not gate
U
دریچه نقیض
not or gate
U
دریچه نا- یا
or gate
U
دریچه OR
not gate
U
دریچه نا
not and gate
U
دریچه نا- و
nor gate
U
دریچه نایا
or gate
U
دریچه یا
gate
U
یچ الکترونیکی منط قی که خروجی آن بستگی به وضعیت ورودی ها و نحوه پیاده سازی توابع منط قی دارد
nor gate
U
دریچه نقیض یا
saw gate
U
چارچوب اره
gate
U
دروازه ورودی که خروجی آن معادل معکوس منط ق ورودی است
take out gate
U
دریچه ابگیر ابیاری
xor gate
U
دریچه یای ضمنی
check gate
U
دریچه تنظیم
flood gate
U
سد دریچهای
crash the gate
<idiom>
U
بی دعوت رفتن ،پابرهنه وسط پریدن
nonequality gate
U
دریچه نابرابری
waste gate
U
مکانیزم کنترلی برای توربین گازهای خروجی موتورهای دارای توربوشارژر
gate meeting
U
انجمنی که بادادن ورودیه بدان درایند
gate crasher
U
میهمان ناخوانده
caterpillar gate
U
دریچه چرخ زنجیری
gate electrode
U
الکترود دریچهای
burst gate
U
لامپ پیام گذار
gate hanger
U
التی که دریچه سد را باز نگه میدارد
gate leaf
U
بدنه دریچه سد
flood gate
U
بندسیلگیر
color gate
U
دریچه پیام رنگی
flood gate
U
ابگیره
equality gate
U
برابر سازی
equal gate
U
دریچه برابری
discharge gate
U
دریچه تخلیه
elementary gate
U
دریچه ابتدایی
elementary gate
U
دریچه مقدماتی
lower gate
U
دروازهپائینی
nand gate
U
دریچه نقیض و
ring gate
U
دهانهحلقوی
wicket gate
U
دهانهدریچه
equivalence gate
U
دریچه هم ارزی
equivalence gate
U
دریچه معادل
exclusive nor gate
U
دریچه نقیض یای انحصاری
flap gate
U
دریچه یک طرفه
complement gate
U
دریچه متمم ساز
spillway gate
U
درخروجآبسطحسد
gate-leg
U
پایهدروازهایشکل
cow gate
U
چراگاه گاو
nand gate
U
دریچه ناو
exclusive or gate
U
دریچه یای انحصاری
exjunction gate
U
دریچه یای انحصاری
upper gate
U
دروازهبالایی
He was approaching the gate.
U
او
[مرد]
به دروازه نزدیک شد.
sluice gate
U
ابگیره
sluice gate
U
اب بند
sluice gate
U
دریچه
indicator gate
U
دریچه شاخص
inclusive or gate
U
دریچه یای شامل
starting gate
U
دروازه شروع
tainter gate
U
دریچه قطائی
tainter gate
U
دریچه لولادار
railroad gate
U
درب ورودی راه اهن
threshold gate
U
دریچه استانهای
head gate
U
دریچه بالادست سد
head gate
U
دریچه فوقانی کانال
golden gate
U
پرتابی در بولینگ که میلههای 4 و 6 و 7 و 01 راباقی می گذارد
gate valve
U
شیر کشویی
gate vessel
U
شناور درب حوض تعمیرات ناو
roller gate
U
دریچه غلطان
lich gate
U
راهرو
gate keeper
U
دروازه بان
lich-gate
U
راهرو سرپوشیده
gate tube
U
لامپ دریچهای
gate transition
U
شیر فلکه تبدیل
gate post
U
تیرچارچوب دروازه باهویابازوی در
bifurcation gate
U
دریچهای که با دو مجراجریان را از خود عبور میدهد
blind gate
U
دروازههای مسیر که دیده نمیشوند
pouring gate
U
دریچه ریزش
pouring gate
U
تغذیه قالب
proselte of the gate
U
کسی که به دین یهود درایدولی ختنه نکند
lich gate
U
سرپوشیده گورستان کلیساکه مرده رادران می گذاشتندتاکشیش بیاید
gate valve
U
شیر قطع جریان
majority gate
U
دریجه اکثریت
logic gate
U
دروازه منطقی
gate operating platform
U
سکوی مانور دریچه ها
mitre gate recess
U
دریچهتنفسشمار
jet flow gate
U
دریچه با سرلوله
jet flow gate
U
فشاراین دریچه زیاداست
fixed wheel gate
U
دریچه قرقرهای با محورثابت
gate operating ring
U
حلقهورودیعملکننده
master gate valve
U
مدخلدریچهاصلی
The crowd was pressing against the gate .
U
جمعیت به درورودی فشار می دادند
gate-leg table
U
میزپایهدروازهای
gate chamber wall
U
جایگاه حرکت دریچه
gate operating deck
U
سکوی مانور دریچه ها
fixed roller gate
U
دریچه چرخ قرقرهای ثابت
maximum gate trigger voltage
U
ولتاژ احتراق حداکثر
A creaking gate hang long.
<proverb>
U
یک دروازه شکسته مدتها سرپا می ایستد.
Fortune Knocks at least once at everymans gate.
<proverb>
U
خوشبختى بالاخره یکبار در خانه هر کس را مى زند.
maximum gate trigger current
U
جریان احتراق حداکثر
memory controller gate array
U
ارایه درگاه کنترل حافظه
bear tape shutter gate
U
دریچه شیروانی شکل
insulated gate field effect transistor
U
ترانزیستور اف ای تی باگیت عایق
he is f. of money
U
پول فراوان دارد
be in the money
<idiom>
U
پول پارو کردن
value for money
U
قدرت خرید پول
value for money
U
ارزش پول
value of money
U
ارزش پول
money
U
سکه
his money is more than can
U
پولیش بیش
his money is more than can
U
ازانست که بتوان شمرد
be in the money
<idiom>
U
در پول غلت خوردن
money
U
پول
i have no money about me
U
با خود هیچ پولی ندارم
money
U
مسکوک ثروت
money
اسکناس
money
U
جایزه نقدی
take in (money)
<idiom>
U
رسیدن
we are want of money
U
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
money on d.
U
وجه امانعی
He is in the money.
U
پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
money on d.
U
پول سپرده
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
even money
U
مبلغ مساوی در شرط بندی
f. money
U
پول فراوان
near money
U
شبه پول
near with one's money
U
خسیس
money worth
U
بهای پول
raise money
U
جمع اوری کردن پول
money worth
U
پول بها
raise money
U
فراهم کردن پول
role of money
U
نقش پول
to be rolling in money
<idiom>
U
تو پول غلت زدن
[اصطلاح]
money worth
U
چیزی که بپول بیزرد
mortgage money
U
پول رهنی
quantity of money
U
مقدار پول
purchase money
U
قیمت جنس
purchase money
U
در CL ثمن
money worth
U
برابر پول
ready money
U
پول نقد
money for jam
<idiom>
U
پول باد آورده
money for jam
<idiom>
U
پول بی دردسر
retention money
U
پول گرویی
do not coin money
<idiom>
U
پول چاپ نکردن
[پول چاپ نمی کنم]
retention money
U
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
requistion for money
U
پول
money stock
U
عرضه پول
requistion for money
U
درخواست
money supply
U
عرضه پول
pin money
<idiom>
U
پول خرده خرجی
money wage
U
مزد پولی
ready money
U
پول فراهم شده
ready money
U
پول موجود
money can't buy everything
<idiom>
U
پول خوشبختی نمی آورد
mortgage money
U
پول قرضی
passage money
U
کرایه مسافر
passage money
U
کرایه
neutrality of money
U
بدون تاثیربودن پول
borrowed money
U
پول قرض گرفته شده
money stock
U
حجم پول در گردش
I'm not made of money!
<idiom>
U
من که پولدار نیستم!
[اصطلاح روزمره]
onother's money
U
پول دیگری
odd money
U
یک اسکناس 01 ریالی
oceans of money
U
یک دنیا پول
You will need to spend some money on it.
U
تو باید برایش پول خرج بکنی.
passage money
U
خوراک
passage money
U
غذا
passage money
U
راه
promotion money
U
دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
onother's money
U
پول شخصی دیگر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com