English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
free of charge U رایگان
free of charge U معاف از حقوق گمرکی
free of charge U مجانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
Free of charge Gratis . Gratuitously . U مفت ( را یگان )
Other Matches
charge U بدهکار کردن
charge U مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge U متهم کردن
charge U محفظهای
charge U که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge U شارژ کردن شارژ
charge U خرج
charge U خرج منفجره
charge U پر کردن
charge U خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge U بار
charge U جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge U خطای حمله
charge U اتهام
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U بار کردن
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge U وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
(in) charge of something <idiom> U مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge <idiom> U مسئول بودن
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
be charge with U متهم شدن به
in charge <adj.> U پاسخگو
in charge <adj.> U مسئول
charge U 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge U دستگاه با ماده منفجره
take over in charge U تحت اختیار دراوردن
take over in charge U تصدی
charge some one with U به عهده کسی گذاشتن
charge U بار الکتریکی
charge U موردحمایت
charge U عهده داری
charge U تصدی
like charge U شارژ همنام
charge U حمله به حریف
in charge U متصدی
on charge of U به اتهام
charge U پرکردن
like charge U قطبهای همنام
charge U حمله اتهام
charge U هزینه
charge U وزن
charge U مطالبه بها
charge U متهم ساختن
charge U زیربار کشیدن
charge U عهده دارکردن
charge U گماشتن
charge U بار مسئولیت
explosive charge U خرج سوختار
minimum charge U حداقل هزینه
extra charge U هزینه فوق العاده
What's the charge per hour? U کرایه هر ساعت چقدر است؟
give in charge U سپردن
furnace charge U شارژ کوره
full charge U خرج کامل توپ
electrostatic charge U بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
doctor in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
physician in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
formal charge U بار قراردادی
give in charge U تحویل پلیس دادن
minimum charge U حداقل قیمت
charge nurse U سر پرستار
community charge U گونهایمالیات
ignition charge U خرج احتراق
impulse charge U خرج محرکه
ignition charge U خرج اشتعال
hard charge U بشدت و حداکثر سرعت راندن
handing charge U هزینه باربری
What is the charge per day? U کرایه روزانه چقدر است؟
Do you charge for the baby? U آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What's the charge per mile? U اجاره هر مایل چقدر است؟
What's the charge per week? U اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per day? U اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
charge hand U کارگر معمولی
explosive charge U خرج منفجره
density of charge U چگالی بار برقی
import charge U تعرفه واردات
deep charge U خرج عمیق دریایی
deep charge U خرج گود
export charge U تعرفه صادرات
cratering charge U خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
cratering charge U خرج تخریب
counter charge U دعوی متقابل در امر جزایی
counter charge U تهمت متقابله
conservation of charge U بقای بار الکتریکی
detonating charge U خرج منفجر کننده
detonating charge U چاشنی
detonation charge U خرج انفجار
equalizing charge U بار برابرکننده
electronic charge U بار بنیادین
electron charge U بار الکترون
electric charge U بار برقی
electric charge U بار الکتریکی
effective charge U بار موثر
import charge U حقوق واردات
import charge U هزینه واردات
diamond charge U خرج چهارگوش
diamond charge U خرج مربع شکل
detonation charge U خرج تلاش
condenser charge U بار خازن
baton charge U حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
officer in charge U افسر مسئول اجرا
nuclear charge U بار هسته
normal charge U خرج معمولی توپ
reduced charge U خرج کمتر یا پایین تر توپ
residual charge U بار الکتریکی مانده
negative charge U بار منفی
satchel charge U خرج خورجینی
satchel charge U خرج کیسهای
multisection charge U خرج چندقسمتی
multisection charge U خرج چند کیسهای
section charge U خرج چند قسمتی
section charge U خرج جزء جزء
shaped charge U خرج گود
shaped charge U خرج مقعر
nucleon charge U بار نوکلئون
officer in charge U افسر مسئول
propellant charge U خرج پرتاب
powder charge U خرج پرتاب گلوله
powder charge U خرج باروت
positive charge U بار مثبت
pole charge U خرج میلهای
pole charge U خرج دستکی
point charge U بار نقطهای
plaster charge U خرج انفجاری افشان
plaster charge U خرج شراپنل
partial charge U بار جزیی
propelling charge U خرج پرتاب
propelling charge U خرج
snow charge U بار برف
mobile charge U بار متحرک
telephone charge U هزینه تلفن
to charge a gun U خرج در تفنگ گذاشتن
to give in charge U تسلیم کردن
to give in charge U سپردن
induced charge U بار القاء شده
soaking charge U بار سولفات زدای
impulse charge U نیروی محرکه اولیه
toll charge U باج
total charge U بارگذاری کامل
trickle charge U پر کردن اهسته
unlike charge U قطب غیر همنام
volume charge U بار حجمی
zero charge potential U پتانسیل بار صفر
tapering charge U پر کردن شیبدار
melting charge U شارژ ذوب
space charge U بار پیرامونی
space charge U ناحیه بار فضا
spinning charge U بار چرخان
spotting charge U خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
statement of charge U اعلام اتهامات
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
static charge U برق ساکن
sticky charge U خرج چسبنده
sticky charge U خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
supplementary charge U خرج تکمیلی
supplementary charge U خرج یدکی خرج اضافی
surface charge U بار سطحی
charge indicator U اندازهشارژ
collection charge U هزینه وصول مطالبات
explosive charge U دستگاه با ماده منفجره
export charge U حقوق صادرات
bursting charge U دستگاه با ماده منفجره
service charge U سرویس مهمانخانه وغیره
service charge U اضافه کار
carrying charge U هزینه حمل و نقل
charge a kiln U چیدن کوره
charge a sum to U مبلغی را به حساب .....گذاشتن
to charge the battery U باتری را بار کردن
charge account U حساب بدهی مشتری
charge and discharge U محل بارگیری و باراندازی
tas de charge U پاطاق
charge balance U موازنه بار
charge cavity U فرفیت بار
bank charge U هزینههای بانکی
boost charge U ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
bound charge U بار بسته
bring a charge against someone U به کسی تهمت زدن
service charge U انعام
accumulator charge U بارگیری اکومولاتور
bursting charge U خرج تلاش
bursting charge U خرج منفجرکننده
bursting charge U بار انفجاری
depth charge U بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
depth charge U خرج زیرابی بمب زیرابی
elementary charge U بار بنیادی [فیزیک]
elementary charge U بار الکترون [فیزیک]
cover charge U مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
charge sheets U ورقه حاوی مشخصات متهم
export charge U هزینه صادرات
charge d'affaires U نایب وزیر مختار
charge with a fault U تخط ئه کردن
depth charge U خرج عمیق
charge neutrality U تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge neutrality U خنثایی بار
charge daffaires U شارژدافر
charge pits U چالههای خرج
charge d'affaires U کاردار
charge d'affaires U نایب سفارت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com