English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
direction center U مرکز هدایت عملیات
direction center U مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
air defense direction center U مرکز هدایت اتش پدافند هوایی
fire direction center U مرکز هدایت اتش
Other Matches
center to center method U روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
direction U سازمان دهی یامدیریت
direction U دستوراتی که نحوه استفاده از چیزی را نشان می دهند
direction for use U دستوراستعمال
direction U جهت خواب فرش
direction U سرپرستی
direction U سمت بافت
X direction U حرکت افق
Y direction U حرکت عمودی
direction to be followed U جهتحرکت
self direction U خودفرمان
direction U راستا
direction U امتداد
direction U دستور
direction U مسیر
direction U سو
direction U ارشاد
direction U سمت
direction U رهبری
direction U هدایت
direction U جهت
direction U اداره جهت راه
direction U هدایت رهبری
direction U مسیر هدایت کردن
direction U گرا
direction U دستورالعمل جهت
direction U کارگردانی
fire direction U هدایت اتش
fire direction U هدایت کردن اتش
fighter direction U هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
field direction U جهت میدان
direction rectifier U یکسوکننده سمتی
direction of thread U سوی پیچش پیچ
direction of attack U سمت تک
direction of attack U سمت حمله
direction peg U میخ نشانه
direction of fire U سمت تیر
direction of thread U جهت پیچ
flow direction U جهت گردش
stage direction U مدیریت
stage direction U کاگردانی
magnetic direction U جهت مغناطیسی
the direction to mecca U قبله
instrument direction U سمت زاویه یاب
instrument direction U سمت اندازه گیری شده
In the opposite direction . U درجهت مخالف
in the opposite direction. U در جهت مخالف
direction of Mecca U بهجهتمکه
direction of points U جهتیاب
reaction direction U جهتواکنش
wind direction U جهتوزشباد
main direction U جهت اصلی
direction of a current U current a of set
direction indicator U دستگاه نشاندهنده جهت حرکت
direction finder U سمت یاب
bearing direction U جهت قرار گرفتن یاطاقان
cutting direction of a saw U جهات برش اره
direction finder U جهت یاب رادیویی
direction finder U جهت یاب
art direction U شکل بندی
art direction U دکور
art direction U ترکیب
art direction U آرایش
direction board U پلاتینگ بردسمت نمای دیدبان
compass direction U جهت قطبنمای مغناطیسی
direction board U صفحه سمت نما
direction finder U جهت یاب خودکار
direction finder U جهتیاب
direction finding U جهت یابی کردن
direction finder U دستگاه جهت یاب
compass direction U سمت قطب نما
compass direction U گرای مغناطیسی
direction finding U جهت یابی
direction finder U راستایاب
direction indicator U دستگاه جهت نمایی
briefing direction U دستورالعمل اجرای توجیه دستورالعمل جلسه توجیهی
direction finding U سمت یابی کردن
maximum direction finding U جهت یابی حداکثر
radio direction finding U جهت یابی بی سیم
direction finding station U پست جهت یابی
direction finding aerial U انتن جهت یابی
magnatic direction indicator U دستگاه نشاندهنده جهت مغناطیسی
fire direction net U شبکه مخابراتی هدایت اتش
ina northerly direction U سوی شمال
in a south easterly direction U از جهت جنوب خاور
current direction indicator U دستگاه نشاندهنده جهت جریان
fire direction net U شبکه هدایت اتش
ina northerly direction U بطرف شمال شمالا
radio direction finding U پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
automatic direction finder U جهت یاب اتوماتیک
three dimensional direction finding U جهت یابی فضایی
wind direction and speed U جهتوسرعتوزشباد
rotation in a clockwise direction U گردش در جهت عقربه ساعت
rotation in a clockwise direction U گردش به راست
The aircrafts was flying in a northerly direction. U هواپیما در جهت شمال حرکت می کرد
high frequency radio direction finding U جهت یابی رادیویی فرکانس بالا
center U گروه مرکزی
center U کیان
center U سانتر
center U تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center U مجمع
center U متمرکز کردن
center U کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center U سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center U متمرکز نقطه اتکاء
center U نقطه گره
center U سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center U شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center U نقط ه میانی چیزی
center U قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
center U قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
off-center <idiom> U عجیب وغریب
center U میان
center U مرکز
off center U خارج از مرکز
center U تمرکز یافتن
center U درمرکز قرارگرفتن
center U وسط ونقطه مرکزی
How do I get to city center? U چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
feeding center U مرکز تغذیه
education center U اموزشگاه
diffracting center U مرکز پراشنده
education center U مرکز اموزش
documentation center U مرکز اسناد
detention center U بازداشتگاه
information center U مرکز اطلاعات
dead center <idiom> U کاملا وسط
signal center U مرکز پیام
shopping center U مرکز فروش
primary center U مرکز اولیه
primary center U مرکز عمده
pintle center U مرکز لولای جنگ افزار
pintle center U نقطه لولا
operation center U مرکز عملیات
nerve center U مرکزفرماندهی
provision center U مرکز توشه
provision center U مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
signal center U مرکزارتباطات
signal center U مرکز مخابرات
training center U مرکز اموزش
school center U مرکز اموزش
respiratory center U مرکز تنفسی
reserve center U مرکز اموزش احتیاط
reserve center U مرکز احتیاط
relay center U مرکز باز پخش
regional center U مرکز منطقهای
nerve center U مرکز عصبی
message center U مرکز پیام
sleep center U مرکز خواب
whole blood center U مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
four center arch U قوس جناغی چهار پرگاری
She is the center of attraction . U آن زن همه را بسوی خودش می کشد
burst center U مرکز گلوله
The city center . U میدان ( مرکز ) شهر
shopping center U بازار
filter center U مرکزتوزیع اطلاعات
filter center U مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
wheel center U مرکز چرخ
vasoconstrictor center U مرکز انقباض عروق
information center U مرکز جمع اوری اطلاعات
speech center U مرکز گویایی
switching center U مرکز راه گزینی
luminescent center U هسته لومینسانس
local center U مرکز محلی
lathe center U مرکز یا محور دوران ماشین تراش
inversion center U مرکز وارونگی
three center bonding U پیوند سه مرکزی
center punch U مرکز سوراخ
center of mass U مرکز جرم
center of dispersion U مرکز پراکندگی
center of burst U مرکزاصابت گلوله
center of burst U مرکز ترکش گلوله
center of buoyancy U مرکزتعادل اتصال وسایل شناور
center of buoyancy U مرکز تعادل شناوری
before top center U تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
center mark U مرکز سوراخ
center line U مرکزدوران
center line U خط صفر
center line U خط وسط زمین
center line U خط میانی زمین
center line U خط مرکز
center of dispersion U مرکزمستطیل پراکندگی گلوله ها
center of distribution U مرکز پخش
center of gravity U مرکز ثقل
center of mass U مرکز حجم هدف
center of mass U مرکز هیولای هدف
center of mass U مرکز هدف
center of lift U مرکز برا
center mark U علامت مرکز نشانه مرکز
center of impact U مرکز ترکش گلوله مرکزاصابت
center of gyration U نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
center of gravity U مرکزگرایی
center of gravity U گرانیگاه
center line U اسه
center line U خط محور
center lathe U ماشین تراش متمرکز
center circle U دایره وسط زمین
center board U ته قایق بادبانی
center bit U مته سه نبش
center base U میدان مرکزی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com