Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
exposure to cold
U
درمعرض سرما بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cold spell or cold snap
<idiom>
U
یک جعبه هوای سرد
exposure
U
پرتوگیری
exposure
U
نوردهی
exposure
U
فاهر شدن عکس
exposure
U
درمعرض گذاری
exposure
U
اشکاری افشاء
exposure
U
نمایش
exposure
U
ارائه
exposure
U
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposure
U
پرتودهی
exposure
U
در معرض نهادن
exposure
U
کشف شدن
exposure value
U
دریچهانفجار
exposure
U
پیدا شدن
exposure mode
U
دکمهتغیرفیلم
exposure scale
U
جدول پرتوگیری
[عکاسی]
time exposure
U
مدت بازماندن دیافراگم دوربین عکاسی
thermal exposure
U
میزان جذب حرارت
exposure time
U
زمان نوردهی
thermal exposure
U
در معرض حرارت قرار گرفتن
radiant exposure
U
وسیله عکسبرداری مادون قرمز یا انرژی حرارتی
radiant exposure
U
پخش حرارت یا انرژی حرارتی
exposure suit
U
لباس محافظ
exposure station
U
ایستگاه هوایی
exposure dose
U
دوزدریافتی
exposure station
U
ایستگاه عکاسی هوایی
exposure time
U
زمان پرتوگیری
exposure time
U
زمان پرتودهی
exposure meter
U
دستگاه سنجش نوردهی نورسنج
inductive exposure
U
پیوست القائی
indecent exposure
U
نمایش
[افشاء]
بی حیا
exposure dose
U
مقدار دوز مصرفی
indecent exposure
U
نمودار سازی تن برهنه درپیش مردم
exposure of a crime
U
کشف جرم
exposure adjustment knob
دکمه نمایش تعداد فیلم
aperture/exposure value display
U
دهانهنمایشیمقدارنمایش
operation exposure guide
U
حداکثر دوز اتمی قابل قبول یاقابل دریافت
exposure-time scale
U
صفحهزمانانفجار
multiple exposure mode
U
چندحالته
out cold
<idiom>
U
به کما رفتن
to keep cold
U
دست پاچه نشدن
keep cold
U
خونسردی خود را حفظ کردن
it is cold
U
سرد است
i f. cold
U
سردم است
keep cold
U
دست پاچه نشدن
out in the cold
<idiom>
U
تنها
cold
U
سرما
I have a cold.
U
من سرما خورده ام.
[پزشکی]
cold
U
بدون آماده بودن
cold
U
نه گرم
cold
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold
U
روشن کردن یک کامپیوتر
cold
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold
U
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
It's too cold.
آن خیلی سرد است.
cold
U
سرماخوردگی
cold
U
زکام سردشدن یا کردن
he is recovered from his cold
U
سرما خوردگی او برطرف شد
head cold
U
نزله
head cold
U
سرماخوردگی معمولی زکام
cold turkey
U
ترک اعتیاد بلامقدمه
i wonder he did not catch cold
U
تعجب میکنم
i wonder he did not catch cold
U
که سرما نخورد
to get cold feet
U
نامطمئن شدن
to feel cold
U
احساس سردی کردن
cold strength
U
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
it is proof against cold
U
سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
to feel cold
U
از سرما یخ زدن
cold turkey
U
بوقلمون سرد
[آشپزی]
cold work
U
عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
cold thrust
U
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test
U
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold swage
U
اهنگری کردن در حالت سرد
cold straining
U
تغییر بعد نسبی در حالت سرد
cold strain
U
تغییر بعد یافتن در حالت سرد
cold steel
U
جنگ افزار سرد
cold steel
U
اسلحه سرد
cold work
U
کار سرد
cold working
U
سردکاری
to go cold turkey
U
یکدفعه اعتیادی را ترک کردن
[روانشناسی]
[پزشکی]
cold link
U
پیوند سرد
to go through cold turkey
<idiom>
U
رنج و درد کشیدن در حین ترک اعتیاد
[به ویژه هروئین]
deep cold
U
سرمای ژرف
cold working
U
شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
cold starting
U
راه اندازی در حالت سرد
nurse a cold
U
سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
paradoxical cold
U
سرمای تناقضی
cold turkey
U
بلامقدمه
cold turkey
U
به طور صریح و بیپرده
cold turkey
U
بیرو دربایستی
cold coolant
U
مخزنخنککننده
to stop cold something
U
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
The food is cold.
غذا سرد است.
cold fish
U
غیر احساساتی
stone-cold
U
بسیارسرد
To kI'll someone in cold blood.
U
درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
I feel cold.
U
سردم است
I was shivering all over with cold .
U
از سرما مثل بید می لرزیدم
catch a cold
<idiom>
U
سرما خوردن
cold cuts
U
گوشت پخته سرد
cold turkey
<idiom>
U
ترک کردن اعتیاد بدون دارو
get cold feet
<idiom>
U
درآخرین لحظات ترسیدن
some cold water
U
مقداری آب سرد
in cold blood
<idiom>
U
خیلی خونسرد
cold turkey
U
بدون آمادگی
cold turkey
U
بدون تهیه وتدارک
slight cold
U
سرما خوردگی کم یا جزئی
to benvmb with cold
U
از سرما بیحس کردن
to catch cold
U
سرماخوردن
to catch cold
U
زکام شدن
to grow cold
U
سردشدن
cold air
U
هوایخنک
to shiver with cold
U
از سرمالرزیدن
we were perished with cold
U
از سرما مردیم
cold frame
U
سرما دورکن
cold frames
U
سرما دورکن
cold storage
U
سردخانه
cold sweat
U
عرق سرد
cold sweat
U
سردخو
cold turkey
U
ترک اعتیاد
cold turkey
U
محروم
cold turkey
U
خمار
He is sky -cold.
<proverb>
U
آدم آسمان جلى است .
cold cuts
U
گوشت سرد با پنیر یخ زده کالباس واغذیه مشابه
cold shoulder
U
خونسرد
cold extrude
U
فشردگی سرد
cold shoulder
U
بی اعتنایی کردن به
cold extrude
U
تراکم سرد
cold-shoulder
U
خونسرد
cold-shoulder
U
بی اعتنایی کردن به
cold-shouldered
U
خونسرد
cold-shouldered
U
بی اعتنایی کردن به
cold draw
U
در حالت سرد کشیدن سردکشی
cold die
U
حدیده سرد
ice cold
U
فوق العاده سرد
cold extrusion
U
تراکم سرد
cold glue
U
چسب سرد
cold galvanize
U
گالوانیزه کردن در حالت سرد
cold fronts
U
پیشان هوای سرد
cold forming
U
حالت دهی در حالت سرد
cold form
U
در حالت سرد شکل دادن
common cold
U
سرماخوردگی
common cold
U
گریپ نزله
common cold
U
زکام
cold fault
U
نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
cold cream
U
یکجور مرهم
cold extrusion
U
فشردگی سرد
cold cracking
U
ترک خوردگی فلز سرد
cold-shouldering
U
خونسرد
cold blooded
U
خونسرد
cold bloodedness
U
خون سردی
cold blood
U
خون سردی
cold snap
U
یخ بندان بی مقدمه
cold snaps
U
یخ بندان بی مقدمه
cold bath
U
ابتنی با اب سرد
cold sore
U
تاول تبخالی
catch cold
U
زکام شدن
cold sores
U
تاول تبخالی
catch cold
U
سرما خوردن
asphalt cold
U
اسفالت سرد
cold blooded
U
بی عاطفه
ice cold
U
مثل یخ
cold chisel
قلم سردکار
cold cathode
U
کاتد سرد
cold brittleness
U
شکنندگی سرد
cold brittleness
U
شکستگی سرد
cold boot
U
راه اندازی سرد
cold boot
U
روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
cold-shouldering
U
بی اعتنایی کردن به
cold body
U
منبع سرد
cold-shoulders
U
خونسرد
cold-shoulders
U
بی اعتنایی کردن به
blow cold
U
هوای سرد دمیدن
cold start
U
boot cold
cold rubber
U
لاستیک سرد
cold war
U
جنگ تبلیغاتی وروانی
cold rolling
U
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
cold riveting
U
پرچکاری سرد
cold roll
U
نورد کردن در حالت سرد
cold reduce
U
نورد کردن در حالت سرد
cold redrawing
U
دوباره کشی سرد
cold rating
U
خروجی ماکزیمم موتور جت بدون استفاده از سیستم پس سوز
cold short
U
شکنندگی در سرما
cold war
U
جنگ تبلیغاتی ومطبوعاتی
cold war
U
جنگ سرد
cold start
U
شروع سرد
cold start
U
روش بازنشاندن کامپیوتر
cold start
U
دوباره روشن کردن
cold spot
U
نقطه سرماگیر
cold shut
U
جوش سرد
cold shortness
U
سرد شکنندگی
ice-cold
U
فوق العاده سرد
cold shortness
U
قابلیت شکست سرد
cold short
U
شکسته سرد
ice-cold
U
مثل یخ
cold war
U
عموما" به مبارزات تبلیغاتی بلوکهای شرق و غرب علیه یکدیگربخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود
cold-blooded
U
خون سرد
cold is merely privative
U
گرما نیست
cold is merely privative
U
سرما چیزی جز عدم
cold front
U
جبهه هوای سرد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com