English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
estate agent U فروشندهزمینوملک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
estate at will U اجاره مشروط
estate U دارایی
estate U دسته طبقه
estate U حالت
one third of estate U ثلث ترکه
one third of estate U ثلث
estate U دارائی فردمتوفی
estate U ماترک
estate at will U در CLواگذاری ملکی است که به کسی به عنوان اجاره با قیداین شرط که مستاجر عین مستاجره را به میل مالک اداره کند
estate U املاک
estate U ملک
third estate U عوام
estate U دارائی
estate U وضعیت
an insolvent estate U دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
equitable estate U عین مرهونه
equitable estate U در CL مرتهن بالقوه مالک عین مرهونه میشود و بعلاوه تاسیسی وجوددارد که به موجب ان می توان حق از گرو دراوردن ملک را از راهن سلب کرد
estate tax U مالیات بر املاک
estate by curtesy U میراث قانونی زوج
estate by curtesy U در CLقسمتی از اموال زوجه است که پس از فوتش به طریق عمری به زوج به زوج منتقل میشود لیکن به وارث وی نمیرسد
estate duty U مالیات بر ارث
estate duty U مالیات ارث
estate for life U حق عمری
life estate U عمری
life estate U حق عمری
one thrid of the estate U ثلث ترکه
partition of an estate U افراز ملک
trading estate U ملکتجاری
administration of estate U اداره ترکه
industrial estate U محوطهصنعتی
housing estate U محوطهی خانه سازی
estate cars U اتومبیل استیشن
winding up an estate U تقسیم مال بین غرماء
distribution of the estate U تقسیم ترکه
separate estate U اموال شخصی زن
estate in dower U میراث قانونی زوجه
estate for years U حق رقبی
estate in common U اشتراک در مالکیت زمین
estate in common U درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع
fourth estate U مطبوعات عمومی
real estate U املاک و مستغلات
real estate U مال غیرمنقول
real estate U خرید زمین
real estate U معاملات زمین
real estate U مستغلات
real estate U زمین
real estate U املاک و ساختمان
real estate U ملک
real estate U مستغل
estate in reversion U هبهای که مدتی پس از انشاء تحقق یابد
estate in reversion U هبه قابل رجوع از جانب واهب
estate of a deceased U ترکه
estate in remainder U ملک معلق عبارت از ان است که شناسایی قانونی یک ملک منوط و موکول به تعیین تکلیف ملک دیگر باشد
estate of a deceased U ماترک
estate in remainder U تملک معلق
estate tax U مالیات مستغلات
fourth estate U رکن چهارم مشروطیت
fourth estate U نشریات ملی
estate in fee U مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
estate in common U مالکیت مشاع
estate in joint tenancy U در CLواگذاری ملکی را به دو یا چندنفر گویند
estate in joint tenancy U واگذاری مشاع
real estate tax U مالیات بر مستغلات
real estate agency U بنگاه معاملات املاک
to let something [British E] [Real Estate] U اجاره دادن چیزی
original and derivative estate U مال اصلی و مال فرعی
original and derivative estate U اصل مال یا نمائات یا منافع ان
real estate broker U واسطه املاک
real estate broker U دلال اموال غیرمنقول
benefical owner of an estate U مالک بهره برداریک دارایی
to let something [British E] [Real Estate] U کرایه دادن چیزی
agent U برنامه یا نرم افزاری که روی یک ایستگاه کاری در شبکه اجرا میشود
agent U عامل اطلاعاتی
agent U نماینده عامل شیمیایی خرج
agent U عنصر
agent U ماده
agent U واسطه
agent U ارگان
agent U وکیل
agent U مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
agent U فرستنده
agent U واسطه عامل
agent U پیشکار
agent U نماینده
agent U عامل
agent U گماشته وکیل
agent U مامور
agent U نرم افزار کارایی و اطلاعات آماری را درباره ایستگاههای کاری به مدیریت مرکزی شبکه ارسال میکند
agent U کاگزار
masking agent U عامل پوشاننده
manufacturers' agent U نماینده تولیدکننده
manufacturers' agent U نماینده سازنده
warning agent U گند گاز
law agent U نماینده حقوقی
manufacturer's agent U نماینده تولیدکننده
law agent U نماینده قضایی
mercantile agent U نماینده
land agent U دلال معاملات ملکی
insurance agent U نماینده بیمه
forwarding agent U نماینده حمل و نقل
undercover agent U مامورتحقیق مخففی
fusing agent U عامل ذوب
house agent U دلال خانه
igniting agent U عامل احتراق
incapacitating agent U عامل بیهوش کننده
incapacitating agent U گازبیهوشی
insurance agent U عامل بیمه
sole agent U نماینده انحصاری
undercover agent U کارآگاه مخففی
manufacturer's agent U نماینده سازنده
forwarding agent U متصدی حمل ونقل
mercantile agent U بازرگانی
vesicant agent U گاز تاول زا
smoke agent U عامل شیمیایی دودانگیز
shipping agent U نماینده شرکت کشتیرانی
shipping agent U اژانس حمل
shipping agent U موسسه حمل کالا
shipping agent U شرکت حمل
shiping agent U حق العمل کار بارگیری کشتی
shiping agent U کارگزار بارگیری کشتی
sequestering agent U عامل منزوی کننده
sequestering agent U عامل کمپلکس دهنده
wetting agent U ماده خیس کننده
smoke agent U ماده دودانگیز
vomiting agent U عامل تهوع اور
sole agent U نماینده منحصر بفرد
universal agent U وکیل مطلق الوکاله
universal agent U وکیل تام الاختیار
toxic agent U گاز سمی
toxic agent U عامل شیمیایی سمی
toxic agent U ماده سمی
vesicant agent U عامل شیمیایی تاول زا
vomiting agent U گازاستفراغ اور
thickening agent U عامل غلیظ کننده
stripping agent U عامل رنگ گیر
special agent U وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
scholastic agent U شاگرد پیدا کن
scholastic agent U دلال تدریس
sales agent U نماینده فروش
oxidizing agent U عامل اکسنده
oxidizing agent U عامل اکسیداسیون
overseas agent U نماینده درکشور بیگانه
overseas agent U نماینده خارجی
stripping agent U ماده رنگ بر
stripping agent U رنگ زدا
washing agent U مواد شوینده
news agent U خبرگزار
news agent U روزنامه فروش
nerve agent U گازعصب
precipating agent U عامل رسوب دهنده
press agent U مامور اگهی و تبلیغ
proxy agent U نرم افزاری که دستورات مدیریت شبکه را ترجمه میکند تا به نرم افزار مدیریتی امکان دهد تا وسیلهای که از پروتکل دیگر استفاده میکند را کنترل کند
resolving agent U عامل تفکیک کننده
wetting agent U عامل خیس کننده
releasing agent U عامل رهاکننده
reducing agent U عامل کاهنده
secret agent U مامور مخفی
publicity agent U نمایندهافکارعمومی
secret agent U جاسوس
psychochemical agent U گاز عصبی
psychochemical agent U عامل عصبی
psychoactive agent U ماده روانگردان
nerve agent U عامل شیمیایی عصبی
choking agent U عامل خفه کننده
biological agent U عامل میکربی
antiplant agent U عامل ضد رویش گیاهان
antimateriel agent U عامل مخصوص فاسد کردن اماد
antimateriel agent U عامل فساد اماد
anticrop agent U عامل ضدمحصولات کشاورزی
anticrop agent U عامل ضد غلات
alloying agent U عنصر الیاژی
alkylation agent U عامل الکیل دار کننده
alkylating agent U عامل اکلیل دار کننده
agent representative U عامل
biological agent U عامل زیستی
bleaching agent U عامل رنگبر
blister agent U عامل تاول زا
chlorinating agent U عامل کلردار کننده
chemical agent U ماده شیمیایی
chemical agent U عامل شیمیایی
chelating agent U عامل کی لیت ساز
catalytic agent U عامل فعل وانفعال شیمیایی بوسیله اثرمجاورتی
casualty agent U عامل ایجاد تلفات و ضایعات
blowing agent U عامل پف کننده
blood agent U عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
blood agent U مدت پرواز
blister agent U گاز تاول زا
agent officer U افسر عامل پرداخت
agent net U شبکه اطلاعاتی
agent de change U دلال ارزی
acetylizing agent U عامل استیل دار کننده
acetylating agent U عامل استیل دار کننده
accelerating agent U کاتالیزور
accelerating agent U ماده تسریع کننده
absorbing agent U عامل جذب
travel agent U بلیط فروش سرویس مسافری اژانس مسافرتی
travel agent U سفر ارا
travel agent U سفرچین
double agent U عامل اطلاعاتی دو جانبه
agent provocateur U مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com