Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 146 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
elements of weather
U
عناصر موثر در شرایط جوی عوامل جوی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
elements
U
المان
elements
U
عامل اصلی محیط طبیعی
elements
U
دروازه یا ترکیبی از دروازه ها
elements
U
یک عنصر منحصر به فرد داده در آرایه
elements
U
کوچکترین واحد پایه برای ارسال داده دیجیتال
elements
U
کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ یا شدت آن قابل کنترل است
elements
U
که ازقسمتهای مشابه بسیار تشکیل شده است
elements
U
یک شماره ازخانه ماتریس یا آرایه
elements
U
جزء
elements
U
اساس
elements
U
رکن
elements
U
جسم بسیط
elements
U
جوهر فرد
elements
U
عنصر اساس
elements
U
اصل
elements
U
محیط طبیعی اخشیج
elements
U
عامل
elements
U
سازه برقی
elements
U
عنصر
elements
U
رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
elements
U
عنصر عملیاتی
elements of expense
U
عوامل هزینهای
elements of expense
U
عوامل تولید هزینه
combat , elements
U
عناصر درگیر در رزم
combat , elements
U
یکانهای رزمی
combat , elements
U
عناصر رزمی
cantilever elements
U
عناصر کنسولی
essential elements
U
[پارامترهای اصلی جهت بافت و یا مقدمات بافندگی و رنگرزی]
essential elements
U
وسایل ضروری
Euclid's Elements
U
اصول اقلیدس
[ریاضی]
essential elements
U
عناصر ضروری
war of the elements
U
انقلابات طبیعی
minor elements
U
عناصر جزئی
minor elements
U
عناصر فرعی
job elements
U
عناصر شغلی
inner transition elements
U
عناصر واسطه داخلی
trace elements
U
عناصر کمیاب
Euclid's Elements
U
اصول اقلیدس
[ریاضی]
representative elements
U
عناصر نماینده
electron microscope elements
U
ارکانمیکروسکوپالکترونی
rare earth elements
U
خاکهای نادر
essential elements of information
U
عناصراصلی اطلاعات
essential elements of information
U
عناصر اصلی اخبار
constituent elements of crime
U
عناصر متشکله جرم
weather
U
اوضاع جوی
weather
U
هواشناسی
weather
U
جو
weather
U
جوی
weather
U
تحمل یابرگزارکردن
weather
U
هوا
weather
U
تغییر فصل
under the weather
U
درسختی یابدبختی
weather
U
اب و هوا باد دادن
weather
U
به سمت باد
weather
U
اب و هوا
weather
U
در معرض هواگذاشتن
under the weather
<idiom>
U
ناخوش بودن
Weather you like it or not.
U
چه بخواهی چه نخواهی
to weather something
U
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوا گذاشتن
all weather
U
همه هوایی
weather bureau
U
اداره هواشناسی
weather map
U
نقشه هواشناسی
weather helm
U
سکان سمت باد
weather helm
U
تنظیم سکان برای خنثی کردن اثر جریان هوا
weather glass
U
هواسنج میزان الهوا
weather intelligence
U
اطلاعات هواشناسی
weather central
U
مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
weather cock
U
باد نما ادم دمدمی مزاج
weather deck
U
عرشه باز
weather code
U
پیام رمز هواشناسی یاهواسنجی
muddy weather
U
هوایی که دچار پوشیده شدن زمین ازبرف آب دار با گل شود
[هوا و فضا]
weather deck
U
عرشه بدون سقف کشتی
weather deck
U
پل باز
weather wise
U
وارد بجریانات روز
weather wise
U
مطلع
weather worn
U
تحت تاثیر هوا در امده
to weather something in winter
U
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوای زمستانی گذاشتن
to grumble about the weather
U
مورد هوا گله کردن
weather radar
U
رادارآبوهوا
weather forecaster
U
هواشناس
weather wise
U
هوا شناس
weather stained
U
هوا خورده ورنگ پریده
weather moulding
U
سنگی که اب باران راردمیکند
weather moulding
U
ابریز
weather observation
U
مشاهدات جوی
present weather
U
هوایکنونی
weather permitting
U
اگر هوا بگذارد
weather proof
U
محفوظ از اثرهوا هوا نخور
weather side
U
سمت بادگیر
weather observation
U
مشاهدات هواشناسی دیدبانی جوی
weather bound
U
ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
weather-vane
U
الت بادنما
fair-weather
U
درخورهوای صاف
adverse weather
U
هوای نامساعد
all weather fighter
U
هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
all weather fighter
U
هواپیمای همه هوایی
all weather hood
U
کلاهک مخصوص هوا
aviation weather
U
مشخصات ویژه اب و هوایی که به پرواز و عملکردهواپیما مربوط میشود
broken weather
U
هوای بی قرار
fair weather
U
دارای هوای صاف
fair weather
U
مناسب برای
fair-weather
U
نیم راه
fair-weather
U
بی وفا
weather-vanes
U
الت بادنما
weather vane
U
الت بادنما
weather forecast
U
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
weather forecasts
U
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
weather station
U
ایستگاه هوا شناسی
weather station
U
ایستگاه هواشناسی
weather stations
U
ایستگاه هوا شناسی
weather stations
U
ایستگاه هواشناسی
fair-weather
U
خوب هنگام هوای صاف
fair weather
U
بی وفا
fair weather
U
نیم راه
inclement weather
U
هوای بسیار سرد یا طوفانی
oh what a nasty weather
U
اه
oh what a nasty weather
U
چه هوای کثیفی است
proof weather
U
هوا پایدار
queen's weather
U
افتاب
queen's weather
U
جای افتابی
queen's weather
U
هوای باز
weather beaten
U
در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
weather beaten
U
افتاب زده
weather board
U
تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
weather board
U
تخته سرازیری که دم دراطاق می گذارند
how fine the weather is
U
چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
heavy weather
U
هوای خراب
heavy weather
U
هوای طوفانی
foul weather
U
هوای خراب
foul weather
U
هوای نامساعد
how fine is the weather
U
چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
present state of weather
U
وضعهوایکنونی
feel a bit under the weather
<idiom>
U
[یک کم احساس مریضی کردن]
fair-weather friend
U
رفیق نیمه راهه
fair-weather friend
U
آدم بی وفا
we made heavy weather of it
U
انرا خیلی سخت دیدیم
the weather inclines to fair
U
هوا میخواهد باز شود هوادارد باز میشود
It is foul weather today .
U
امروز هوا خیلی گند است
fair-weather friend
<idiom>
U
شخصی که تنها دوست است
all weather air station
U
ایستگاه هواشناسی عمومی ایستگاه هواشناسی همه هوایی
Beautiful music ( weather ) .
U
موسیقی ( هوای ) قشنگ
The sun is all the more welcome. In this cold weather.
U
دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
It is splendid weather for swimming.
U
این هوا برای شنا جان میدهد
Today's weather is mild by comparison.
U
در مقایسه هوای امروز ملایم است.
I dont feel well. I feel under the weather.
U
حالش طوری نیست که بتواند کار کند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com