Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 188 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
family budget
U
بودجه خانواده
family budget
U
بودجه خانوار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
budget
U
اعتبار
budget
U
بودجه
budget
U
حساب درامد وخرج
capital budget
U
بودجه سرمایهای
capital budget
U
بودجه تاسیساتی
capital budget
U
بودجه اصلاحات و ایجاد تاسیسات جدید
cash budget
U
بودجه نقدی
budget surplus
U
اضافه بودجه
budget surplus
U
مازاد بودجه
budget data
U
اطلاعات بودجه
budget deficit
U
کسری بودجه
budget deficit
U
کسر بودجه
budget determinant
U
تعیین بودجه
budget directive
U
دستورالعمل تهیه بودجه
budget estimates
U
براوردهای بودجهای
budget execution
U
اجرای بودجه
budget expenditures
U
مخارج بودجه
budget item
U
اقلام نقدی
budget item
U
اقلامی که به دستور فرمانده قیمت ان ازبودجه یکان کسر میشود
budget line
U
خط بودجه
budget period
U
دوره بودجه
budget period
U
زمان بودجه
budget process
U
فرایند بودجه
budget process
U
مراحل بودجه
current budget
U
بودجه جاری
current budget
U
بودجهای که برای یک سال مالی تدوین شود
flexible budget
U
بودجه انعطاف پذیر
preliminary budget
U
بودجه مقدماتی
preliminary budget
U
بودجه ابتدائی
government budget
U
بودجه دولت
state budget
U
بودجه دولت
operating budget
U
بودجه بهره برداری
operating budget
U
بودجه عملیاتی
household budget
U
بودجه خانوار
municipal budget
U
بودجه شهرداری
flexible budget
U
بودجه متغیر
fixed budget
U
بودجه ثابت
cyclical budget
U
بودجه ادواری
cyclical budget
U
بودجه دورانی
development budget
U
بودجه عمرانی
variable budget
U
بودجه متغیر
unified budget
U
بودجه واحد
unbalanced budget
U
بودجه نامتوازن
to p for a sum in the budget
U
مبلغی را بودجه پیش بینی کردن
provide for in the budget
U
در بودجه پیش بینی کردن
program budget
U
بودجه برنامهای
financial budget
U
بودجه مالی
national budget
U
بودجه ملی
budget cycle
U
مراحل بودجه
administrative budget
U
بودجه اداری
annual budget
U
بودجه سالانه
balanced budget
U
بودجه متوازن
budget balance
U
تعادل بودجه
budget balance
U
توازن بودجه
budget bureau
U
دفتر بودجه
budget ceiling
U
سقف بودجه
budget comittee
U
گروه بودجه
budget cycle
U
گردش بودجه
budget credit
U
اعتبار بودجه
budget constraint
U
محدودیت بودجه
budget constaint
U
محدودیت بودجهای
budget account
حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
budget classification
U
طبقه بندی بودجه
preliminary budget forecast
U
پیش بینی مقدماتی بودجه
command budget estimate
U
براوردبودجه
command budget estimate
U
براورد بودجه یکان
national economic budget
U
بودجه اقتصادی ملی
cyclically balanced budget
U
بودجه متوازن ادواری
The budget deficit of 1980 .
U
کسر بودجه سا ل1980
budget forecasting model
U
مدل پیشگویی بودجهای
The welfare budget has been cut down.
U
از بودجه رفاهی مقداری زده اند
balanced budget multiplier
U
ضریب بهم فزاینده بودجه متوازن
balanced budget theorem
U
قضیه بودجه متوازن
multiplier effect of a balanced budget
U
اثر بهم فزاینده بودجه متوازن
family
U
اهل
family
U
عیال
family
U
خانوار
family
U
زوجه
family
U
محدوده طرحهای مختلف یک حالت نوع
family
U
تیره
family
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
U
فامیلی
family
U
خاندان
in a family way
<idiom>
U
حامله بودن
in the family way
U
ابستن
in a family way
U
ازادانه
in a family way
U
بی رودربایستی
family name
U
نام خانوادگی
family name
U
نام فامیلی
family name
U
اسم خانوادگی
family
U
خانواده
support a family
U
متکفل مخارج خانوادهای بودن
of a noble family
U
نجیب
schizogenic family
U
خانواده اسکیزوفرنی زا
patronymic family
U
خانواده پدرنامی
occupational family
U
گروه شغلی
of a noble family
U
اصیل
to maintain one's family
U
خانواده خود را
to maintain one's family
U
نگهداری کردن
family of curves
U
دسته توابع
[ریاضی]
family men
U
عیالمند
There seems to be a jinx on that family.
U
به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
family men
U
دارای نانخور
family men
U
مرد خانواده - دوست
family men
U
زن و بچه دوست
brass family
U
خانوادهسازهایبادی
family tent
U
چادرخانوادگی
violin family
U
انواعویلونها
woodwind family
U
خانوادهسازهایبادی
He did it for the sake of his family .
U
محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
family men
U
مرد خانوادهدار
family men
U
زن و بچهدار
family men
U
مرد عیالوار
to provide for one's family
U
خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
family man
U
مرد عیالوار
family of curves
U
دسته منحنی ها
[ریاضی]
family man
U
زن و بچهدار
family man
U
مرد خانوادهدار
family man
U
عیالمند
family man
U
دارای نانخور
family man
U
مرد خانواده - دوست
family man
U
زن و بچه دوست
one-parent family
U
خانوادهایکهدرآنفرزندبافقط یکیازوالدینشزندگیکند
family tree
U
شجره
family doctor
U
پزشک خانواده
chip family
U
چند تراشه مربوط به هم
circuit family
U
خانواده مداری
computer family
U
خانواده کامپیوتر
conjugal family
U
خانواده زن و شوهری
consanguine family
U
خانواده هم خون
extended family
U
خانواده گسترده
family allowance
U
مدد معاش
family planning
U
تنظیم خانواده
family planning
U
برنامه ریزی خانواده
family tree
U
نسب نامه
family tree
U
شجره نامه
family trees
U
شجره
family trees
U
نسب نامه
family trees
U
شجره نامه
nuclear family
U
خانواده هستهای
family names
U
اسم خانوادگی
family names
U
نام فامیلی
family doctors
U
پزشک خانواده
family names
U
نام خانوادگی
family allowance
U
معاش اولاد حق اولاد
family neurosis
U
روان رنجوری خانوادگی
family size
U
تعداد افراد خانواده
happy family
U
دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
family structure
U
ساخت خانواده
family therapy
U
خانواده درمانی
font family
U
خانواده فونت
gas family
U
خانواده گاز
handicapped with a family
U
پابست عیال
handicapped with a family
U
گرفتارخانواده
he is a shame to his family
U
ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
matronymic family
U
خانواده مادرنامی
member of a family
U
عضو خانواده
family of the prophet
U
اهل بیت پیامبر
family of computers
U
خانواده کامپیوترها
family check
U
کیش همگانی
family farm
U
مزرعه خانوادگی
family background
U
پیشینه خانوادگی
family expenditure
U
هزینه خانواده
family law
U
حقوق خانواده
family asset
U
دارائی خانوادگی
family industry
U
صنعت خانوادگی
family allowances
U
کمک دولت به خانوارها
family allowances
U
مقرری خانوادگی
family expenditure
U
هزینه خانوار
to return to the fold
[family]
U
به خانواده خود برگشتن
Family prayer rug
U
فرش محرابی صف گونه
[اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
A curse has been laid on the family .
U
خانواده لعنت شده یی است
extended family system
U
نظام فامیلی گسترده
motorola 000 family
U
خانواده موتورولا
habit family hierarchy
U
سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
run in the family/blood
<idiom>
U
دریک سطح بودن
Generosity runs in the family.
U
سخاوت دراین خانواده ارثی است
He cant be tied down to family life.
U
پای بند زندگی خانوادگی نیست
family planning programs
U
برنامههای تنظیم خانواده
He left his family in Europe .
U
خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
descendanbts of the family or tribe
U
بنی
I am the bread winner of the family .
U
نان آور خانه ( خانواده ) هستم
wear the pants in a family
<idiom>
U
رئیس خانواده بودن
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed.
U
شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
A single bereavement is enough to affect a whole family.
<proverb>
U
یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family .
U
مادر بزرگمان مرد خانواده است
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com