Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
direct process
U
فرایند مستقیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
direct absorption process
U
فرایند جذب مستقیم
Other Matches
direct
U
راسته
direct
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
direct
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
direct
U
هدایت کردن
direct
U
رهبری کردن
direct
<adj.>
U
مستقیم
direct
U
قراول رفتن
direct
U
متوجه ساختن
direct
U
: مستقیم معطوف داشتن
direct
U
نظارت کردن
direct
U
اداره کردن هدایت کردن
direct
U
: دستور دادن
direct
<adj.>
U
بلافاصله
direct
<adj.>
U
دست اول
direct
U
امرکردن
direct
U
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct
U
مستقیم یابدون شریک سوم
direct
<adj.>
U
بدون واسطه
direct
U
مدیریت یا سازمان دهی
direct
U
اداره کردن
direct
U
دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct command
U
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct address
آدرس مستقیم
direct conversion
U
تبدیل مستقیم
direct control
U
کنترل مستقیم
direct casting
U
ریخته گری مستقیم
direct connected
U
ماشینهای بهم پیوسته
direct analysis
U
تحلیل رهنمودی
direct aggression
U
پرخاشگری مستقیم
direct admission
U
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct psychotherapy
U
روان درمانی رهنمودی
direct processing
U
پردازش مستقیم
direct pressure
U
تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct pressure
U
فشار مستقیم
direct plotting
U
تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
direct plotting
U
تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct outlet
U
ابگیر مستقیم
direct oration
U
گفته یا قول مستقیم
direct observation
U
دیدبانی مستقیم
direct measurement
U
اندازه گیری مستقیم
direct quenching
U
سخت گردانی مستقیم
direct reading
U
قرائت مستقیم
direct relationship
U
ارتباط مستقیم
direct addressing
U
ادرس دهی مستقیم
direct addressing
U
نشان دهی مستقیم
direct observation
U
مستقیمامشاهده کردن
direct address
U
نشانی مستقیم
direct access
U
دستیابی مستقیم
direct access
U
دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct access
U
دسترسی مستقیم
direct access
U
دستیابی مسقیم
direct relationship
U
وابستگی مستقیم
direct therapy
U
درمان رهنمودی
direct cost
U
هزینه مستقیم
direct coupled
U
مستقیما جفت شده
direct lighting
U
روشنایی مستقیم
direct load
U
بارگذاری مستقیم
direct loading
U
مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct material
U
مواد مستقیم
direct selection
U
انتخاب مستقیم
direct selling
U
فروش مستقیم
direct support
U
تکیه گاه بی واسطه
direct support
U
پشتیبانی مستقیم
direct support
U
کمک مستقیم
draw direct
U
مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct debit
U
سفته-وجهالزمان
direct rule
U
حکومتایالتیومحلی
Is it a direct flight?
U
آیا پرواز مستقیم است؟
direct dyes
U
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
to direct traffic through
U
ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct lighting
U
روشن سازی غیرمستقیم
direct laying
U
روانه کردن مستقیم
direct labour
U
دستمزد مستقیم
direct coupling
U
جفتگری مستقیم
direct coupling
U
کوپلینگ مستقیم
direct damage
U
ضرر مستقیم
direct support
U
پشتیبانی مستقیم کردن
direct dye
U
رنگینه مستقیم
direct exchange
U
تعویض باداغی
direct exchange
U
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct file
U
فایل مستقیم
direct file
U
پرونده مستقیم
direct fire
U
اتش مستقیم
direct fire
U
تیر مستقیم
direct fire
U
هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct involvement
U
offence an committing in مباشرت
direct involvement
U
مباشرت در جرم
direct killing
U
قتل به مباشرت
direct objects
U
فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects
U
چیز ماده خارجی
direct objects
U
موضوع
direct objects
U
شیئی
direct objects
U
کالا اعتراض کردن
direct objects
U
مفعول
direct objects
U
هدف
direct objects
U
موضوع منظره
direct objects
U
اعتراض کردن
direct objects
U
شی ء
direct objects
U
مقصود
direct objects
U
مخالفت کردن
direct objects
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects
U
سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct objects
U
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects
U
زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects
U
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct objects
U
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects
U
پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects
U
دلیل اوردن
direct objects
U
اعتراض داشتن
direct objects
U
مورد
direct objects
U
نماش داده می شوند
direct objects
U
OPERAND
direct hit
U
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct current
U
جریان یکسو
direct current
U
جریان برق مستقیم
direct current
U
جریان مستقیم
direct taxation
U
اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct hits
U
اصابت مستقیم
direct action
U
مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct taxation
U
مالیات مستقیم
direct tax
U
مالیات مستقیم
direct hit
U
اصابت مستقیم
direct current
U
جریان دائم
direct objects
U
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects
U
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct object
U
مفعول بیواسطه
direct object
U
مفعول مستقیم
direct objects
U
چیز
direct object
U
مفعول صریح
direct taxes
U
مالیاتهای مستقیم
direct objects
U
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct hits
U
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
process
U
جریان
process
U
زائده
process
U
طرزعمل
process
U
پردازش کردن
process
U
دوره عمل
process
U
تهیه کردن
process
U
مراحل مختلف چیزی
process
U
بانجام رساندن تمام کردن
process
U
پیشرفت تدریجی ومداوم
process
U
مراحلی راطی کردن
process
U
فرا گرد
process
U
فراشد روند
process
U
فرایند
process
U
جریان عمل مرحله
process
U
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
process
U
عمل
process
U
مرحله جریان
process
U
تکلیف به حضور کردن
process
U
عمل اوردن
process
U
روند طریقه
process
U
روش
process
U
جریان کار در دادگاه
process
U
فرابرد فرابرش
process
U
جریان کار
process
U
عملکرد
process
U
مرحله
process
U
پویش
process
U
روند
process
U
فراگرد
process
U
تهیه و تولید کردن
process
U
شیوه
process
U
تحویل
process
U
پرورش دادن
process
U
احضار کردن
process
U
تقویم کردن تولید کردن
process
U
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
process
U
تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
process
U
نموداری که هر مرحله از توابع کامپیوتری مورد نیاز سیستم را نشان میدهد
process
U
که کاملاگ یک فرآیند را بررسی , مدیریت و مرتب می کنند
process
U
و وسایل کنترل و پشتیبانی
process
U
کنترل خودکار فرآیند توسط کامپیوتر
process
U
برنامهای که زمان اجرای دستورات آن در CPU بیشتر از عملیات ورودی و خروجی است
process
U
کامپیوتر مخصوص برای کنترل و مدیریت فرآیند
process
U
ورودی کامپیوتری , توابع خروجی , CPU به همراه حاقظه برنامه
direct distance dialing
U
شماره گیری فاصله مستقیم
direct materials costs
U
هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
direct fire sights
U
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct lift control
U
کنترل مستقیم برا
direct current magnet
U
مغناطیس جریان مستقیم
direct potentiometric method
U
روش پتانسیل سنجی مستقیم
direct exchange items
U
اقلام قابل تعویض مستقیم
direct data entry
U
داده دهی مستقیم
direct interelectrode capacitance
U
فرفیت بین دو الکترد
high direct voltage
U
فشار قوی جریان دائم
shot direct at goal
U
شوت مستقیم به دروازه
direct home reception
U
پذیرشگرمستقیم
direct support unit
U
یکان پشتیبانی مستقیم
direct free kick
U
مکث مهاجم برای فریفتن حریف
direct current instrument
U
سنجه جریان مستقیم
direct current generator
U
مولد جریان مستقیم
direct memory access
U
دستیابی مستقیم به حافظه
direct potentiometric measurement
U
اندازه گیری پتانسیل سنجی مستقیم
direct read after write
U
خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct reading dial
U
درجه بندی برای قرائت مستقیم
direct reading galvanometer
U
گالوانومتر بی تبدیل
direct reading instrument
U
دستگاه مستقیم خوانی
direct quota tion
U
نقل قول مستقیم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com