Perdic | discharge system | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	discharge system U	سیستمتخلیه

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	discharge U	خالی کردن باتری
	discharge U	ادا کردن دین بری الذمه کردن
	discharge U	منفصل یااخراج کردن
	discharge U	تخلیه بار
	discharge U	رفع اتهام
	discharge U	پرداخت
	discharge U	مفاصا تصفیه
	discharge U	تبرئه
	discharge U	مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
	discharge U	دشارژ
	discharge U	اخراج تخلیه الکتریکی
	discharge U	تادیه کردن
	discharge U	تادیه
	discharge U	ابراء
	discharge U	خالی کردن گلوله
	discharge U	ازاد کردن
	discharge U	بده
	discharge U	انفصال ترشح
	discharge U	ترشح کردن
	discharge U	اداء کردن
	discharge U	مرخص کردن
	discharge U	تخلیه
	discharge U	درکردن
	discharge U	خالی کردن
	discharge U	تخلیه الکتریکی
	discharge U	برون ریزی
	discharge U	مرخص کردن پس دادن
	discharge U	اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
	discharge U	اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
	discharge U	خارج کردن
	discharge U	شلیک عصبی تخلیه
	discharge U	گذر حجمی در واحگ زمان
	discharge U	دبی
	discharge recorder U	تخلیه نگار
	discharge resistance U	مقاومت تخلیه
	discharge spout U	ناودانه ی تخلیه
	discharge valve U	سوپاپ دود
	anuual discharge U	بده سالانه
	discharge pressure U	فشار تخلیه
	discharge opening U	مجرای تخلیه
	discharge opening U	راهگاه تخلیه
	sediment discharge U	بده جامد
	discharge of solids U	بده جامد
	discharge of chips U	تخلیه براده ها
	discharge of an obligation U	سقوط تعهد
	discharge of affect U	برون ریزی هیجانی
	discharge nozzle U	فواره تخلیه
	discharge bay U	صفحهشارژنشده
	discharge valve U	سوپاپ تخلیه
	residual discharge U	تخلیه مانده
	second townsend discharge U	تخلیه دوم تاونزند
	absolute discharge	آزادی مطلق
	self maintained discharge U	تخلیه ناوابسته
	To dismiss (discharge) someone. U	کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
	disruptive discharge U	تخلیه جرقهای
	dishonorable discharge U	اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
	spontaneous discharge U	شلیک خودانگیخته
	discharge voltage U	ولتاژ دشارژ
	discharge voltage U	ولتاژ تخلیه
	discharge velocity U	سرعت تخلیه
	discharge tube U	مجرایتخلیه
	discharge pipe U	لولهتخلیه
	request for discharge U	عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
	discharge hydrograph U	منحنی بده
	discharge capacity U	فرفیت تخلیه بارانداز
	discharge capacity U	فرفیت تخلیه بار
	surging discharge U	تخلیه نوشی
	to discharge of an obligation U	از دینی مبرا کردن
	to discharge goods U	کالا را تخلیه کردن
	to discharge a guarantee U	ضمانتی را ازاد کردن
	corona discharge U	تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
	corona discharge U	تخلیه کورونا
	corona discharge U	تخلیه الکتریکی
	corollary discharge U	تخلیه تبعی
	conditional discharge U	ازادی مشروط
	brush discharge U	تخلیه جارویی
	coefficient of discharge U	ضریب تخلیه
	coefficient of discharge U	ضریب جریان
	charge and discharge U	محل بارگیری و باراندازی
	discharge chute U	سرسره تخلیه
	discharge cock U	شیر تخلیه
	utilizable discharge U	بده مفید
	discharge head U	سر لوله
	discharge head U	ارتفاع تخلیه
	discharge gate U	دریچه تخلیه
	average available discharge U	بده میانگینی دسترس
	average available discharge U	بده متوسط مفید
	average discharge U	بده میانگین
	average discharge U	بده متوسط
	undesireable discharge U	اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
	discharge end U	محل تخلیه
	discharge end U	سمت تخلیه
	discharge curve U	منحنی بدههای اندازه گیری شده
	discharge currect U	جریان دشارژ
	discharge currect U	جریان تخلیه
	discharge conveyor U	نوار تخلیه
	discharge of contract U	انجام تعهدات قراردادی پایان دادن به تعهدات قراردادی
	rain discharge U	حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
	general discharge U	ترخیص عمومی از خدمت سربازی
	order of discharge U	حکم برائت ذمه
	undulatory discharge U	تخلیه مواج
	honorable discharge U	ترخیص محترمانه
	point discharge U	تخلیه نقطهای
	electrostatic discharge U	تخلیه الکتروستاتیکی
	electron discharge U	تخلیه الکترونها
	implusive discharge U	تخلیه غیر متناوب
	electrical discharge U	تخلیه برقی
	honorable discharge U	ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
	order of discharge U	حکم تصفیه
	first townsend discharge U	تخلیه اول تاونزند
	glow discharge U	تخلیه تابناک
	glow discharge U	تخلیه تابنده
	general discharge U	خاتمه خدمت
	mutual discharge U	مبارات
	neural discharge U	تخلیه عصبی
	internal discharge U	تخلیه داخلی
	flood discharge U	بده فزون ابی بده سیل
	flood discharge U	بده طغیان
	flaming discharge U	تخلیه مشتعل
	main discharge U	تخلیه اصلی
	total discharge U	تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
	non self maintained discharge U	تخلیه وابسته
	lightning discharge U	تخلیه اتمسفری
	internal discharge U	تخلیه جزیی داخلی
	discharge without honor U	اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
	electric discharge U	تخلیه الکتریکی
	impulse discharge U	تخلیه ضربهای
	discharge tube U	لامپ تخلیه الکتریکی [فیزیک]
	oscillating discharge U	تخلیه مواج
	deep discharge U	تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
	maximum flood discharge U	بده بیشینه طغیان
	maximum flood discharge U	بده حداکثرطغیان
	glow discharge lamp U	لامپ تخلیه کنتاکتی
	glow discharge tube U	لامپ مشتعل
	high frequency discharge U	تخلیه فرکانس بالا
	low pressure discharge U	تخلیه ی فشار ضعیف
	charge and discharge statements U	حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
	corona discharge current U	جریان تخلیه کورونا
	high rate discharge U	تخلیه شدید
	incandescent cathode discharge U	تخلیه کاتد ملتهب
	charge and discharge statements U	حساب انحصار وراثت
	cooling water discharge U	تخلیه اب سرد
	compressor discharge pressure U	فشار در قسمت خروجی کمپرسور
	lightning discharge current U	جریان تخلیه
	mistake while in discharge of duty U	خطا در حین انجام وفیفه
	bad conduct discharge U	اخراج به علت عدم صلاحیت
	xenon discharge lamp U	لامپ تخلیهای گزنون
	electric discharge lamp U	لامپ تخلیه الکتریکی
	abnormal glow discharge U	تخلیه تابناک نامتعارف
	discharge rate [of a pump] U	مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
	discharge rate [of a pump] U	مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
	discharge rate [of a pump] U	مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
	normal glow discharge U	تخلیه تابناک متعارف
	To dismiss(sack,discharge)someone. U	کسی را جواب کردن
	After his discharge from the army, he came to Tehran .	پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
	semi self maintained discharge U	تخلیه نیم وابسته
	luminous discharge lamp U	لامپ تخلیه الکتریکی
	gas discharge arrester U	برقگیر تخلیه گازی
	capacitor discharge ignition U	سیستم احتراق با انرژی زیاد
	gas discharge lamp U	لامپ تخلیه گازی
	to discharge someone without honor [from the army] U	اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
	gas discharge relay U	رله تخلیه گازی
	gas discharge display U	صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
	variable discharge turbine U	توربین گازی که جرم جریان ان توسط شیرها یا دریچه هایی کنترل میشود و قدرت توربین را با ارتفاع ومتغیرهای دیگر سازگارمیکند
	bad conduct discharge U	اخراج از خدمت
	discharge indicator disc U	دیسک رنگی معمولا زرد یاقرمز برای نشان دادن تخلیه سیستم اطفاء حریق
	high frequency gas discharge breakdown U	شکست تخلیه گازی فرکانس بالا
	glow discharge cold cathode tube U	لامپ مشتعل
	linear system [system of linear equations] U	دستگاه معادلات خطی [ریاضی]
	cw system U	سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
	i.f.f. system U	دستگاه تشخیص
	p system U	سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
	c.g.s. system U	دستگاه سگث
	system U	مجموعه سازمان
	system U	سلسله
	system U	سازمان
	an system U	سیستم الکترونیکی نیروی زمینی و دریایی
	value system U	نظام ارزشها
	system U	طرز روش
	system U	مقررات مربوط به اعطای امتیازهای اضافی به نسبت ضعف یا قدرت اسب
	the system of U	رد مازاد ترکه متوفی به خویشان ذکورپدری
	the system of U	the which by ininheritance agnatisation the passedto is state the residueof agnates male تعصیب
	system U	ترتیب
	system U	روش اصول
	system U	نظام سیستم
	system U	تشکیلات
	system U	سازگان
	system U	منظومه
	system U	نظام
	system U	اسلوب
	system U	دستگاه
	system U	سیستم
	system U	اصول وجود
	system U	سلسله رشته
	system U	طریقه
	system U	همستاد روش
	system U	همست
	system U	نظم ترتیب
	system U	طرز اسلوب
	system U	هر گروه از سخت افزار یا نرم افزار یا وسیله جانبی و... که با هم کار می کنند