English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
food program U برنامه غذایی
food program U رژیم تغذیه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
food stamp program U برنامه کمک مواد غذائی ازطرف دولت به نیازمندان
Other Matches
I havent had a morself of food since Monday. I havent touched food since Monday . U از دوشنبه لب به غذانزده ام
food U قوت
food U طعام
food U خوراک
Have you had enough (food) U سیر شدی ؟
Please help yourself ( with the food ) . U لطفا" برای خودتان غذا بکشید
Do you want some more food ? U بازهم غذا می خواهی ؟
food U غذا
the garden provides food U میدهد
to be food for fishes U غرق شدن
food aid U کمکغذائی
the garden provides food U باغ غذا
the garden provides food U باغ خوراک تهیه میکند
the food was smoked U خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
to be food for worms U مردن
to spit out food U تف کردن غذا
to spit out food U بیرون دادن غذا
food processor U اجزایمخلوطکن
food for powder U کشته شدنی
junk food U هله هوله
junk food U گنده خوراک
junk food U غذای ناسالم
health food U غذای سالم
health food U خوراک بهداشتی
food stamps U تمبر خوراک
food stamp U تمبر خوراک
fast food U تند خوراک تندکار
convenience food U غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
convenience food U خوراک پیش پخته
staple food U مواد غذائی ضروری
food freezer U یخچال فریزر
food gathering U خوراک اوری
food industries U صنایع غذایی
food packet U بسته غذایی
food packet U جیره بسته بندی شده
food perference U رجحان غذایی
food preference U پسند غذایی
food production U تولید غذا
food pyramid U هرم غذایی
food rationing U جیره بندی مواد غذائی
food science U علم غذا
food freezer U فریزر
food for powder U تیر خوردنی
different kinds of food U غذاهای جوربه جور
preparation of food U تهیه خوراک
plant food U غذای گیاه
plant food U غذای گیاهی
frugal food U حاضری
frugal food U خوراک ساده
food web U شبکه غذایی
food chemistry U شیمی غذا
food tide U طغیان اب
food container U فرف غذای قابل حمل
food deprivation U محرومیت غذایی
food tide U سیل
food mixer U ماشینهمزنبرقی
To cook food. U غذا پختن
food chains U زنجیره غذایی
burnt food U ته دیگ [برنج]
To kI'll animals for food . U جانوران را برای غذا کشتن
to burn the food U بگذارند غذا ته بگیرد
To heat up the food. U غذا را گرم کردن
This food is very nourshing . U این غذا خیلی قوت دارد
The food is cold. غذا سرد است.
food for thought <idiom> U درمورد چیز باارزش فکر کردن
food poisoning U مسمویت غذایی
food chain U زنجیره غذایی
First food , then talk . <proverb> U اول طعام آخر کلام .
To pick at ones food . U از روی سیری خوردن
articles of food U موادغذایی یا خوراکی
to dress [food] U آماده کردن [پختن] [غذا یا دسرت]
to toy with one's food U با غذای خود بازی کردن
food shop U بقالی
To assimilate food. U غذا را جذب کردن
food shop U خواربار فروشی
Please heat up my food. U لطفا" غذایم را داغ کنید
to wolf one's food <idiom> U مثل گاو خوردن
food container U فرف غذا
restorative food U غذای مقوی
When it comes to me there is no more food (left). U به من که می رسد غذا تمام شده
food and agricultural organization U سازمان خواروبار وکشاورزی
food and agricultural organization U از موسسات وابسته به سازمان ملل متحدکه به سال 5491 تاسیس وهدفش بررسی وضع تولیدمحصولات کشاورزی و سایراغذیه است
food dtufe stuff U خوردنی
basic source of food U منابعاولیهغذا
food dtufe stuff U ماده غذایی
grazing food chain U زنجیره غذایی چرندگان
food dtufe stuff U خوار و بار
it is highly valued as food U برای خوراک بسیارمطلوب است
I musn't eat food containing ... من نباید غذایی را که دارای ... هستند بخورم.
There isnt much food in the house. U زیاد غذاتوی خانه نداریم ( نیست )
Good wholesome food . U غذای سالم وکامل
Plain food (dress). U غذا ( لباس ) ساده
Be carefull not to spI'll the food . U مواظب باش غذاهارانریزی زمین
Oily skin (food). U پوست ( غذای ) چرب
The food was not fit to eat. U غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
Our food supply is getting low. U ذخیره غذایمان دارد ته می کشد
pollution of food in water U آلودگیحاصلازموادغذاییدرآب
pollution of food on and in the ground U آلودگیغذاییودرزمین
The food has a salty taste . U غذا شور مزه است
Frozen meat ( food ) . U گوشت ( غذای ) یخ زده
Rice is a wholesome food . U برنج غذای کاملی است
their principal food is rice U خوراک عمده انها برنج است
dailgy food allowance U جیره غذایی روزانه
dailgy food allowance U جیره روزانه
table of food equivalents U جدول ارزش جیره غذایی
annual food plan U برنامه غذایی سالیانه
Dont stint the food . U سر غذااینقدر گه ابازی درنیاور
The smell of food permeated through the flat . U بوی غذا تمام آپارتمان را فراگرفته بود
central food preparation facility U کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
a copious choice of food and drink U غذا و نوشیدنی فراوان
Mexican food is hot 9spicy). U غذاهای مکزیکی تند است
food regarded as cooked by a specified person U دست پخت
The way he eats his food disgusts [revolts] [repulses] me. U به نحوه ای که او [مرد] غذا می خورد حال من را بهم می زند.
In the long run fatty food makes your arteries clog up. U در دراز مدت مواد غذایی پر چربی باعث گرفتگی رگها می شوند .
program id U شناسنامه برنامه
program U برنامه دستور
program U دستور
program U برنامه ریزی کردن
program U مجموعه حرکات اسکیت باز برنامه مسابقه ها در یک روز در محل معین
program U برنامه دادن برنامه ریختن
program U مجموعه دستورات کامل که کامپیوتر را برای کار مشخصی هدایت میکند
program U نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
program U برنامه نوشتن
program U برنامه
program U برنامه دارکردن
program U برنامه تهیه کردن
program U نقشه
program U دستور کار
program U روش کار پروگرام
scatter program U نمودار پراکنده
service program U برنامه خدماتی
security program U برنامه حفافتی
report program U برنامه گزارش
resident program U برنامه مقیم
reusable program U برنامه قابل استفاده مجدد
star program U برنامه کامل
assembly program U برنامه همگذاری
assembly program U برنامه اسمبلی
stored program U برنامه ذخیره شده
stored program U برنامه انباشته
stored program U بابرنامه انباشته
assembly program U assembler
dictionary program U برنامه فرهنگ لغات
star program U بدون خطا اجرا شود
program text U متن برنامه
spreadsheet program U برنامه صفحه گسترده
source program U برنامه مبداء
source program U برنامه منبع
relocatable program U برنامه جابجاپذیر
reentrant program U برنامه بازگذشتی
program stack U پشته برنامه
program specification U مشخصه برنامه
program specification U خصیصه برنامه
program segment U قطعه برنامه
program product U فراورده برنامه
program section U بخش تهیه برنامه ها
program section U بخش برنامه ها
program schema U الگوی برنامه
program run U رانش برنامه
program relocation U جابجایی برنامه
program step U گام برنامه
program stop U توقف برنامه
reentrable program U برنامه قابل بازگذشت
proprietary program U برنامه اختصاصی
program product U محصول برنامه
program overlay U جایگذاشت برنامه
program package U بسته برنامه
program priority U اولویت برنامه
program verification U عمل اثبات صحت کار یک برنامه داده شده
program testing U تست برنامه
program testing U ازمایش برنامه
program switch U گزینه برنامه
program structure U ساخت برنامه
program proving U اثبات برنامه
calendar program U ابزار نرم افزاری که به چندین کاربر اجازه بررسی قرار ملاقات ها وزمان بندیهای سایرین را میدهد
compiler program U برنامه همگردانی
comprehensive program U برنامه اجرائی جامع
wordprocessing program U برنامه واژه پردازی
weight program U تمرین وزنه برداری
vhsic program U Circuit Integration HighSpeed Very program برنامه مدار مجتمع بسیارسریع
user program U برنامه استفاده کننده
user program U برنامه کاربر
utility program U برنامه کاربردی
utility program U برنامه مفید
communications program U برنامه ارتباطات
benchmark program U برنامه محک
program selector U انتخابگربرنامه
calendar program U ابزار نرم افزاری که به کاربر اجازه ورود و بررسی به قرار ملاقات ها میدهد
called program U برنامه فرا خوانده
calling program U برنامه فرا خواننده
calling program U برنامه فراخوانی
calling program U برنامه فراخواننده
capital program U برنامه سرمایه گذاری برنامه تولید سرمایه
proofing program U برنامه محک
program correctness U تصحیح برنامه
checking program U برنامه مقابله کننده
child program U تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
utility program U برنامه سودمند
deflationary program U برنامه ضد تورمی
background program U برنامه زمینهای
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com