English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
deep read U بسیار خوانده
deep read U با اطلاع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Read out the letter. Read the letter aloud. U نامه را بلند بخوان
well read U با اطلاع
well read U اهل مطالعه و تحقیق
to read through something U چیزی را کاملا خواندن
read U اسکن کردن متن چاپ شده
to read through something U چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read over something U چیزی را از اول تا آخر خواندن
well-read U با اطلاع
to read over something U چیزی را کاملا خواندن
to read off U از روی چیزی خواندن بلندخواندن
read only U تنها خواندنی
read in U ارسالی داده از منبع خارجی به کامپیوتر اصلی
read only U فقط خواندنی
read out U بازخوانی
to read out U بلند خواندن
to read too much into U تفسیر ناموجه کردن
well-read U اهل مطالعه و تحقیق
Read me right ... U من را درست درک بکن ...
read U 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
read U قرائت کردن
read U گیرندهای که میتواند داده از سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فالاپی دیسک بخواند یا بنویسد
read U استنباط کردن
read U تعبیر کردن
read U خواندن
read U بازخواندن
read U رسانه ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن است
read U عملیات خواندن که در آن داده ذخیره شده پس از بازیابی پک میشود
read U سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read U بازیابی داده از رسانه ذخیره سازی
read U ترتیب رویدادها برای ذخیره و بازیابی داده
read U کانال حمل داده که در دو جهت حرکت میکند
read U تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
read U وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
read U بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود
read U وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست
read U مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read U خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
read U گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
digital read out U نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
read head U نوک خواندن
read head U نوک خواننده
read head U هد خواندن راس خواندن
he can read the sky U ستاره شناس است
read ink U ink nonreflective
i had a quiet read U فرصت پیدا کردم
read mostly memory U حافظه بیشتر خواندنی
I read through the letter. U من این نامه را کاملا میخوانم.
nondestructive read U خواندن غیرمخرب
destructive read out U بازخوانی مخرب
he cannot read or write U خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he could read the future U خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he read other than distinctly U شمرده نخواند
he read other than distinctly U همه جورخوانده جز شمرده
destructive read U خواندن مخرب
i had a quiet read U که باارامش چیز بخوانم
i read him to sleep U برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد
read only memory U حافظه فقط خواندنی
write once read many U یکبار نویس
write once read many U چند بار بازیاب
write once read many U چند باربخوان
He can neither read nor write. U نه می تواند بخواند نه بنویسد
read between the lines <idiom> U پیدا کردن مفهوم ضمنی
to read wrong U اشتباه [ی] خواندن
Read the story U فرم تریو
to sight-read something U از روی ورقه [نت موسیقی] آلت موسیقی بازی کردن
to read one a lesson U بکسی نصیحت کردن
to read one a lesson U کسیرا اندرزدادن
read only storage U انباره فقط خواندنی
read pulse U تپش خواندن
read strobe U بارقه خواندن
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
read/write U خواندن- نوشتن
scatter read U دستیابی وخواندن داده ذخیره شده در محلهای مختلف
scatter read U پراکنده خوانی
to read a book U کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
to read between the lines U معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
to read one a lecture U کسیرا سرزنش کردن
sight read U فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
backward read U یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
sight-read U بدون مطالعه قبلی خواندن
reed or read U شیر دادن
sight read U بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight read U بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-read U بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-read U فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
lip-read U کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
lip-read U لب خواندن
lip read U کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
lip read U لب خواندن
read/write head U هدخواندن- نوشتن
commonly read paper U روزنامه کثیر الانتشار
programmable read only memory U حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
read/write head U نوک خواندن / نوشتن
read/write file U فایل خواندنی / نوشتنی
control read only memory U حافظه فقط خواندنی کنترلی
read write privilege U امتیاز خواندن- نوشتن
read restore cycle U چرخه خواندن و ترمیم
direct read after write U خواندن مستقیم پس از نوشتن
read the riot act <idiom> U به کسی هشدار دادن
fusible read only memory U MORP که از ماتریسی از اتصالات موجود تشکیل شده که به طور انتخابی به برنامه وصل می شوند
the bill was read for the first time U شور اول لایحه تمام شد
read/write memory U حافظه خواندنی / نوشتنی
to read people's hands U کف بینی کردن
I assume that you did read this article. U من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
To read someone s mind (thoughts). U فکر کسی را خواندن
Every one is supposed to know to read and write . U فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
I premise that you did read this article. U من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
read write head U نوک خواندن و نوشتن
read write cycle U چرخه خواندن و نوشتن
deep <adj.> U پیچیده
how deep is that well? U گودی ان چقدر است
deep <adj.> U بغرنج
in deep <idiom> U فرو رفتن ،غرق شدن
deep U نقطه میانی سر پیچ
deep U نزدیک به هدف
deep U ژرف
to go deep in to U فرورفتن در
to go deep in to U تعمق کردن در
to d.deep in to U فر رفتن در
It is not deep enough. U باندازه کافی گود نیست
the deep U لجه
the deep U دریا
deep-six <idiom> U دورانداختن
deep U ژرفنا
the deep U عمق
deep U عمیق
deep <adj.> U دشوار
deep well U چاه عمیق
deep U گود
scatter read gather write U خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
electrically erasable read only memory U حافظه الکترونیکی پاک شدنی فقط خواندنی
the heart's letter is read in the eyes <proverb> U رنگ رخساره نشان می دهد از سر ضمیر
erasable programmable read only memory U eprom
read-only memory (ROM) module U خواندنحافظه
knee-deep U تازانو
deep-freezer U فریزر صندوقی [غذا و آشپزخانه]
knee-deep U زانو رس
deep-rooted U ریشه کرده
deep freeze U فریزر صندوقی [غذا و آشپزخانه]
knee deep U زانو رس
knee deep U تازانو
deep freezes U به بعد موکول کردن
deep freezes U تعلیق
deep-sea U ژرف دریا
deep-set U گود
deep-set U فرو رفته
deep-set U محکم
deep-set U برجا
deep-set U استوار
deep-set U ژرف بنیاد
deep fryer U سوراخکنپرعمیق
deep-fried U با روغنزیادسرخشده
deep-rooted U دیرینه
deep-seated U گود
deep freezer U فریزر صندوقی [غذا و آشپزخانه]
deep-freezer U فریزر [غذا و آشپزخانه]
skin-deep <idiom> U سطحی
deep discharge U تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
skin deep U فقط تا روی پوست رویی
skin deep U سطحی
deep sleep U مراحل سوم و چهارم خواب [روانشناسی]
deep motif U نگاره گوزن و غزال [که در فرش های حیوان دار و باغی ایران، هند و چین بکار می روند.]
deep freezer U فریزر [غذا و آشپزخانه]
skin deep U فاهری
go off the deep end <idiom> U احساساتی شدن
To take a deep breath . U نفس عمیق کشیدن
deep water <idiom> U مشکل سخت
deep sleep U خواب عمیق [روانشناسی]
deep green U رنگ سبز تند و تیره
deep-freeze U فریزر [غذا و آشپزخانه]
deep drawn U از ته دل کشیده
in deep water(s U درسختی
deep fording U عبور از اب عمیق
deep foundation U پی گود
deep foundation U پی سازی در عمق
deep in debt U تا گردن زیر بدهی
deep investigation U استقصاء
deep jeep U خودرو زیرابی
deep jeep U جیپ زیرابی
in deep water(s U در تقلا
keep deep in mud U تازانو توی گل
lip deep U زبانی
deep dyed U زیاد رنگ خورده
deep dyed U غرق
deep dyed U گناه
deep fetched U از ته سینه کشیده شده
deep fetched U از ته دل کشیده شده
deep fording U عبور از عمق زیاد اب
deep fording U عبوراز پایاب عمیق
lip deep U غیر صمیمانه
deep targets U هدفهای عمیق
deep tank U مخازن اب و سوخت زیر ناو مخازن پایین ناو
deep rooted U عمیق
deep rooted U دیرینه
deep rooted U ریشه کرده
deep laid U موذیانه
deep minefield U میدان مین عمیق زیرابی
deep percolation U نفوذ عمیق
deep mouthed U دارای صدای درشت و کلفت
deep mouthed U گنده اواز
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com