English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
flea market U سمساری
flea market U بازار مخصوص فروش اشیاء ارزان قیمت یادست دوم
flea market <idiom> U بازارمکاره (بازارکهنه فروشها)
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
flea U کک
flea U کیک
flea U کک گرفتن
flea bitien U مگسی
flea bitten U کک گزیده
flea flicker U پاس اشفته برای گیج کردن حریف
flea bitien U کیک گزیده
flea wort U اسفرزه بارهنگ
flea bite U چیزجزئی
flea in one's ear <idiom> U جواب دندان شکن
flea wort U اسپرزه
flea bite U اندک ناراحتی
flea bite U پشیز
flea markets U بازار مخصوص فروش اشیاء ارزان قیمت یادست دوم
flea bite U گزیدگی یانیش کیک
flea markets U سمساری
market value U ارزش
in the market for <idiom> U خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
market U بازار فروش [اقتصاد]
market value U قیمت مناسب برای خریداروفروشنده
down-market U رجوع شود به downscale
market U به بازار عرضه کردن
outside market U بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
market value U در بازار قیمت بازار
market value U ارزش بازاری
market value U قیمت بازار
off-market <adj.> U خارج از بورس [فروخته شده ]
market U درمعرض فروش قرار دادن
market U در بازار دادوستد کردن
market U فروختن
market U مرکزتجارت
market U محل داد وستد
market U بازار
market trust U بازار انحصاری
market structure U ساخت بازار
market structure U بنیان بازار
market system U نظام بازار
narrow market U بازار محدود
market trends U روندهای بازار
market socialism U سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
market share U سهم بازار
market oriented U در جهت بازار
market oriented U بازاری
market opportunity U فرصت بازار
market mechanism U مکانیسم بازار
market mechanism U طرز کار بازار
market leader U دارای رهبریت بازار
market leader U پیشقدم در بازار
market information U اطلاعات و دادههای بازار
market imperfection U ناقص بودن بازار
market overt U بازار اشکار
market overt U بازار عمومی محل خرید و فروش درفضای باز
market segmentation U تجزیه بازار
market segmentation U تقسیم بازار
market risk U خطر بازار
market survey U بررسی بازار
market prices U قیمتهای بازار
market review U بررسی بازار
market leader U پیشرو بازار
market prices U قیمتهای تعیین شده در بازار
market price U قیمت بازار
market penetration U نفوذ به بازار
market imperfection U نقص بازار
oil market U بازار نفت
to place on the market U به بازار عرضه کردن
to put on the market U به بازار عرضه کردن
to place on the market U فروختن
carpet market U بازار فرش
seller's market U بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
There is no market for it in Iran . U درایران مصرفی ندارد
To depress the market . U بازار را کساد کردن
On the free market . U دربازار آزاد
to put on the market U درمعرض فروش قرار دادن
to place on the market U درمعرض فروش قرار دادن
financial market U بازار مالی
over-the-counter market U بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
off-market purchases U خرید در بیرون از بورس
to put on the market U فروختن
market gardening U شغلسبزیکاریوکاشتمیوه
market gardener U باغکار سبزیکار
spot market U بازار نقدی
soft market U بازار با تقاضای خوب
sharing the market U تقسیم بازار
seller's market U بازار فروشنده
security market U بازار اوراق بهادار
securities market U بازار اوراق بهادار
rig the market U با احتکار کالا افزایش وکاهش مصنوعی در قیمت هاایجاد کردن
price market U وضع کردن قیمت در انحصار
perfect market U بازار کامل
spot market U بازار معاملات نقدی
target market U بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
the market is dull U بازار راکد است
market garden U مزرعهکاشتسبزیجاتومیوهجاتجهتفروش
labour market U متقاضیکار
cattle market U محلفروشاحشام
widening of market U گسترش بازار
wage market U بازار دستمزد
to rig the market U با احتکارویکجاخریدن کالاافزایش وکاهش مصنوعی دربهای کالافراهم کردن
to make a market of U با کالای دیگرمعاوضه کردن
to make a market of U معامله کردن
the market is dull U بازار کساداست
organized market U بازار سازمان یافته
dead market U بازار کم فروش
buyer's market U بازار خرید
bullish market U بازار رو به رونق
bullish market U بازار احتکاری
bullion market U بازار شمش
bull the market U بازار را گرم کردن
bearish market U بازار رو به افول
black market U دربازارسیاه معامله کردن
buyer's market U بازاری که درکنترل خریدارست
buyer's market U بازار مناسب برای خریدار
buyers market U بازار خرید
dead market U بازار کساد
credit market U بازار اعتباری
cornering the market U خرید کلی و یکجای کالاهای بازار
cornering the market U قبضه نمودن بازار
commodity market U بازار کالای مصرفی
commodity market U بازار مواد اولیه
commodity market U بازار کالا
capital market U بازار سرمایه
black market U بازار سیاه
stock market U بورس کالاهای مختلف
stock market U بورس سهام وارز
Common Market U بازار مشترک جامعه اقتصادی اروپا سازمان متشکل ازکشورهای المان غربی ایتالیا
Common Market U بازار مشترک
free market U بازار ازاد
open market U بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
open market U بازار باز
open market U بازار ازاد
Common Market U بلژیک
Common Market U فرانسه لوکزامبورگ و هلند
market economies U اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
money market U بازار پول
market place U بازار
market research U بررسی بازار
market research U تحقیقات درخصوص بازار مطالعه وضعیت بازار
market research U بازارپژوهی
market research U تحقیقات علمی در بازار ودادوستد کالا
market economy U اقتصاد بازار
market economy U اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
market economies U اقتصاد بازار
market places U بازار
market appraisal U سنجش بازار
market forces U نیروهای بازار
market acceptance U پذیرش کالا توسط بازار
market failure U شکست بازار نارسائی بازار
market failure U ناتوانی بازار
market equilibrium U تعادل بازار
futures market U بازار خرید و فروش سلف
gold market U بازار طلا
market channels U مجاری توزیع
home market U بازار داخل کشور
idols of the market U اوهام ناشی از سخن وامیزش
imperfect market U بازار ناقص
labor market U بازار کار
market demand U تقاضای بازار
loan market U بازار وام
Common Market U جامعه اقتصادی اروپا
market forces U عوامل موثردر بازار
foreign market U بازار خارج
market freedom U ازادی تجاری
break into the market U در بازار رسوخ کردن
easty market U بازاراست تا
market freedom U ازادی بازار
exchange market U بازار داد و ستد
domestic market U بازار داخلی
exchange market U بازار اسعار
market functions U وفائف بازار
fair market U بازار مکاره
falling market U بازار رو به زوال
fair market U هفته بازار
home market U بازار داخلی
market grades and grading U طبقه بندی بازار
market demand schedule U صورت تقاضاهای خریدارجزء در بازار
kerb market [British E] U بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
curb market [American E] U بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
market clearing price U قیمت تعادل در بازار
market directed economy U اقتصاد مبتنی بر بازار
aggregate market demand U تقاضای کل بازار
free market economy U اقتصاد بازار ازاد
foreign exchange market U بازار ارز
demand and supply market U بازار عرضه و تقاضا
mass market product U محصول پر فروش
the islamic inspector of the market U محتسب
open market operation U عملیات دولت در بازار ازاد خرید و فروشهایی که دولت از طریق خزانه داری کل میکند
open market rate U نرخ بازار ازاد
dual labor market U بازار کار دوگانه
open market price U قیمت بازار ازاد
black market operations U عملیات بازار سیاه
market rate of interest U نرخ بهره بازار
open market operations U عملیات بازار ازاد
free market system U نظام بازار ازاد
The gold market is booming . U بازار طلااینروزها گرم است
aggregate market supply U عرضه کل بازار
developed market economy countries U کشورهای مرفه
developed market economy countries U کشورهای توسعه یافته ازنظر اقتصادی
He eats bread at the ruling market price. <proverb> U نان را به نرخ روز مى خورد .
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com