English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 130 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
estimate of costs U تخمین مخارج
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
estimate U تخمین زدن
estimate U براورد کردن براورد
to estimate something [at] U تخمین زدن چیزی [به]
over estimate U بیش ازاندازه واقعی بها گذاشتن بر
over estimate U زیاد براوردکردن
estimate U ارزیابی تخمین
estimate U تخمین زدن ارزیابی کردن
estimate U دیدزنی
estimate U تخمین تقویم
estimate U ارزیابی
estimate U قیمت شهرت
estimate U براورد
estimate U اعتبار
estimate U براوردکردن تخمین زدن
estimate U تخمین زدن براورد براورد وضعیت
estimate U براورد کردن
estimate U تخمین
unbiased estimate U تخمین بدون تورش
unbiased estimate U براورد ناسودار
unbiased estimate U براوردنااریب
interval estimate U براورد فاصلهای
intelligence estimate U براورداطلاعاتی
estimate [quote] U براورد [تخمین] [اقتصاد]
estimate of the situation U براورد وضعیت
Can you give me an estimate? U ممکن است یک برآورد هزینه به من بدهید؟
parametric estimate U براوردی که بر مبنای در نظرگرفتن متغیرها انجام میشود
parametric estimate U تخمین تقریبی
point estimate U براورد نقطهای
regression estimate U براورد رگرسیون
regression estimate U تخمین رگرسیون
rough estimate U براورد تقریبی
second revised estimate U براورد تجدید نظر شده دوم
staff estimate U براورد ستادی
intelligence estimate U براورد اطلاعات
error of estimate U خطای براورد
cost estimate U تخمین مخارج
cost estimate U براورد هزینه
conservative estimate U براورد محافظه کارانه
commander's estimate U براورد فرماندهی
biased estimate U براورد سودار
pre design estimate U براورد مقدماتی طرح
command budget estimate U براوردبودجه
standard error of estimate U خطای معیار براورد
command budget estimate U براورد بودجه یکان
A rough (crude)estimate. U حساب سر انگشتی
with costs U با هزینه دادرسی
at all [any] costs <adv.> U در هر حال [بی شرط]
overall costs U هزینه کلی
on costs U هزینههای غیرمستقیم
on costs U هزنههای ثابت
costs U هزینه دادرسی
costs U خسارت دادرسی
overall costs U هزینه کامل
with costs U بعلاوه هزینه دادرسی
construction costs U هزینه های ساختمان
to carry costs U هزینه مرافعه دادن
spillover costs U هزینههای خارجی
spillover costs U عوارض منفی خارجی
standard costs U هزینههای استاندارد
storage costs U هزینههای انبارداری
standard costs U هزینههای نرمال
construction costs U هزینه های ساخت و ساز
supplementary costs U هزینههای مکمل
supplementary costs U هزینههای اضافی
What costs little is little esteemed . <proverb> U آنچه کم بهاست ارج کمترى دارد .
I must get hold of her at all costs. U بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
At all costs . At any price . U به هر قیمتی که شده
It costs quite a bit . U کلی پولش می شود
running costs U پرداختروزانهپول
wage costs U مخارج دستمزد
total costs U هزینه کامل
valuation of costs U ارزش گذاری هزینه ها
transaction costs U هزینههای معاملاتی
taxation of costs U ارزیابی هزینههای دعوی
taxation of costs U مالیات هزینه دادرسی
tangible costs U هزینههای محسوس هزینههای مرئی هزینههای عینی
total costs U هزینه کلی
avoidable costs U هزینههای قابل اجتناب
fixed costs U هزینههای ثابت
fixed costs U هزینههای سرمایهای
fixed costs U هزینههای که وابسته به حجم تولید نمیباشد
historical costs U هزینه اولیه
historical costs U هزینه واقعی
holding costs U مخارج نگهداری
implicit costs U هزینههای ضمنی
environmental costs U مضار زیست محیطی
design costs U هزینههای طراحی
costs of proceedings U هزینه دادرسی
bill of costs U صورت هزینه دادرسی
building costs U هزینههای ساختمان
average costs U معدل هزینه کل محصولات
carriage costs U هزینه باربری
carriage costs U هزینه حمل و نقل
comparative costs U هزینههای نسبی
costs arabicus U قسط شیرینی
costs of proceedings U مخارج عدلیه
implicit costs U هزینههای نامرئی
internalization of costs U داخلی کردن هزینه ها
joint costs U هزینههای مشترک
overhead costs U هزینههای عمومی
prime costs U هزینههای اولیه
real costs U هزینههای واقعی
recurring costs U هزینههای تکرار شونده
secondary costs U هزینههای غیر مستقیم یاثانوی
security for costs U تامین هزینه دعوی
selling costs U هزینههای فروش
selling costs U هزینههای فروش کالا
overhead costs U هزینههای حاشیهای
overhead costs U هزینههای اضافی
overhead costs U هزینههای بالاسری
ordering costs U هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
joint costs U هزینه مشترک
ordering costs U هزینههای مربوط به سفارش کالا
operational costs U هزینههای عملیاتی
material costs U هزینههای مواد
direct materials costs U هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
additional costs [expenses] U هزینه های اضافی
additional costs [expenses] U هزینه نهایی
costs an arm and a leg <idiom> U [فوق العاده پرخرج یا گران]
costs and arm and a leg <idiom> U خیلی گرونه
life cycle costs U هزینههای دوره عمر یک محصول
free of shipping costs <adj.> U ارسال مجانی
free of forwarding costs <adj.> U ارسال مجانی
free of shipping costs <adj.> U ارسال رایگان
free of forwarding costs <adj.> U ارسال رایگان
free of shipping costs <adj.> U حمل رایگان
measurement of benefits and costs U اندازه گیری منافع و هزینه ها
free of forwarding costs <adj.> U حمل رایگان
to fix a person with costs U هزینهای رابگردن کسی گذاشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com