Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
full load
U
بار خارجی اسمی
full load
U
بار کامل
full load
U
فرفیت تکمیل
full load
U
فرفیت کامل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
full container load
U
فرفیت پر کانتینر
full-load adjustment screw
پیچ تنظیم الکتریکی
Other Matches
full
U
تمام قدرت
full
U
تماس کامل قسمت مخصوص ضربه زدن چوب گلف با گوی
full
U
چرخش با پشتک کامل
full
U
ابوینی
full
U
کامپیوتر همراه با کارت مخصوصی که به قدری سریع است که تصاویر ویدیویی متحرک را می گیرد و نمایش میدهد.
full
U
انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب
full
U
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full
U
صفحه نمایش بزرگ VDU که یک صفحه متن کامل را نمایش میدهد
full
U
شرح محل یک دایرکتوری
full
U
کد فایل در آن ذخیره شده است
full
U
ارسال داده روی کانال در دو جهت
full
U
تمام تکمیل
full up
U
پر- مملو - لبریز
to the full
<idiom>
U
خیلی زیاد ،به طور کامل
full
U
مملو
full
U
تمام
full
U
پر لبریز
full
U
کامل
full
U
بالغ رسیده
full
U
پری
full
U
پرکردن پرشدن
full
U
انباشته
full
U
پر
full
U
سیر
full
U
مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
full
U
که از همه صفحه موجود استفاده میکند. درون یک پنجره نشان داده نمیشود
in full
U
تمام وکمال
full
U
سیری
full well
U
خوب خوب
I'm full.
U
من سیر شدم
[هستم]
.
[اصطلاح روزمره]
full well
U
بسیارخوب
to the full
U
به منتهادرجه
to the full
U
کاملا
in full
U
کاملا
full
U
کامل یا شامل همه چیز
full
U
فول اکنده
full
U
پر کردن درون چیزی تا حد امکان
full and down
U
ناو پر بار و سنگین
full and by
U
پرونیمهپر
full
U
چرخیدن ژیمناست
load
U
خرج گذاری کردن
get a load of
<idiom>
U
دیدن چیزی
load
U
انتقال فایل یا برنامه از دیسک یا نوار به حافظه اصلی
load
U
قرار دادن دیسک یا نوار در کامپیوتر تا اجرا شود
load
U
فرمانی انتقال اطلاعات ازحافظه جانبی به حافظه اصلی
load
U
کاری که باید انجام شود
load and go
U
بار کنش و اجراء
load
U
استفاده از بیش از یک کامپیوتر در شبکه حتی خارج از بار هر پردازنده
useful load
U
فرفیت مفید
useful load
U
بار مفید
to load off
U
خالی کردن
to load off
U
بار اندازی کردن
load and go
U
بارکنش و اجرا
over load
U
اضافه بار
off load
U
انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
load
U
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load
U
برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
load
U
بار گیری شدن
load
U
بارزدن
load
U
تفنگ یا سلاحی را پرکردن
load
U
بار خارجی
load
U
بار داشتن
load
U
نیرو
load
U
ذخیره گذاری کردن
load
U
بار کردن
load
U
گذاشتن
load
U
فیلم
able to take a load
<adj.>
U
بار پذیر
load
U
بار
load
U
کوله بار
load
U
فشار مسئولیت
load
U
بارالکتریکی
load
U
عمل پرکردن تفنگ باگلوله
load
U
عملکردماشین یا دستگاه
load
U
بار کردن پر کردن
load
U
گرانبارکردن
load
U
سنگین کردن
load
U
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load
U
بارمهمات هواپیما
load
U
بارگیری مهمات
load
U
فرفیت بارگیری
load
U
بار فشار
load
U
شارژ کردن
load
U
فرفیت
load
U
فشنگ گذاری
load
U
فشنگ
load
U
محموله
load
U
خشاب
load
U
بار کردن داده ترتیبی در محلهای نامتمادی حافظه
load
U
برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
load
U
بار زدن
load
U
بارگیری کردن
full brother
U
برادراصلی
full of years
U
سالخورده
full of resource
U
باتدبیر زرنگ
full of resource
U
کاردان
full of life
U
پر جمعیت
full of life
U
سر زنده
full of life
U
باروح
full mouthed
U
پرصدا
full orbed
U
پر
full mouthed
U
دارای شماره کامل دندان
full moon
U
ماه تمام
full brother
U
برادرتنی
full moon
U
ماه شب چهاردهم
full moon
U
ایبک
full mouthed
U
تمام دندان
full orbed
U
تمام روشن
full pay
U
حقوق تمام
full production
U
تولید کامل
full rubber
U
حرکت هریک از این سطوح تااخرین حد ممکن
full sail
U
بابادبانهای گسترده
full sail
U
تبار مجهز
full scale
U
تمام عیار
full scale
U
باندازه کامل بمقیاس کامل
full scale
U
اندازه طبیعی
full power
U
اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
full power
U
اختیارات تام
full point
U
نقطه پایان جمله
full powers
U
اختیارات تام
full brimmed
U
لبالب
full pitch
U
گام پر
full pelt
U
با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
full pay
U
مواجب تمام
full production
U
تولید در حداکثرفرفیت
full moon
U
ماه پر
full duplex
U
تمام دو رشتهای
full edged
U
چهار تراش کامل
full employment
U
اشتغال کامل
full fashioned
U
کشباف چسبان ببدن
full length
U
قدی
full length
U
تمام قد
full justification
U
تطابق کامل
full hearted
U
مطمئن
full hearted
U
باجرات
full hand
U
اوچ وپس
full gainer
U
شیرجه وارونه با پشتک
full frame
U
قاب کامل
full flavoured
U
بسیارخوش مزه
full flavoured
U
تند
full duplex
U
کاملا" دو رشتهای
full duplex
U
پروتکل دوسوی همزمان
full moon
U
بدر
full moon
U
ماه شب چهارده
full moon
U
قرص کامل ماه
full mobilization
U
تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
full mobilization
U
بسیج کامل
full charge
U
خرج کامل توپ
full command
U
کنترل کامل
full command
U
اداره کامل
full majority
U
اکثریت تامه
full draw
U
کشیدن زه کمان بطور کامل
full drive
U
باشتاب هرچه بیشتر
full drive
U
بسرعت هرچه تمامتر
full duplex
U
کاملا دو رشتهای
full duplex
U
دو طرفه
full pitch
U
پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full length
U
نماینده تمام قدانسان
full fashioned
U
پارچه چسبان
for full board
U
برای تختخواب و تمام وعده های غذا
for full board
U
برای تمام پانسیون
full of beans
<idiom>
U
پرانرژی
come full circle
<idiom>
U
کاملا برعکس
She is far too conceited. She is full of herself .
U
گوئی از دماغ فیل افتاده ( پر افاده وازخود راضی )
To have full powers.
U
اختیارات کامل داشتن
full-throated
U
صدا یا فریاد بسیار بلند
full-page
U
تمام صفحه
full marks
U
پاسخدرستبهتمام سوالات
full board
U
هتلیکهدرآنهمهوعدههایغذائیسرومیشود
full deployment
U
تبدیلستونبهصفکامل
they are in full retreat
U
سخت عقب نشینی می کنند
the full of the moon
U
بدر
the full of the moon
U
ماه تمام
to its full extent
<adv.>
U
بکلی
payment in full
U
پرداخت کامل
payment in full
U
پرداخت تمام
I want full insurance.
من با بیمه کامل میخواهم.
Full tank, please.
لطفا باک را پر کنید.
to its full extent
<adv.>
U
کاملا
to be at full stretch
U
تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
at full blast
<adv.>
U
در حداکثر قدرت یا شدت
full blast
<adv.>
U
در حداکثر قدرت یا شدت
have one's hand full
U
کار مهمتر داشتن
[دستم یا دستش بند است]
full beam
U
نور بالا
[در خودرو]
full-suspension
<adj.>
U
کاملا معلق
of full blood
U
تنی
life full
U
روح بخش
life full
U
سر زنده
full timer
U
بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
full timer
U
شاگردتمام روز
full time
U
زمان اشتغال بکار
full time
U
تمام روز
full time
U
پیوسته کاری تمام وقت
full time
U
پیوسته کار
full tilt
U
بسرعت
full tilt
U
باسرعت زیاد
full summer
U
چله تابستان
full summer
U
عین تابستان
full subtractor
U
تمام کاهشگر
full step
U
گام کامل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com