English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 180 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
direct involvement U offence an committing in مباشرت
direct involvement U مباشرت در جرم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
self involvement U خود- درگیری
involvement U درگیری
involvement U گرفتاری
ego involvement U خود درگیرشدگی
She has emotional entanglements (involvement ) . U گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
direct U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct <adj.> U مستقیم
direct U قراول رفتن
direct U متوجه ساختن
direct U : مستقیم معطوف داشتن
direct U نظارت کردن
direct U اداره کردن هدایت کردن
direct U امرکردن
direct U : دستور دادن
direct U رهبری کردن
direct U هدایت کردن
direct U مستقیم یابدون شریک سوم
direct U مدیریت یا سازمان دهی
direct U دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct <adj.> U بدون واسطه
direct U مستقیم راست راهنمایی کردن
direct U دستور دادن دستورالعمل دادن
direct U اداره کردن
direct <adj.> U بلافاصله
direct U راسته
direct <adj.> U دست اول
direct pressure U فشار مستقیم
direct address آدرس مستقیم
direct addressing U نشان دهی مستقیم
direct addressing U ادرس دهی مستقیم
direct admission U مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct aggression U پرخاشگری مستقیم
direct casting U ریخته گری مستقیم
direct command U فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct connected U ماشینهای بهم پیوسته
direct control U کنترل مستقیم
direct conversion U تبدیل مستقیم
direct cost U هزینه مستقیم
direct address U نشانی مستقیم
direct access U دستیابی مستقیم
direct pressure U تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct process U فرایند مستقیم
direct processing U پردازش مستقیم
direct psychotherapy U روان درمانی رهنمودی
direct quenching U سخت گردانی مستقیم
direct analysis U تحلیل رهنمودی
direct reading U قرائت مستقیم
direct relationship U ارتباط مستقیم
direct relationship U وابستگی مستقیم
direct access U دستیابی مسقیم
direct access U دسترسی مستقیم
direct access U دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct coupled U مستقیما جفت شده
direct coupling U جفتگری مستقیم
direct coupling U کوپلینگ مستقیم
direct selection U انتخاب مستقیم
direct material U مواد مستقیم
direct loading U مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct load U بارگذاری مستقیم
direct lighting U روشنایی مستقیم
direct lighting U روشن سازی غیرمستقیم
direct laying U روانه کردن مستقیم
direct file U فایل مستقیم
direct file U پرونده مستقیم
direct fire U اتش مستقیم
direct fire U تیر مستقیم
direct fire U هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct labour U دستمزد مستقیم
direct selling U فروش مستقیم
direct support U تکیه گاه بی واسطه
direct support U پشتیبانی مستقیم
direct damage U ضرر مستقیم
direct dye U رنگینه مستقیم
direct exchange U تعویض باداغی
direct exchange U تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
to direct traffic through U ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct dyes U رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
Is it a direct flight? U آیا پرواز مستقیم است؟
direct rule U حکومتایالتیومحلی
direct debit U سفته-وجهالزمان
draw direct U مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct therapy U درمان رهنمودی
direct support U پشتیبانی مستقیم کردن
direct support U کمک مستقیم
direct killing U قتل به مباشرت
direct objects U نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects U چیز ماده خارجی
direct hit U اصابت مستقیم
direct hit U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hits U اصابت مستقیم
direct objects U دلیل اوردن
direct hits U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct tax U مالیات مستقیم
direct taxation U مالیات مستقیم
direct taxation U اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct current U جریان مستقیم
direct current U جریان برق مستقیم
direct object U مفعول صریح
direct objects U پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects U فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects U سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct objects U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects U نماش داده می شوند
direct objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects U زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects U برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct objects U امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct objects U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects U داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct objects U OPERAND
direct action U مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct objects U چیز
direct object U مفعول مستقیم
direct objects U اعتراض کردن
direct current U جریان یکسو
direct measurement U اندازه گیری مستقیم
direct objects U شیئی
direct objects U مخالفت کردن
direct object U مفعول بیواسطه
direct objects U کالا اعتراض کردن
direct objects U مفعول
direct objects U هدف
direct objects U موضوع منظره
direct objects U شی ء
direct observation U دیدبانی مستقیم
direct observation U مستقیمامشاهده کردن
direct oration U گفته یا قول مستقیم
direct outlet U ابگیر مستقیم
direct plotting U تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct plotting U تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
direct objects U مقصود
direct objects U موضوع
direct current U جریان دائم
direct objects U اعتراض داشتن
direct objects U مورد
direct taxes U مالیاتهای مستقیم
direct support unit U یکان پشتیبانی مستقیم
high direct voltage U فشار قوی جریان دائم
direct exchange items U اقلام قابل تعویض مستقیم
direct home reception U پذیرشگرمستقیم
shot direct at goal U شوت مستقیم به دروازه
direct materials costs U هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
direct lift control U کنترل مستقیم برا
direct reading dial U درجه بندی برای قرائت مستقیم
direct reading galvanometer U گالوانومتر بی تبدیل
direct arc furnace U کوره قوس الکتریکی مستقیم
direct read after write U خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct reading instrument U دستگاه مستقیم خوانی
direct potentiometric method U روش پتانسیل سنجی مستقیم
direct access processing U پردازش به روش دستیابی مستقیم
direct access method U روش دستیابی مستقیم
direct memory access U دستیابی مستقیم به حافظه
direct quota tion U نقل عین گقته
direct chill casting U ریخته گری مستقیم تبریدی
direct connect modem U مدم اتصال مستقیم
direct potentiometric measurement U اندازه گیری پتانسیل سنجی مستقیم
direct interelectrode capacitance U فرفیت بین دو الکترد
direct free kick U مکث مهاجم برای فریفتن حریف
direct fire sights U زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct quota tion U نقل قول مستقیم
direct distance dialing U شماره گیری فاصله مستقیم
direct data entry U داده دهی مستقیم
direct current magnet U مغناطیس جریان مستقیم
direct current instrument U سنجه جریان مستقیم
direct current generator U مولد جریان مستقیم
direct current converter U تبدیل گر جریان مستقیم
direct absorption process U فرایند جذب مستقیم
direct memory access channel U کانال دستیابی مستقیم به حافظه
clear and direct meaning of a text U منطوق
direct coupled transistor logic U سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
direct video storage tube U نگاهدارنده تصویر
direct video storage tube U ثابت کننده تصویر
direct air support center U مرکز پشتیبانی مستقیم هوایی
direct access storage device U اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
basic direct access method U روش دستیابی مستقیم اساسی
direct-reading rain gauge اندازه مقدار بارش مستقیم
The Web site allows consumers to make direct comparisons between competing products. U این وب گاه اجازه می دهد مصرف کنندگان مستقیما محصولات رقیبها را با هم مقایسه بکنند..
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com