Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 170 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
debt collecting agency
U
نماینده وصول مطالبات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
collecting
U
جمع شدن
collecting
U
جمع اوری کردن
collecting
U
وصول کردن
collecting
U
جمع اوری کردن جمع کردن
collecting
U
گرداوردن
collecting
U
وصل کردن
collecting
U
بدست آوردن یا دریافت داده
collecting
U
وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collecting point
U
نقطه جمع اوری
collecting vessel
U
مجرایدریافتی
collecting funnel
U
قیفدریافت
collecting point
U
منطقه تجمع
collecting tee
U
سه راهی جمع کننده
collecting system
U
شبکه فاضلاب
collecting of the current
U
دریافت جریان
collecting main
U
شبکه دریافت
collecting main
U
شبکه جمع کننده
collecting drain
U
زهکش
collecting debts
U
وصول مطالبات
collecting books
U
وصول مطالبات
collecting bank
U
بانک وصول کننده
collecting ring
U
حلقه جمع کننده جریان
collecting system
U
مجموعه جمع کننده
collecting tank
U
شاه مخزن
collecting tank
U
مخزن مادر
current-collecting shoe
U
کششگردآورندهلاستیک
water collecting sump
U
پایین ترین نقطه در یک سیستم که در ان اب جمع میشود
agency
U
عامل
using agency
U
یکان استفاده کننده
agency
U
عاملیت
agency
U
واسطه
outside agency
U
شخصی که مجاز نیست درزمین گلف به بازیگر کمک فکری کند
agency
U
قسمت
agency
U
دایره
agency
U
اژانس شعبه
using agency
U
مقام استفاده کننده
agency
U
نماینده
agency
U
نمایندگی
agency
U
وکالت
agency
U
گماشتگی ماموریت
agency
U
وساطت
agency
U
پیشکاری دفترنمایندگی
agency
U
کارگزاری
agency
U
کارگزار دلال
agency of communications
U
شعبه ارتباطات
executing agency
U
مقام اجرا کننده
news agency
U
بنگاه خبرگزاری
executing agency
U
قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
executing agency
U
شعبه اجرایی
financial agency
U
اداره دارایی
financial agency
U
اداره مالیه
employment agency
U
آژانسکاریابی
forwarding agency
U
نمایندگی حمل و نقل
free agency
U
فاعل مختاری
news agency
U
آژانس خبری
regional agency
U
موسسات ناحیهای موسساتی با صلاحیت محدودبه ناحیه خاص
operating agency
U
شعبه عامل
operating agency
U
قسمت اجرایی
travel agency
U
آژانس مسافرتی
collection agency
U
عامل جمع اوری اخبار
claimant agency
U
شعبه کارپردازی شعبه تعیین امادو تجهیزات عمومی ارتش
translation agency
U
دارالترجمه
travel agency
U
اژانس مسافرتی
advertising agency
آژانس تبلیغاتی
agency of communications
U
منبع ارتباط
translation agency
U
دفتر ترجمه
translation agency
U
موسسه ترجمه
travel agency
U
اژانس مسافری
claimant agency
U
اداره کارپردازی
Central Intelligence Agency
U
مرکز اداره اطلاعات
[ایالات متحده آمریکا]
real estate agency
U
بنگاه معاملات املاک
european unclear a energy agency
U
اداره انرژی هستهای اروپا یکی از سازمانهایی که درسال 8591 در بطن سازمان همکاری اقتصادی اروپا و به منظور تولید انرژی اتمی وبرای مقاصد صلح امیز درکشورهای اروپای غربی ایجاد شده است
international atomic energy agency
U
اژانس بین المللی انرژی اتمی
debt
U
بدهی داشتن
debt
U
بدهکاربودن
the d. of a debt
U
پرداخت بدهی
to be in debt
U
بدهی داشتن
to be in debt
U
مقروض بودن
to get into debt
U
بدهی پیداکردن
to get into debt
U
وام پیداکردن
to get into debt
U
بدهکارشدن
debt
U
قرض
in debt
U
بدهکار
debt
U
بدهی
debt
U
قصور
debt
U
وام
debt
U
دین
debt
U
غین
payment of an debt
U
وفاء دین
preferential debt
U
دین ممتازه
specialty debt
U
تعهدات مستند به اسناد رسمی
public debt
U
بدهی دولت
present debt
U
دین حال
private debt
U
بدهی خصوصی
proof of debt
U
دلیل طلب
proof of debt
U
سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
public debt
U
قرضه عمومی
run in debt
U
قرض بهم رساندن
payment of a debt
U
اداء دین
To be in debt up to ones ears.
U
غرق بدهی بودن
debt relief
U
صرف نظر از بدهکاری
debt forgiveness
U
صرف نظر از بدهکاری
debt cut
U
صرف نظر از بدهکاری
debt relief
U
بخشش بدهکای
debt forgiveness
U
بخشش بدهکای
debt cut
U
بخشش بدهکای
debt rescheduling
U
تجدید نظر در شرایط وام
to run into debt
U
قرض بالا آوردن
To be up to ones ears in debt.
U
تا خرخره درقرض بودن
debt perpetrator
U
خطاکار در بدهی
verification of debt
U
تشخیص مطالبات
debt perpetrator
U
مرتکب بدهی
bad debt
U
طلب غیر قابل وصول
debt collector
U
کارگزاروصول طلب
debt discount
U
تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
debt enforcement
U
درخواست طلب وصول
debt finance
U
افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
debt of honour
U
وام شرافتی
debt of honour
U
بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
debt of nature
U
مرگ
debt of nature
U
اجل
debt of record
U
دین قانونی
debt of record
U
بدهی قانونی record of court محکوم به
debt outstanding
U
وام معوقه
debt collector
U
وصول کننده طلب
attachment of debt
U
توقیف طلب
bad debt
U
طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
acknowladgement of debt
U
قبول بدهی
acknowledgement of debt
U
اقرار به بدهی
an active debt
U
بدهی با ربح
arrears of debt
U
دیون معوقه
consolidated debt
U
بدهی یک کاسه شده
crown debt
U
وام بدولت
crown debt
U
طلب دولتی بستانکاری دولتی
debt advice
U
اعلامیه بدهکار
debt balance
U
مانده بدهکار
debt burden
U
بار بدهی
debt service
U
پرداخت اصل و فرع
deep in debt
U
تا گردن زیر بدهی
indgement debt
U
محکوم به
judgment debt
U
محکوم به مالی
judgement debt
U
محکوم به
judgement debt
U
دادخواسته
national debt
U
قرضه ملی
national debt
U
بدهی ملی
national debt
U
قرض ملی
net debt
U
بدهی خالص
oxygen debt
U
بدهی اکسیژن
oxygen debt
U
وام اکسیژن
passive debt
U
وام بی بهره
immersed in debt
U
گرفتاربدهی
debt limit
U
حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
execution for debt
U
اقدام برای طلب وصول
floating debt
U
بدهی متغیر
funded debt
U
وام تنخواه دار
up to the eyes in debt
U
تا گردن زیر بدهی
funded debt
U
وامی که دربرابران وجوهی رااختصاص داده باشند
good debt
U
طلب وصول شدنی
immersed in debt
U
فرو رفته در فرض
i paid the debt plus interest
U
بدهی را با بهره ان دادم
national debt burden
U
بار قرضه ملی
To be in the red . To contract a debt .
U
قرض بالاآوردن
debt collection for realisation
U
property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
debt income ratio
U
نسبت قروض به درامد ملی
simple content debt
U
دین ناشی از قرارداد شفاهی
discharging from an obligation or a debt
U
ابراء ذمه
to pay off a debt
[mortgage]
U
بدهی
[رهنی]
را قسطی پرداختن
Better to go to bed supperless than to rise in debt.
<proverb>
U
گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
debt due at a future time
U
دین موجل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com