English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
effective thickness of a wall U ضخامت موثر دیوار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
thickness of a wall U کلفتی دیوار
thickness of a wall U ضخامت دیوار
thickness U ضخامت
thickness U سفتی
thickness U غلظت
thickness U ستبرا
thickness U کلفتی
thickness of a dome U طبره
aromor thickness U قطر زره
aromor thickness U ضخامت زره
fictitious thickness U ضخامت فرضی
fictitious thickness U ضخامت فرضی
wed thickness U حداقل ضخامت یا فاصله بین سطح خارجی و داخلی دانههای خرج
web thickness U ضخامت جان
half thickness U ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
thickness gauge U ضخامت سنج
slab of varying thickness U تاوه با ستبرای متغیر
base thickness of buttress U عرض پنجه پشت بند
the effective cause U علت
effective value U جریان موثر
effective U موثر
effective U کاری
effective U سرباز اماده به خدمت
effective U مفید
effective U اثر بخش
effective U قابل اجرا
effective U عامل موثر
effective U کارگر
effective U خروجی میانگین پردازنده
effective U آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است
effective U نرخ یافتن یک بخش مشخص از اطلاع از یک رسانه ذخیره سازی
effective U آدرسی که از تغییر در یک آدرس بدست می آید
effective U دستور نتیجهای که پس از تغییر در دستور اصلی اجرا میشود
effective output U دبی موثر
effective output U بازداده موثر
effective output U خروجی موثر
effective pattern U منطقه اصابت موثر
effective radius of a well U شعاع موثر چاه
effective pattern U منطقه اثر موثر
effective pitch U گام موثر
effective porosity U تخلخل موثر
effective power U قدرت موثر
effective power U توان موثر
effective radius U شعاع موثر
effective pressure U فشار موثر
effective input U فرفیت موثر ورودی
effective damage U ضایعات موثر
effective damage U خسارت موثر
effective date U تاریخ اجرا
effective date U تاریخ شروداجرای دستورالعمل
effective demand U تقاضای موثر
effective demand U تقاضای موثرعبارت است از مقدار کالائی که خریداران در قیمتهای موجود مایل و قادر به خریدان هستند
effective depth U ارتفاع مفید
effective diameter U قطر موثر
effective faith U ایمان توام باعمل
effective field U میدان موثر
effective force U نیروی موثر
effective current U جریان موثر
effective rainfall U بارندگی موثر
effective time U زمان موثر
effective time U مدت موثر
effective treatment U تسویه موثر
effective width U عرض موثر
effective wind U باد سمتی
effective wind U مولفه باد موثر
mean effective pressure U فشار موثر متوسط
cost-effective U سودآور
cost-effective U مقرون به صرفه
cost-effective U کارآمد هزینه
effective through put U توان عملیاتی موثر
effective throat U گلوگاه موثر
effective range U برد موثر
effective range U برد موثر جنگ افزار
effective shear U برش موثر
effective size U اندازه موثر
effective span U دهانه موثر
effective stimulus U محرک موثر
effective strength U استعداد رزمی موثر
effective treatment U تسویه کارا
effective strength U استعدادرزمی موجود
effective stress U تنش موثر
effective temperature U دمای موثر
cost-effective U هزینه کاه
effective address U نشانی موثر
effective address آدرس موثر
effective area U سطح موثر
effective resistance U مقدار مقاومت موثر
effective capacity U فرفیت موثر
effective capacity U گنجایش مفید
effective storage U گنجایش مفید
effective charge U بار موثر
effective collision U برخورد موثر
effective output admittance U گذرایی موثر خروجی
effective size of grain U قطر موثر ذرات
brake mean effective pressure U مقدار محاسبه شده متوسط فشار در سیلندر در مرحله قدرت
effective reaction potential U حد موثر نیرومندی واکنش
effective output impedance U ناگذرایی موثر خروجی
effective size of grain U اندازه موثرذرات
effective snow melt U برف ذوب شده موثر در جریان رودخانه
effective electromotive force U نیروی برق رانی موثر
effective tax rate U نرخ موثر مالیاتی
effective tax system U نظام موثر مالیاتی
effective unit weight U وزن مخصوص موثر
effective nuclear charge U بار موثر هسته
effective magnetic moment U گشتاور مغناطیسی موثر
effective magnetic field U میدان مغناطیسی موثر
effective habit strength U حد موثر نیرومندی عادت
effective input admittance U گذرایی موثر ورودی
effective grain diameter U قطر موثر دانه
effective atomic number U عدد اتمی موثر
effective band width U پهنای موثر نوار
effective beaten zone U منطقه ضربت موثر
effective interest rate U نرخ بهره موثر
effective beaten zone U منطقهای که 28 درصد گلوله ها دران فرود می اید
effective length of strut U بلندی کمانش
effective length of strut U ارتفاع کمانش
effective input impedance U ناگذرایی موثر ورودی
theory of effective demand determination U نظریه تقاضای موثر اصطلاح کینز برای تقاضای کل
effective collision cross section U سطح مقطع برخورد موثر
total effective collision cross section U سطح مقطع موثر کل
wall-to-wall U کامل
wall-to-wall U فراگیر
wall-to-wall U همگانی
wall-to-wall U همه جانبه
wall U دیواره
wall-to-wall U از دیوار به دیوار
wall U مانع یکپارچه در پرش اسب مرکب از جعبههای روی هم
the wall U پشت دیوارایستاده بودم
to go to the wall U درتنگی یافشارواقع شدن ورشکست شدن
wall U محصور کردن
wall up U رسیدن موج به حداکثر اوج
wall U دیواری
wall U دیوارکشیدن
wall U حصار دار کردن
wall U محصورکردن
wall U حصار
wall U جدار
wall U تیغه کشیدن دیوار
wall-to-wall U سرتاسری
to the wall <idiom> U به آخر خط رسیدن
wall-to-wall U فرش کردن سرتاسری
wall U دیوار
wall-to-wall U [مفروش کردن کل اتاق توسط یک تخته فرش]
wall eye U چشم سفید
wall eye U چشم مات
wall eye U چشمی که سفیدی ان زیادوعنبیه ان کمرنگ باشد
wall hanging U تزئینات دیواری
wall insulator U عایق دیوار
wall knot U گره حصیری
wall knot U گره تخت
wall lining U اندود دیوار
wall louse U موریانه
wall louse U ترده
wall opening U روزنه دیوار
wall paint U رنگ دیوار
batter of wall U میل دیوار
wall paper U کاغذ دیواری
wall pass U پاس مستقیم
wall plate U زیرسری
wall entrance U عبور از داخل دیوار
wall energy U انرژی در واحد سطح مرزمشترک بین حوزههای مغناطیسی مختلف الجهت
wall board U تخته برای چوبکاری دیوار
to lean against the wall U به دیوار تکیه دادن
fruit-wall U چفته
dwarf wall U دیوار نیمه
to deafen a wall U دیوار راطوری ساختن که صدارا انتقال ندهد
to deafen a wall U عایق کردن دیوار
to encircle with a wall U دیوار یا چینه کشیدن
curtain-wall U تیغه
to panel a wall U دیواری را تخته کوبی کردن
to peck down a wall U دیواری را با الت نوک تیزخراب کردن
toe wall U دیوار پای خاکریز
conservative wall U دیوار باغچه
toe wall U دیوارضامن پادیوار
choir-wall U [دیواره ی جداکننده جایگاه]
town wall U باروی شهر
wailing wall U دیوار قدیمی اورشلیم
wailing wall U دیوارندبه
wall painting U نقاشی دیواری
wall rue U سداب کهنه
wall socket پریز دیواری
cell wall U دیوارهسلولی
fortified wall U دیوارکناری
monitor wall U دیوارهصفحهنمایشگر
Qibla wall U دیوارکیبلا
start wall U دیوارهشروع
tank wall U دیوارهنانکر
turning wall U دیواربازگشت
wall and rails U دیواروریلها
climb the wall <idiom> U از محیط خسته وعصبانی شدن
wall lantern U فانوسدیواری
wall light U چراغدیواری
wall stud U تیرچوبدیواری
wall tent U چادردیوارهدار
wave wall U دیوارموج
hole in the wall <idiom> U
handwriting on the wall <idiom> U
To drive someone up the wall. U کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
bund wall U دیوارمرکب
brick wall U آجردیوار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com