Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 229 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
direct objects
U
چیز
direct objects
U
مقصود
direct objects
U
شی ء
direct objects
U
موضوع منظره
direct objects
U
هدف
direct objects
U
مفعول
direct objects
U
کالا اعتراض کردن
direct objects
U
مخالفت کردن
direct objects
U
شیئی
direct objects
U
موضوع
direct objects
U
مورد
direct objects
U
اعتراض داشتن
direct objects
U
اعتراض کردن
direct objects
U
دلیل اوردن
direct objects
U
چیز ماده خارجی
direct objects
U
پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects
U
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects
U
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct objects
U
زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects
U
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects
U
فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects
U
سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct objects
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects
U
نماش داده می شوند
direct objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects
U
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct objects
U
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects
U
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct objects
U
OPERAND
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
objects
U
موضوع
objects
U
مورد
objects
U
اعتراض داشتن
objects
U
اعتراض کردن
objects
U
دلیل اوردن
objects
U
شیئی
objects
U
مخالفت کردن
objects
U
کالا اعتراض کردن
objects
U
مفعول
objects
U
هدف
objects
U
موضوع منظره
objects
U
شی ء
objects
U
مقصود
objects
U
چیز
objects
U
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
objects
U
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
objects
U
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objects
U
نماش داده می شوند
objects
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objects
U
سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
objects
U
فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
objects
U
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
objects
U
زبان برنامه پس از ترجمه
objects
U
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
objects
U
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
objects
U
پانج کارت که حاوی برنامه است
objects
U
چیز ماده خارجی
objects
U
OPERAND
blocked
[with objects]
<adj.>
<past-p.>
U
مسدود شده
indirect objects
U
شی ء
indirect objects
U
موضوع منظره
indirect objects
U
هدف
indirect objects
U
مفعول
indirect objects
U
کالا اعتراض کردن
indirect objects
U
مخالفت کردن
indirect objects
U
شیئی
indirect objects
U
موضوع
indirect objects
U
مقصود
indirect objects
U
چیز
blocked
[with objects]
<adj.>
<past-p.>
U
غیر قابل عبور
means objects
U
اشیاء وسیله
blocked
[with objects]
<adj.>
<past-p.>
U
صعب العبور
accessory objects
U
لوازم اضافی جهت زینت بخشیدن به بافت مثل مروارید و پولک و غیره
quasistellar objects
U
اجرام شبه ستارهای
inanimate objects
U
جمادات
inanimate objects
U
چیزهای بیجان
hidden objects
U
اشیاء پنهان
indirect objects
U
مورد
indirect objects
U
اعتراض داشتن
indirect objects
U
فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
indirect objects
U
سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
indirect objects
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
indirect objects
U
نماش داده می شوند
indirect objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
indirect objects
U
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
indirect objects
U
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
indirect objects
U
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
indirect objects
U
OPERAND
indirect objects
U
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
indirect objects
U
زبان برنامه پس از ترجمه
indirect objects
U
دلیل اوردن
indirect objects
U
چیز ماده خارجی
indirect objects
U
پانج کارت که حاوی برنامه است
indirect objects
U
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
indirect objects
U
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
indirect objects
U
اعتراض کردن
direct
U
مستقیم یابدون شریک سوم
direct
U
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct
<adj.>
U
بلافاصله
direct
<adj.>
U
بدون واسطه
direct
<adj.>
U
دست اول
direct
U
رهبری کردن
direct
U
مدیریت یا سازمان دهی
direct
U
دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct
U
: دستور دادن
direct
U
امرکردن
direct
U
اداره کردن هدایت کردن
direct
U
نظارت کردن
direct
U
: مستقیم معطوف داشتن
direct
U
متوجه ساختن
direct
U
قراول رفتن
direct
<adj.>
U
مستقیم
direct
U
اداره کردن
direct
U
راسته
direct
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
direct
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
direct
U
هدایت کردن
direct exchange
U
تعویض باداغی
direct damage
U
ضرر مستقیم
direct coupling
U
کوپلینگ مستقیم
direct dye
U
رنگینه مستقیم
direct addressing
U
نشان دهی مستقیم
direct exchange
U
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct file
U
فایل مستقیم
direct file
U
پرونده مستقیم
direct fire
U
اتش مستقیم
direct fire
U
تیر مستقیم
direct coupling
U
جفتگری مستقیم
direct coupled
U
مستقیما جفت شده
direct cost
U
هزینه مستقیم
direct addressing
U
ادرس دهی مستقیم
direct admission
U
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct aggression
U
پرخاشگری مستقیم
direct analysis
U
تحلیل رهنمودی
direct casting
U
ریخته گری مستقیم
direct command
U
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct connected
U
ماشینهای بهم پیوسته
direct control
U
کنترل مستقیم
direct conversion
U
تبدیل مستقیم
direct fire
U
هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct involvement
U
offence an committing in مباشرت
direct involvement
U
مباشرت در جرم
direct support
U
کمک مستقیم
direct support
U
پشتیبانی مستقیم کردن
direct therapy
U
درمان رهنمودی
draw direct
U
مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct debit
U
سفته-وجهالزمان
direct rule
U
حکومتایالتیومحلی
Is it a direct flight?
U
آیا پرواز مستقیم است؟
direct dyes
U
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
to direct traffic through
U
ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct support
U
پشتیبانی مستقیم
direct support
U
تکیه گاه بی واسطه
direct selling
U
فروش مستقیم
direct killing
U
قتل به مباشرت
direct labour
U
دستمزد مستقیم
direct laying
U
روانه کردن مستقیم
direct lighting
U
روشن سازی غیرمستقیم
direct lighting
U
روشنایی مستقیم
direct load
U
بارگذاری مستقیم
direct loading
U
مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct material
U
مواد مستقیم
direct selection
U
انتخاب مستقیم
direct action
U
مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct taxes
U
مالیاتهای مستقیم
direct observation
U
دیدبانی مستقیم
direct observation
U
مستقیمامشاهده کردن
direct oration
U
گفته یا قول مستقیم
direct outlet
U
ابگیر مستقیم
direct plotting
U
تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct plotting
U
تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
direct measurement
U
اندازه گیری مستقیم
direct pressure
U
فشار مستقیم
direct pressure
U
تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct process
U
فرایند مستقیم
direct processing
U
پردازش مستقیم
direct current
U
جریان دائم
direct object
U
مفعول مستقیم
direct object
U
مفعول بیواسطه
direct object
U
مفعول صریح
direct hit
U
اصابت مستقیم
direct hit
U
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hits
U
اصابت مستقیم
direct hits
U
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct tax
U
مالیات مستقیم
direct taxation
U
مالیات مستقیم
direct current
U
جریان مستقیم
direct current
U
جریان برق مستقیم
direct current
U
جریان یکسو
direct psychotherapy
U
روان درمانی رهنمودی
direct quenching
U
سخت گردانی مستقیم
direct relationship
U
وابستگی مستقیم
direct access
U
دستیابی مسقیم
direct relationship
U
ارتباط مستقیم
direct access
U
دسترسی مستقیم
direct access
U
دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct address
آدرس مستقیم
direct taxation
U
اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct access
U
دستیابی مستقیم
direct reading
U
قرائت مستقیم
direct address
U
نشانی مستقیم
direct connect modem
U
مدم اتصال مستقیم
direct current converter
U
تبدیل گر جریان مستقیم
high direct voltage
U
فشار قوی جریان دائم
direct quota tion
U
نقل قول مستقیم
direct quota tion
U
نقل عین گقته
shot direct at goal
U
شوت مستقیم به دروازه
direct home reception
U
پذیرشگرمستقیم
direct access processing
U
پردازش به روش دستیابی مستقیم
direct arc furnace
U
کوره قوس الکتریکی مستقیم
direct access method
U
روش دستیابی مستقیم
direct chill casting
U
ریخته گری مستقیم تبریدی
direct current generator
U
مولد جریان مستقیم
direct support unit
U
یکان پشتیبانی مستقیم
direct distance dialing
U
شماره گیری فاصله مستقیم
direct reading instrument
U
دستگاه مستقیم خوانی
direct reading galvanometer
U
گالوانومتر بی تبدیل
direct potentiometric measurement
U
اندازه گیری پتانسیل سنجی مستقیم
direct potentiometric method
U
روش پتانسیل سنجی مستقیم
direct reading dial
U
درجه بندی برای قرائت مستقیم
direct exchange items
U
اقلام قابل تعویض مستقیم
direct interelectrode capacitance
U
فرفیت بین دو الکترد
direct free kick
U
مکث مهاجم برای فریفتن حریف
direct fire sights
U
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct read after write
U
خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct data entry
U
داده دهی مستقیم
direct current magnet
U
مغناطیس جریان مستقیم
direct lift control
U
کنترل مستقیم برا
direct memory access
U
دستیابی مستقیم به حافظه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com