Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
direct admission
U
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
admission
U
پذیرش به بیمارستان
admission
U
اجازهء ورود
admission
U
ورودیه
admission
U
پذیرانه بارداد
admission
U
مکش
admission
U
درامد
admission
U
دخول
admission
U
تنفس
admission
U
اجازه بستری
[در بیمارستان]
admission
U
پذیرش
admission
U
قبول
admission
U
تصدیق اعتراف
admission port
U
دریچه پذیرش
letter of admission
U
اقرارنامه
prior admission
U
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
selective admission
U
پذیرش انتخابی
emergency admission
U
پذیرش اضطراری
[در بیمارستان]
[پزشکی]
admission requirements
U
شرایط پذیرش
admission rate
U
میزان پذیرش
admission port
U
سوپاپ ورودی
admission is free to all
ورود برای همه یا همگان آزاد است
admission of liability
U
پذیرش تعهدات
admission of liability
U
قبول بدهی
college admission tests
آزمونهای پذیرش دانشجو
exhaust gas admission
اگزوز ورود گاز
to refuse somebody entry
[admission]
U
اجازه ندادن ورود کسی
[به کشوری]
to refuse somebody entry
[admission]
U
کسی را در مرز برگرداندن
direct
U
اداره کردن
direct
U
راسته
direct
U
دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct
U
مدیریت یا سازمان دهی
direct
U
مستقیم یابدون شریک سوم
direct
U
هدایت کردن
direct
<adj.>
U
بدون واسطه
direct
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
direct
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
direct
<adj.>
U
بلافاصله
direct
<adj.>
U
دست اول
direct
U
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct
U
: دستور دادن
direct
U
امرکردن
direct
U
اداره کردن هدایت کردن
direct
U
نظارت کردن
direct
U
متوجه ساختن
direct
U
قراول رفتن
direct
U
: مستقیم معطوف داشتن
direct
<adj.>
U
مستقیم
direct
U
رهبری کردن
direct casting
U
ریخته گری مستقیم
to direct traffic through
U
ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct command
U
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct dyes
U
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
Is it a direct flight?
U
آیا پرواز مستقیم است؟
direct rule
U
حکومتایالتیومحلی
direct connected
U
ماشینهای بهم پیوسته
direct control
U
کنترل مستقیم
direct conversion
U
تبدیل مستقیم
direct analysis
U
تحلیل رهنمودی
direct aggression
U
پرخاشگری مستقیم
direct quenching
U
سخت گردانی مستقیم
direct reading
U
قرائت مستقیم
direct relationship
U
ارتباط مستقیم
direct relationship
U
وابستگی مستقیم
direct access
U
دستیابی مسقیم
direct access
U
دسترسی مستقیم
direct access
U
دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct access
U
دستیابی مستقیم
direct address
U
نشانی مستقیم
direct address
آدرس مستقیم
direct addressing
U
نشان دهی مستقیم
direct addressing
U
ادرس دهی مستقیم
direct cost
U
هزینه مستقیم
direct coupled
U
مستقیما جفت شده
direct coupling
U
جفتگری مستقیم
direct support
U
پشتیبانی مستقیم
direct support
U
تکیه گاه بی واسطه
direct selling
U
فروش مستقیم
direct selection
U
انتخاب مستقیم
direct material
U
مواد مستقیم
direct loading
U
مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct load
U
بارگذاری مستقیم
direct lighting
U
روشنایی مستقیم
direct fire
U
هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct involvement
U
offence an committing in مباشرت
direct involvement
U
مباشرت در جرم
direct labour
U
دستمزد مستقیم
direct laying
U
روانه کردن مستقیم
direct support
U
کمک مستقیم
direct support
U
پشتیبانی مستقیم کردن
direct coupling
U
کوپلینگ مستقیم
direct damage
U
ضرر مستقیم
direct dye
U
رنگینه مستقیم
direct exchange
U
تعویض باداغی
direct exchange
U
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct file
U
فایل مستقیم
direct file
U
پرونده مستقیم
direct fire
U
اتش مستقیم
direct debit
U
سفته-وجهالزمان
direct fire
U
تیر مستقیم
draw direct
U
مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct therapy
U
درمان رهنمودی
direct killing
U
قتل به مباشرت
direct lighting
U
روشن سازی غیرمستقیم
direct current
U
جریان برق مستقیم
direct action
U
مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct objects
U
OPERAND
direct objects
U
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects
U
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects
U
نماش داده می شوند
direct objects
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects
U
سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct objects
U
فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects
U
چیز
direct object
U
مفعول مستقیم
direct object
U
مفعول بیواسطه
direct current
U
جریان مستقیم
direct taxation
U
اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct taxation
U
مالیات مستقیم
direct tax
U
مالیات مستقیم
direct hits
U
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hits
U
اصابت مستقیم
direct hit
U
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hit
U
اصابت مستقیم
direct object
U
مفعول صریح
direct objects
U
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects
U
زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects
U
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct objects
U
موضوع
direct objects
U
شیئی
direct objects
U
مخالفت کردن
direct objects
U
کالا اعتراض کردن
direct objects
U
مفعول
direct objects
U
هدف
direct objects
U
موضوع منظره
direct objects
U
شی ء
direct objects
U
مورد
direct objects
U
اعتراض داشتن
direct objects
U
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects
U
پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects
U
چیز ماده خارجی
direct objects
U
دلیل اوردن
direct objects
U
اعتراض کردن
direct objects
U
مقصود
direct current
U
جریان یکسو
direct current
U
جریان دائم
direct taxes
U
مالیاتهای مستقیم
direct pressure
U
فشار مستقیم
direct measurement
U
اندازه گیری مستقیم
direct plotting
U
تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
direct plotting
U
تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct outlet
U
ابگیر مستقیم
direct oration
U
گفته یا قول مستقیم
direct observation
U
مستقیمامشاهده کردن
direct pressure
U
تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct observation
U
دیدبانی مستقیم
direct processing
U
پردازش مستقیم
direct process
U
فرایند مستقیم
direct objects
U
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct psychotherapy
U
روان درمانی رهنمودی
high direct voltage
U
فشار قوی جریان دائم
direct read after write
U
خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct access processing
U
پردازش به روش دستیابی مستقیم
direct access method
U
روش دستیابی مستقیم
direct home reception
U
پذیرشگرمستقیم
direct potentiometric method
U
روش پتانسیل سنجی مستقیم
direct absorption process
U
فرایند جذب مستقیم
direct quota tion
U
نقل عین گقته
direct reading dial
U
درجه بندی برای قرائت مستقیم
direct reading galvanometer
U
گالوانومتر بی تبدیل
direct reading instrument
U
دستگاه مستقیم خوانی
direct quota tion
U
نقل قول مستقیم
direct current converter
U
تبدیل گر جریان مستقیم
direct data entry
U
داده دهی مستقیم
direct materials costs
U
هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
direct connect modem
U
مدم اتصال مستقیم
direct current instrument
U
سنجه جریان مستقیم
direct lift control
U
کنترل مستقیم برا
direct distance dialing
U
شماره گیری فاصله مستقیم
direct interelectrode capacitance
U
فرفیت بین دو الکترد
direct free kick
U
مکث مهاجم برای فریفتن حریف
direct fire sights
U
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct current generator
U
مولد جریان مستقیم
direct current magnet
U
مغناطیس جریان مستقیم
direct exchange items
U
اقلام قابل تعویض مستقیم
direct chill casting
U
ریخته گری مستقیم تبریدی
shot direct at goal
U
شوت مستقیم به دروازه
direct memory access
U
دستیابی مستقیم به حافظه
direct arc furnace
U
کوره قوس الکتریکی مستقیم
direct potentiometric measurement
U
اندازه گیری پتانسیل سنجی مستقیم
direct support unit
U
یکان پشتیبانی مستقیم
clear and direct meaning of a text
U
منطوق
direct video storage tube
U
ثابت کننده تصویر
direct video storage tube
U
نگاهدارنده تصویر
direct-reading rain gauge
اندازه مقدار بارش مستقیم
direct coupled transistor logic
U
سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
direct air support center
U
مرکز پشتیبانی مستقیم هوایی
direct access storage device
U
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
basic direct access method
U
روش دستیابی مستقیم اساسی
direct memory access channel
U
کانال دستیابی مستقیم به حافظه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com